وحدت دوباره آلمان
۱۳۸۴ مهر ۱۱, دوشنبه۸۰۰ سال پس از ميلاد مسيح، درست در روز كريسمس، شارل كبير امپراطوری ملل آلمانی را بنياد نهاد و اين امپراطوری درست ۱۰۰۶ سال دوام يافت. با حملهی ناپلئون به آلمان و تسخير بيشتر ولايتهای اين كشور، حكومت ملوك الطوايفی در اين سرزمين پا گرفت. در سال ۱۸۷۱ بيسمارك صدر اعظم پر قدرت وقت، با موافقت ديگر قدرتهای اروپايی در ورسای فرانسه، برای دومين بار، امپراطوری متحد آلمان و پروس را بنياد نهاد. بر همين پايه نازيها حكومت خود را رايش سوم يعنی امپراطوری سوم ناميدند كه در سالهاى ميان ۱۹۳۳ و ۱۹۴۵ در كشور آلمان برپا بود. حال ببينيم روند وحدت دوباره آلمانی كه پس از جنگ جهانی دوم تقسيم و منشعب شد، چگونه بود.
در سال ۱۹۸۶ دبيركل حزب كمونيست و رييس دولت شوروى، كنستانتين چرنينكو درگذشت و ميخاييل گورباچف امور كشور را به دست گرفت. گورباچف برخلاف پيشينيان خود سياست باز و آزاد را به ويژه در برابر غرب، پيش گرفت و زير عنوانهای پرسترويكا و گلازنوست پردههای آهنين جدايی از غرب را در همه شاخه های اقتصادی و اجتماعی برچيد. گورباچف چندين بار در ژنو و ريكياويك با رييس جمهور وقت امريكا ديدار كرد. تا اينكه سرانجام در سال ۱۹۸۷ پيمان آی ان اف INF به امضا رسيد. طبق اين پيمان، بايد در عرض سه سال همه موشكهای مستقر در امريكا و اروپا با برد پانصد تا پنج هزار كيلومتر پياده و نابود می شدند. تنشزدايی در عرصه بينالمللی بايد به طور خودكار تأثير خود را بر سياست دو آلمان نيز نشان می داد. مردم آلمان دموكراتيك رفته رفته به سياستهای مطلقگرايانه حزب حاكم خود اعتراض می كردند و هر چه بيشتر خواهان خروج از كشور و ديدار از آلمان غربی يا اقامت در آنجا میشدند.
مردم در كليساها گرد میآمدند و از آزادی فردی و آزادی مطبوعات سخن میگفتند. پليس تجمعهای مردمى را میپراكند، ولی شمار مردم در تظاهرات گوناگون برای به دست آوردن آزاديهای فردی پيوسته افزايش می يافت. در سپتامبر ۱۹۸۹ مجارستان مرزهای خود را بر روی داوطلبان خروج از آلمان شرقی گشود و بدين ترتيب هزاران نفر به آلمان غربی راه يافتند. يك ماه پس از آن بر اثر فشار دفتر حزب اتحاد سوسياليستى، رهبر حزب و رييس دولت آلمان دموكراتيك اريش هونكر، استعفا كرد. و در ماه نوامبر همان سال نيز پايگاههای مرزی آلمان شرقی به طور كلی برچيده و راه خروج همه داوطلبان به آلمان فدرال باز شد. با كنارهگيری آلمان دموكراتيك از پيمان ورشو و سقوط چائوشسكو در رومانى، پايههاى تعادل در بلوك شرق متزلزل می شد. در روز ۱۵ ژانويه سال ۱۹۹۰ صد و پنجاه هزار تن در لايپتزيگ شعار آلمان متحد را سردادند. در ماه مارس همان سال پس از چهل سال در آلمان شرقی انتخابات آزاد به سبك غرب برگزار شد و ائتلاف بزرگی از چند حزب، اداره كشور و برنامه پيشروی به سوی اتحاد با آلمان غربی را به دست گرفت. در روز ۳۱ اوت ۱۹۹۰ پيمان اتحاد دو آلمان به امضا رسيد و وحدت دو كشور در روز ۳ اكتبر همان سال اعلام شد. از آن پس اين روز به عنوان روز وحدت آلمان تعطيل رسمی است و هر سال در اين روز مراسم جشن و سخنرانی برپا مىشود.
اما همانگونه كه وحدت دوباره آلمان روند پر مشكلی داشت، نمىتوان انتظار داشت كه با انجام آن، مشكلات و شكافهای اقتصادی و فرهنگی ميان شرق و غرب آلمان، يكسره از ميان بروند. در اين سخن كوتاه مجبوريم از بحث اقتصادی بگذريم و به مشكلات حقوقى، اجتماعی و اداری در اين رابطه اشاره كنيم. در زمينه حقوقی برای دوری از درازی سخن، تنها به حكم ديوان عالی كشور در سال ۱۹۹۱ در مورد قانونی بودن مصادرهی زمينها در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ در شرق آلمان اشاره میكنيم. در آن سالها حزب حاكم آن ديار به پيروی از اتحاد شوروی و مرام سوسياليستى، زمينهای آن مناطق را دولتی اعلام كرد و به تقسيم آنها ميان اشخاص بی زمين پرداخت. زمينداران سابق و وارثان آنها پس از وحدت دوباره آلمان به ديوان عالی كشور شكايت بردند با اين قصد كه صاحبان كنونی را از خانههايشان بيرون كنند، ولی ديوان عالی كشور به پيروی از قرارداد وحدت دو آلمان كه آن مسئله را قانونی تلقی كرده بود، شكايت زمينداران پيشين را رد كرد و مسئله را به سود دارندگان كنونی آن نواحى، پايان داد. اما هنوز آن زمينداران و همچنين حزبهای محافظه كار، از شكوه و شكايت خود در اين باره دست برنداشتهاند.
نگاهی به افكار عمومی در شرق آلمان نشان می دهد كه هنوز پس از ۱۵ سال وحدت، ديوار حايل ميان شرق و غرب، كاملا محو نشده است. بسياری از آلمانيهای شرقى، خود را آلمانی درجه دو میبينند و معتقدند كه غربيها آنها را تسخير و تصرف كردهاند. اشتفان هايم Stephan Heym نويسنده نامدار آلمانی كه در زمان نازيها به امريكا گريخت، ولی پس از جنگ، به عنوان شهروند آلمان دموكراتيك به كشورش بازگشت و همواره با وجود انتقادهای شديدش به حزب حاكم، در شرق آلمان ماند، در اين رابطه سخن جالبی دارد. او در آغاز سخنش يك ضرب المثل آلمانی را نمونه می آورد و ميگويد:
”به انجام، هر فرد عاقلتر است. اين ضربالمثل قديمی هم در مورد فرد مصداق دارد و هم برای يك سوم يك ملت. چه چيزها كه من در آغاز كار نمی دانستم! هنگامی كه در روز ۴ نوامبر ۱۹۸۹ در ميدان بزرگ آلكساندر در برلن در پيشگاه ۵۰۰ هزار نفر در باره مردمسالاری و راه راست، سخن می گفتم، چه می دانستم كه گورباچف حاضر است آلمان دموكراتيك را به قيمت يك كاسه آش عدس بفروشد و حماقتش تا بدانجاست كه نمی داند با اين كار دارد امپراطوری خود را به غرب میفروشد. من چه می دانستم كه در هيأت دبيران حزب حاكم، چه بيسوادانی نشستهاند كه حتی دست خط خود را هم نمیتوانند بخوانند و خود باعث می شوند كه ديوار دفاعی خود را فرو بريزند.”
اشتفان هايم چند نكته ديگر در اين رابطه را برمیشمرد و میگويد: ”اگر میدانستم سوسياليسم فرمايشی جای خود را به يك دموكراسی واقعی نمیدهد، بلكه سرمايه داری محض شرق آلمان را هم فراخواهد گرفت، دست كم بر سخنان احساسی و پرطمطراق خود، چند هشدار نيز میافزودم.“
اشتفان هايم كه به تازگی در برلين درگذشته و تا پايان عمر برای دستيابی به يك دموكراسی واقعی تلاش و تقلا میكرد، به وحدت دو آلمان از دريچه افكار عمومی و اجتماعی مینگرد. هنوز در آلمان بر سر يافتن روزی واحد كه بيانگر وحدت ملی كشور باشد، اختلاف به پايان نرسيده است. روز ۱۷ ژوئن كه تا پيش از وحدت دو آلمان در غرب به عنوان روز وحدت تعيين شده بود را شرقيها نمیپسندند و روز نهم نوامبر كه روز اعتراضات رسمی مردم شرق آلمان عليه حزب حاكم بود را غربيها رد میكنند. روز ۳ اكتبر نيز به گفته و نظر بسيارى، تقريبا فرمايشی تعيين شده است. هايم پيوستن آلمان شرقی به غرب و پيروزی سرمايه بر سوسياليسم را به ماری تشبيه میكند كه يك جوجه تيغی را خورده باشد. او میگويد: ”آرى، آن مار جوجه تيغی را خورد، ولی مشكل هضم آن هنوز باقی است و باقی خواهد ماند.”