تاثیر انقلاب اکتبر روسیه بر جنبشهای انقلابی در ایران
۱۳۹۶ آبان ۱۵, دوشنبهبرای پرداختن به تاثیر انقلاب اکتبر روسیه در ایجاد جنبشهای انقلابی در ایران، نخست باید از نظر تاریخی کمی به عقب بازگشت و به تاثیر افکار و اندیشههای انقلابیان روس بر ایرانیان در دورهی انقلاب مشروطه در ایران ۱۲۸۵ ـ ۱۲۹۰(۱۹۰۶ ـ ۱۹۱۱) نگاهی افکند.
انقلاب سال ۱۹۰۵ در روسیه که انقلابی لیبرال ـ دموکراتیک بود، ایران را نیز تکان داد. این انقلاب که ترکشهای آن تا سال ۱۹۰۷ در روسیه ادامه داشت و مبارزه با استبداد تزاری و تلاش برای اصلاحات اقتصادی و گسترش مناسبات دموکراتیک را هدف خود قرار داده بود، در خود روسیه به نتایج چندان ملموسی نرسید و دستاوردهای آن پس از مدتی توسط تزاریسم بازپس گرفته شد؛ اما بر روی کشور همسایه ایران تاثیری انکارناپذیر داشت. میتوان گفت که انقلاب سال ۱۹۰۵ در روسیه تکانهی نیرومندی در ایران ایجاد کرد و بر حوادث انقلاب مشروطه تاثیر گذاشت.
بیشتر بخوانید: صدمین سالگرد انقلاب فوریه در روسیه
انقلابیان قفقاز و جنبش مشروطه
در زمان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، حدود ۱۰۰ هزار کارگر فصلی یا مهاجر ایرانی در میدانهای نفتی باکو، در جادهکشیهای آسیای میانه یا در بنادر دریای خزر کار میکردند. از آن میان ۷ هزار تن فقط در شهر باکو میزیستند. اینان از همان زمان به تدریج با افکار و ایدههای انقلابیان روس آشنا شدند و در انتقال این افکار و ایدهها به ایران نقش داشتند. از همان ایام پیوندهایی میان انقلابیان دو کشور برقرار شد.
در سال ۱۹۰۴ در باکو «سازمان همت» تشکیل شد که در واقع شعبهی خودمختار حزب انقلابی سوسیال دموکرات روسیه به شمار میرفت و هدف آن تبلیغ اندیشههای انقلابی در میان کارگران مسلمان قفقاز بود. سازمان همت در میان کارگران ایرانی نیز نفوذ داشت و با اینکه بعدها به عنوان یک سازمان سراسری نام خود را حفظ کرد، اما میتوان گفت که نیروهای اصلی آن سوسیال دموکراتهای قفقاز بودند که پیشتر در حزب سوسیال دموکرات روسیه فعالیت داشتند.
در سال ۱۲۸۴ (۱۹۰۵) حزب سوسیال دموکرات ایران (اجتماعیون ـ عامیون) در باکو تاسیس شد. تقریبا همهی بنیادگذاران این حزب از روشنفکران آذربایجانی بودند. این حزب با سوسیال دموکراتهای قفقاز پیوندهای محکمی داشت. سازمان همت در باکو، در آموزش سیاسی و تئوریک مؤسسان حزب سوسیال دموکرات ایران نقش اساسی ایفا کرد. رابط اصلی سوسیال دموکراتهای ایران با سوسیال دموکراتهای قفقاز، کمیتهای مخفی به نام «مرکز غیبی» در ایران بود که با سازمان همت در باکو ارتباط داشت.
کمیتهی مرکزی حزب سوسیال دموکرات ایران به سرعت اقدام به ایجاد تشکیلات خود در شهرهای تبریز، تهران، مشهد، انزلی و اصفهان کرد. در جریان اوجگیری اعتراضات مردمی در سال ۱۲۸۵ (۱۹۰۶) که آغاز انقلاب مشروطه در ایران بود و در شهرهای بزرگ ایران به ایجاد نهادهای انقلابی انجامید، نیروهای سوسیال دموکرات، کمیتهی انقلابی شهر تبریز را کاملا در اختیار خود داشتند.
روی هم میتوان گفت که چهار جریان انقلابی در حوادث انقلاب مشروطه نقش مهمی ایفا کردند. این جریانها عبارت بودند از: «حزب اجتماعیون ـ عامیون در همراهی با مرکز غیبی»، «مجمع آدمیت»، «کمیتهی انقلابی» و «انجمن مخفی». حزب اجتماعیون ـ عامیون و مرکز غیبی آن، تحت تاثیر مستقیم افکار چپ و بویژه درک انقلابیان روسیه از مارکسیسم بودند. «مجمع آدمیت» و «کمیتهی انقلابی» نماینده روشنفکران لیبرالمنش و طبقهی متوسط یا مرفه شهری بودند و «انجمن مخفی» نیز علایق طبقهی سنتی متوسط و نیروهای مذهبی را نمایندگی میکرد.
همچنین میتوان گفت که انقلاب مشروطه در روند خود از دو مرحله عبور کرد: در مرحلهی نخست که میتوان آن را مرحلهی لیبرالی انقلاب خواند و بیشتر تحت تاثیر اندیشههای ملکم خان بود، خواستههای آزادیخواهانه و لیبرالی انقلاب مشروطه پیگیری میشد و در مرحلهی دوم که میتوان آن را مرحلهی دموکراتیسم انقلابی نامید و بیشتر تحت تاثیر اندیشههای آخوندزاده و طالبوف بود، تمایلات سوسیالدموکراسی انقلابی پیگیری میشد. از انجمنهای یادشده، «مجمع آدمیت» در مرحلهی نخست و «اجتماعیون و عامیون و مرکز غیبی» در مرحلهی دوم و پس از انتقال پایگاه انقلاب از تهران به تبریز نقش مهمی ایفا کردند.
هنگامی که محمدعلیشاه قاجار علیه دستاوردهای مرحلهی اول انقلاب مشروطه در تهران به کودتا دست زد و در سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۸) به کلنل لیاخوف روسی، فرمانده بریگاد قزاق، دستور داد مجلس شورای ملی را به توپ ببندد و گلوله باران کند، پس از یک خونریزی شدید، مقاومت مشروطهخواهان در تهران درهم شکست. اما این حوادث آتش مقاومت در دیگر شهرها و بویژه تبریز را شعلهور ساخت. از آن پس پایگاه انقلاب مشروطه از تهران به تبریز منتقل شد. سوسیال دموکراتهای روسیه در جریان انقلاب مشروطه هم با ارسال سلاح و هم گسیل افراد مسلح بطور مستقیم از سوسیال دموکراتهای ایران حمایت میکردند.
«مرکز غیبی» در این حوادث نقش مهمی ایفا کرد و با سوسیال دموکراتهای باکو تماس گرفت و از آنان کمک خواست. حدود یک صد داوطلب مسلح از باکو به مشروطهخواهان در تبریز پیوستند. در جریان درگیریهای نظامی شدیدی که میان قوای دولتی و نیروهای مشروطهخواه در تبریز روی داد، مشروطهخواهان توانستند با استفاده از نارنجکهایی که از قفقاز آورده بودند، صفوف دشمن را درهم شکنند، سنگرهایشان را ویران سازند و سرانجام آنان را با وارد آوردن تلفات سنگین شکست دهند.
به موازات همین حوادث، شماری از انقلابیان آذری در مشهد «جمعیت مجاهدین» را تشکیل دادند و ضمن تماس با سوسیال دموکراتهای باکو، اعلامیهای منتشر ساختند که میتوان آن را نخستین برنامهی سوسیالیستی در ایران دانست. در این برنامه خواستههایی چون «دفاع مسلحانه از مشروطیت»، «برابری»، «عدالت اجتماعی»، «دادن حق رای به همهی شهروندان»، «حق آزادی بیان»، «ایجاد مدارس رایگان»، «ایجاد بیمارستان و درمانگاه رایگان برای فقرا» و «تقسیم اراضی سلطنتی و مالکان بزرگ میان دهقانان» و چند خواستهی دیگر مطرح شده بود.
در پاییز سال ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) گریگوری اورژنیکیدزه، از رهبران حزب سوسیال دموکرات روسیه که بعد از انقلاب اکتبر به عضویت در کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی رسید و نمایندهی لنین در قفقاز و گرجستان بود، به مدت یک سال در شهر رشت اقامت گزید تا سوسیال دموکراتهای این منطقه را سازماندهی کند و آموزش دهد. در همین ایام زیر نظر او کتاب «مانیفست حزب کمونیست» نوشتهی کارل مارکس و فریدریش انگلس برای نخستین بار به زبان فارسی ترجمه شد.
همانگونه که گفته شد، روح دوگانهای بر جنبش مشروطهخواهی ایران حکمفرما بود. این روح دوگانه بویژه در دومین دور مجلس شورای ملی در سال ۱۲۸۹ (۱۹۱۰) بازتاب یافت، در جایی که دو جریان اصلاحطلب «حزب دموکرات» و محافظهکار «اعتدالیون» شکل گرفت. ۲۰ عضو دموکرات مجلس، از نواحی شمالی ایران و ۷ تن از تهران بودند. سازماندهی حزب دموکرات در بیرون از مجلس برعهدهی حیدر خان (عمواوغلی) بود که بعدها دبیر اول حزب کمونیست ایران شد.
دموکراتها محتوای برنامهی خود را تا حدود زیادی از اسناد سوسیال دموکراتهای روسیه اقتباس کرده بودند. آنان در برنامهی خود مبارزه با استبداد سلطنتی و بزرگزمینداری و تقسیم املاک آنان میان رعایا را گنجانده بودند و از روند «غیردینیسازی» و صنعتیکردن پرشتاب پشتیبانی میکردند. در همین ایام سوسیال دموکراتهای قفقاز به اعضای خود در ایران پیام دادند که سازمانهای خود را منحل کنند و به «حزب دموکرات» بپیوندند.
«حزب اعتدال» نمایندهی منافع اشراف زمیندار و طبقهی متوسط سنتی بود. از ۵۷ عضو این حزب در مجلس دوم، ۱۳ تن روحانی، ۱۰ تن زمیندار و ۹ تن تاجر بودند. دو آیتالله و یک شاهزاده نیز از اعضای رهبری این حزب بودند. اعتدالیون در برنامهی خود از تقویت سلطنت مشروطه، حفظ مذهب «به عنوان بهترین سد در برابر ظلم و بیعدالتی»، مالکیت خصوصی، آموزشهای دینی و اجرای شریعت و نیز حمایت از خانواده پشتیبانی میکردند.
ایران در جریان جنگ جهانی اول
ایران در اوایل قرن بیستم، بطور فزاینده به صحنهی زورآزمایی و رقابت قدرتهای جهانی و پیش از همه بریتانیا و روسیهی تزاری تبدیل شده بود. این دو کشور در پی منافع و مطامع سیاسی و اقتصادی خود در سال ۱۹۰۷ در قراردادی در سنپترزبورگ، ایران را به دو منطقهی تحت نفوذ خود و یک منطقهی بیطرف تقسیم کرده بودند. امضای این قرارداد بعدا به اطلاع دولت ایران رسید بدون اینکه نظر این دولت دربارهی آن پرسیده شود. ایران در آن سالها در نتیجهی عوامل گوناگون و از جمله ضعف و فساد دولت مرکزی، کشوری عملا فروپاشیده بود. روسیه و بریتانیا با استفاده از این وضع و با دادن قرضههای جدید، ایران را به اسارت درآورده بودند. ارتشروسیهی تزاری در شمال و ارتش بریتانیا در جنوب نیروهای خود را مستقر کرده بودند و حاضر به خروج از کشور نبودند.
هنوز مدت زیادی از خاموش شدن آخرین شعلههای انقلاب مشروطه در ایران نگذشته بود که جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ ـ ۱۹۱۸) آغاز شد. دولت احمدشاه قاجار بیطرفی ایران را اعلام کرد، اما این امر مانع از آن نشد که پای درگیریهای نظامی قدرتهای بیگانه، از جمله روسیه، بریتانیا و نیروهای عثمانی به خاک ایران باز نشود. این امر به فقر و فلاکت فزایندهای در میان قشرهای وسیعی از مردم انجامید. اقتصاد کشور از کار افتاده و فعالیتهای کشاورزی متوقف شده بود و قحطی و گرسنگی بیداد میکرد. عدهی زیادی از ایرانیان در این سالها بر اثر قحطی و گرسنگی و بیماریهای واگیر جان خود را از دست دادند.
اسارت اقتصادی و سیاسی ایران، حضور ارتشهای بیگانه در کشور و وضعیت فاجعهبار معیشتی مردم به شکلگیری قیامهایی مردمی در ایران در جریان جنگ جهانی اول منجر گردید که مهمترین آن تاسیس جنبش موسوم به «جنگلیها» در سال ۱۲۹۴ (۱۹۱۵) در گیلان بود. جنگلیها تشکیلاتی چریکی بود که اعضای آن در جنگلهای شمال پناه گرفته بودند و با عملیات مسلحانه علیه نیروهای روسیهی تزاری که در شمال ایران مستقر شده بودند مبارزه میکردند. این جنبش تا انقلاب فوریهی ۱۹۱۷ در روسیه جنبهی محلی داشت. با این همه با تبلیغات سیاسی و نظری توانسته بود توجه و همبستگی لایههایی از مردم گیلان را به خود جلب کند. در رأس برنامهی جنگلیها خواست «تعلق ایران به ایرانیان»، «خروج نیروهای بیگانه از کشور»، «برقراری صلح و امنیت» و «مبارزه با استبداد برای عدالت» به چشم میخورد.
انقلاب فوریهی سال ۱۹۱۷ در روسیه و سرنگونی امپراتوری تزار باعث شد که نیروهای نظامی این کشور در شمال ایران نیز دچار از هم گسیختگی شوند و سازماندهی خود را از دست بدهند. با فضای تازهای که ایجاد شده بود، نه تنها جنبش جنگلیها در گیلان دوباره جان گرفت، بلکه دموکراتها در تهران نیز به تجدید سازمان خود پرداختند. باور آنان این بود که روسیهی انقلابی رفتار دیگری در قبال ایران در پیش خواهد گرفت.
در گیلان نیروهای داوطلب تازهای به رهبری خالو قربان و احسانالله خان دوستدار به جنبش جنگلیها پیوستند و بر سیاست آن تاثیر گذاشتند. خالو قربان از رهبران کارگری بود و احسانالله خان، روشنفکری رادیکال بود که در پاریس تحصیل کرده بود و در زمان پیوستن به جنبش جنگلیها، گروهی از دموکراتهای ایران را نیز همراه خود آورد.
انقلاب اکتبر در روسیه
تحولات انقلابی سال ۱۹۱۷ در روسیه به انقلاب فوریه که انقلابی لیبرال ـ دموکراتیک بود محدود نماند و جنگ قدرت میان نیروهای لیبرال دموکرات از یکسو و نیروهای رادیکال انقلابی و کمونیست از دیگرسو، از فوریه تا اکتبر در روسیه در جریان بود و سرانجام با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویکها به رهبری لنین در روسیه قدرت را به دست گرفتند.
حکومت تازه تأسیس روسیهی شوروی، نخستین قدرت بزرگ اروپایی بود که تصمیم گرفت سیاست خود را در قبال کشورهای اسلامی بازتعریف کند. در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۹۱۷ یعنی تنها ۶ هفته پس از قدرتگیری بلشویکها در روسیه، دولت شوروی مانیفستی رسمی خطاب به «همهی زحمتکشان مسلمان روسیه و شرق» منتشر کرد. این مانیفست در وهلهی نخست خطاب به مسلمانان ساکن آسیای میانه و قفقاز و تاتارهای کریمه بود، اما بعدا ایرانیان، ترکان و عربها را نیز مخاطب خود قرار داد. در آن اعلام شده بود که حکومت شوروی با اشغال کشورهای دیگر مخالف است.
یک بند این مانیفست بطور مشخص ایرانیان را خطاب قرار داده و نوشته بود: قرارداد تقسیم ایران میان روسیهی تزاری و بریتانیا توسط دولت شوروی پاره شده و از بین رفته است. به محض اینکه عملیات جنگی [جنگ جهانی اول] متوقف شوند، نیروهای روسی ایران را ترک خواهند کرد و ایرانیان این حق را دارند که سرنوشت خود را به دست گیرند.
فراخوان دیگری خطاب به ایرانیان نیز در تاریخ دهم دسامبر ۱۹۱۷ در روزنامهی روسی «ایزوستیا» همراه با نامهای خطاب به سفیر ایران در سنپترزبورگ منتشر شد که در آن تاکید شده بود: روسیه از توافقنامهی سال ۱۹۰۷ با بریتانیا که در آن ایران به دو منطقهی تحت نفوذ روسیه و بریتانیا تقسیم شده است، چشمپوشی میکند.
اما حوادث بعدی نشان داد که گامهای اولیه پس از انقلاب اکتبر در قبال کشورهای مسلمان پیگیرانه نیست و سیاست رهبران حکومت شوروی، صدور انقلاب بلشویکی یا دستکم صدور ایدههای این انقلاب به کشورهای همسایه و از جمله ایران است.
در سال ۱۹۱۸ در مسکو «کمیتهای مرکزی برای مسلمانان» تشکیل شد. در سال ۱۹۲۰ به ابتکار «انجمن رهایی شرق» در تاشکند (ازبکستان) مدرسهای عالی برای «آموزش مأموران انقلابی» تاسیس شد. در پاییز سال ۱۹۲۰ حکومت شوروی در باکو کنگرهای بینالمللی برای ملل شرق برپا کرد که ۲۵۰۰ تن به آن دعوت شده بودند. قدرتهای غربی که متوجه خطرات بالقوهی چنین کنگرهای شده بودند، همهی نیروی خود را به کار انداختند تا از شرکت نمایندگانی از کشورهای مستعمره یا تحت الحمایهی خود جلوگیری کنند. سرانجام ۱۸۰۰ تن بیشتر نتوانستند در کنگرهی باکو شرکت کنند.
در نتیجهی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و تحت تاثیر پیامدهای آن در ایران، در شمال ایران سه جنبش انقلابی با دامنهی اجتماعی متفاوت شکل گرفت که به آنها نگاهی گذرا میافکنیم.
قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز
توافقنامهی مرداد ۱۲۹۸ (اوت ۱۹۱۹) میان دولتهای ایران و بریتانیا که بدون موافقت و تصویب مجلس به امضا رسید، به دولت بریتانیا اختیارات زیادی در ایران میداد و امتیازات زیادی را نصیب این کشور میساخت. این توافقنامه باعث نارضایتی و اعتراض قشرهای وسیعی از مردم شد. در بسیاری از شهرها میتینگها و تظاهراتی برپا شد. روزنامههای ایران، شخصیتهای اجتماعی، عدهی زیادی از بازرگانان و نیز برخی روحانیان متنفذ به مخالفت با آن پرداختند و آن را قراردادی اسارتبار برای ایران خواندند.
تحت تاثیر اعتراضات مردمی در ایران و نیز در نتیجهی موفقیتهایی که ارتش سرخ شوروی در قلع و قمع مخالفان در قفقاز به دست آورده بود، در فروردین سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) دموکراتهای آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی در تبریز قیام کردند. علت بلاواسطهی قیام، غیرقانونی اعلام شدن حزب دموکرات از طرف وثوقالدوله بود، زیرا او میخواست صدای دموکراتها را در مجلس در اعتراض به قرارداد با بریتانیا خاموش کند. دموکراتهای تبریز با پشتیبانی جمعی از مردم معترض مؤسسات و سازمانهای دولتی را به اشغال خود درآوردند. حکومت شهر به یک «کمیسیون اجتماعی» سپرده شد که به وسیلهی حزب دموکرات انتخاب شده بود و در رأس آن شیخ محمد خیابانی قرار داشت. او در خرداد ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) در آذربایجان «حکومت ملی» اعلام کرد.
شیخ محمد خیابانی که در خانوادهی یک بازرگان زاده شده بود، از روحانیانی بود که در جریان جنبش مشروطه در سالهای ۱۲۸۷ و ۱۲۸۸ نیز در قیام تبریز شرکت فعالی داشت و در دور دوم به نمایندگی مجلس رسید و به فراکسیون «دموکراتها» پیوست. او در سالهای جنگ جهانی اول علیه نفوذ ترکان عثمانی در آذربایجان مبارزه میکرد و زمانی که ارتش عثمانی آذربایجان را اشغال کرد، زندانی و سپس به فارس تبعید شد. او در سال ۱۲۹۸ (۱۹۱۹) به تبریز بازگشت و رهبری دموکراتهای این شهر را به دست گرفت و روزنامهای به نام «تجدد» منتشر میکرد.
خیابانی خواهان دادن خودمختاری به آذربایجان و تبدیل ایران به جمهوری و اصلاحات دموکراتیک در کشور بود. اما دیری نگذشت که از استقلال آذربایجان سخن به میان آورد و نام شاخهی حزب دموکرات ایران در آذربایجان را به «حزب دموکرات آذربایجان» تغییر داد. این اقدامات البته مورد قبول همهی دموکراتهای آذربایجان نبود و جمعی از آنان به رهبری احمد کسروی که با گرایشهای استقلالطلبانه مخالف بودند، در اعتراض به تغییر نام حزب دموکرات در آذربایجان از آن جدا شدند. خیابانی در سخنرانیهای خود چنین عنوان میکرد که آذربایجان بهرغم فداکاریهای زیادی که در جریان انقلاب مشروطه از خود نشان داده، از جایگاه شایسته برخوردار نیست و به اندازهی کافی کرسی نمایندگی در مجلس شورای ملی ندارد.
پس از تبریز، کنترل ارومیه، خوی، اردبیل، مراغه، سلماس و زنجان هم به دست دموکراتها افتاد و انقلابیان آذربایجان را «آزادستان» یعنی سرزمین آزادی نام نهادند. همین اقدام باعث شده که شماری از مورخان، قیام خیابانی را جنبشی جداییطلبانه ارزیابی کردهاند. دولت ایران در ماه مرداد همان سال ارتش منظمی را برای سرکوب دموکراتها به آذربایجان گسیل داشت. در شهریور ماه ارتش وارد تبریز شد و مقاومت دموکراتها را که از ساز و برگ نظامی کافی برخوردار نبودند در هم شکست. شیخ محمد خیابانی نیز در جریان این حوادث کشته شد. قیام او بیش از ۵ ماه طول کشید.
جنبش انقلابی در گیلان و تاسیس حزب کمونیست ایران
اما مهمترین جنبش انقلابی در ایران در آن سالها جنبش جنگلیها در گیلان بود. این جنبش همانطور که پیشتر اشاره شد، در جریان جنگ جهانی اول در شمال ایران ایجاد شده بود، اما با انقلاب اکتبر روسیه و تاثیراتی که بویژه در شمال ایران داشت، دوباره شعلهور و این بار از چارچوب محدود خود خارج شد و در عرض مدت کوتاهی از یکسو تا آستارا و خلخال و از دیگرسو تا دشت ترکمن گسترش یافت .
حکومت شوروی در سال ۱۹۱۸ شروع به خارج کردن نیروهای روسیه از شمال ایران کرد، اما بخش قابل توجهی از سلاحهای خود را در اختیار جنبش جنگلیها در گیلان قرار داد. فقط بخشی از نیروهای روسیه به نام گارد سفید که از حکومت شوروی فرمانبری نمیکردند در ایران ماندند و بعدها به خدمت انگلیسیها درآمدند.
رهبری جنگلیها را فردی به نام میرزا کوچک خان بر عهده داشت. او زادهی رشت و نام اصلیاش یونس بود. کوچک خان فرزند مالکی خرده پا بود که در تهران الهیات تحصیل کرد و میخواست روحانی شود. اما با گرایشی پاناسلامی به جنبش مشروطه پیوست و در اوایل جنگ جهانی اول در رشت سازمانی به نام «اتحاد اسلام» تاسیس کرد که هدف اصلی آن بیرون راندن نیروهای روسیه و بریتانیا از ایران بود. در سال ۱۲۹۷ (۱۹۱۸) جنبش جنگل حدود ۳۰۰۰ پارتیزان مسلح در اختیار داشت و تقریبا تمام گیلان را زیر نفوذ خود گرفته بود. از آنجا که میرزا کوچک خان اموال ثروتمندان را غارت میکرد و در اختیار فقرا میگذاشت، برخی ناظران خارجی به او لقب «رابین هود سواحل خزر» داده بودند.
تلاشهای وثوقالدوله برای جلب همکاری میرزا کوچک خان از طریق دادن پیشنهاد پست فرمانداری گیلان به او نتیجهای نداشت و میرزا کوچک خان دولت وثوق را دستنشاندهی بریتانیا میدانست. در سال ۱۲۹۷ واحدهای نظامی بریتانیا در همراهی با بریگاد قزاق ایران با جنگلیها به جنگ پرداختند و به دلیل برخورداری از تسلیحات بهتر، ضربات سنگینی بر آنان وارد کردند و کوچک خان ناچار شد به جنگلهای فومن عقبنشینی کند. او برای ترمیم قوای خود تصمیم گرفت از ارتش سرخ کمک بگیرد.
در این میان ارتش سرخ شوروی تمام منطقهی قفقاز را از تسلط گارد سفید روسیه خارج و موقعیت خود را مستحکم کرده بود. در اوایل سال ۱۲۹۹ حدود دو هزار تن از نیروهای ارتش سرخ تحت فرماندهی فئودور راسکالنیکف در تعقیب نیروهای گارد سفید که با کشتیهای جنگی روسیه به انزلی گریخته بودند، وارد این شهر شدند و به سرکوب آنان پرداختند. در پی این حادثه بریتانیا ناچار شد شتابزده همهی نیروهای خود را از گیلان خارج کند. در پی آن دیداری میان اورژنیکیدزه با میرزا کوچک خان و احسانالله خان در انزلی صورت گرفت و بلشویکها به جنگلیها قول پشتیبانی دادند.
با حضور نیروهای ارتش سرخ و با تکیه بر همین پشتیبانی میرزا کوچک خان در ۱۳ خرداد ۱۲۹۹ (ژوئن ۱۹۲۰) با نیروهای خود از جنگلهای گیلان خارج و وارد رشت شد و با اعلام «جمهوری شوروی گیلان»، یک دولت موقت انقلابی تشکیل داد. کوچک خان در تلگرافی که در تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۲۰ برای ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر بلشویکها فرستاد از جمله نوشت: ما از همهی سوسیالیستهای انترناسیونال سوم درخواست کمک میکنیم تا از یوغ بریتانیا و دولت ایران رها شویم. ما از خلق آزاد روسیه انتظار کمکهایی را داریم که برای تثبیت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران ضروری هستند. ما اعتقاد راسخ داریم که همهی جهان بزودی تحت رهبری انترناسیونال سوم از یک نظام ایدهآل برخوردار خواهد شد.
این اوج جنبش جنگلیها بود و در نتیجهی عقبنشینی نیروهای بریتانیا و دولت مرکزی، نیروهای مسلح جنگلی توانستند در عرض مدت کوتاهی از یکسو تا منجیل و قزوین و از دیگرسو تا بابل و نوشهر پیشروی کنند. در همان زمان در گیلان یک کمیتهی انقلابی تشکیل شد که در رهبری آن در کنار شخصیتهای انقلابی ایران مانند میرزا کوچک خان، احسانالله خان و جوادزاده، یک افسر آلمانی ماجراجو به نام گاوک (با نام مستعار هوشنگ)، و نیز کارانف، فرمانده ارتش سرخ در گیلان نیز حضور داشتند. انقلابیان بلشویک مانند کارانف، راسکولنیکف و اورژنیکیدزه در این دوره در سازماندهی جنبش جنگل هم از نظر نظامی و هم ایدئولوژیک نقش مهمی داشتند.
این حوادث نشان میداد که حکومت شوروی برای گیلان نقشههای درازمدتی در سر میپروراند. رهبران جنبش جنگل در این میان طیف ناهمگونی را تشکیل میدادند که بخش بزرگی از آنان کمونیستهای قفقاز بودند. با نفوذ روزافزون کمونیستها در جنبش جنگل، میرزا کوچک خان متوجه شد که موقعیتاش به خطر افتاده و بزودی مقامی تشریفاتی بیش نخواهد بود، بنابراین به تلاش افتاد از نفوذ کمونیستها در میان جنگلیها بکاهد. این مساله اختلاف میان انقلابیان را دامن زد و به همین دلیل کوچک خان روابط خود را با کمونیستها قطع و از کار کنارهگیری کرد و با نیروهای وفادار به خود به جنگل بازگشت. او در بیانیهای اعلام کرد که مادامی که کمونیستها بساط حزبی و تبلیغاتی خود را از گیلان برنچینند و تبلیغات مسلکی خود را پایان ندهند، به رشت باز نخواهد گشت.
از آن پس ابتکار عمل به دست جریانهای تندرو کمونیست در جنبش جنگل افتاد. آنان در گیلان به اقداماتی رادیکال و ضربتی در مصادرهی اموال و زمینها دست زدند که حتی در میان پیشهوران و کاسبکاران خردهپا و نیز دهقانان باعث نارضایتی شد. شعار «کشف حجاب زنان» برای نخستین بار توسط کمونیستهای جنبش جنگل مطرح شد. آنان همچنین تظاهراتی بر ضد روحانیان برگزار کنند و به نفی «تعالیم قرآن» و مقابله با افکار مذهبی میرزا کوچک خان پرداختند.
احسانالله خان که یک انقلابی تمام عیار و نمایندهی رادیکالترین جناح جنبش جنگلیها و خواهان صدور انقلاب از گیلان به تهران بود، در مرداد ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) بدون آمادگی به تهران لشگرکشی کرد، اما دستههای نظامی او در میان راه توسط نیروهای دولتی و قشون قزاق تارومار شدند و کمیتهی انقلابی او را برکنار کرد. متعاقب آن صدر کمیسرهای خلق آذربایجان شوروی از احسانالله خان خواست از ایران خارج شود. احسانالله خان به باکو رفت و سالها بعد در جریان تصفیههای استالینی در مسکو به جوخهی اعدام سپرده شد.
میرزا کوچک خان که در این میان به کمونیستها بسیار بدبین شده بود و موقعیت رهبری خود را در خطر میدید، به دستههای مسلح خود دستور قلع و قمع آنان را داد. در این سرکوبها حیدرخان (عمواوغلی) هم که نماینده جناح معتدلتر کمونیستها بود به قتل رسید و سازمانهای کمونیستی در رشت و انزلی درهم کوبیده شدند. پس از آن میان نیروهای کوچک خان و خالو قربان نیز که به قوای دولتی پیوسته بود درگیریهای نظامی روی داد. این حوادث جنبش جنگل را بشدت تضعیف کرد. دولت قوام با استفاده از این اختلافات در سال ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) دستههای قزاق به فرماندهی رضا خان (رضاشاه پهلوی بعدی) را مامور سرکوب جنگلیها کرد. رضاخان همهی جنگلیها را تارومار و سراسر گیلان را تصرف کرد. میرزا کوچک خان در ۱۱ آذرماه ۱۳۰۰ در کوههای تالش دستگیر شد. سر او را از تن جدا کردند و در تهران به نمایش گذاشتند.
جنبش جنگل روی هم عمری هفت ساله داشت که میتوان آن را به دو دوره تقسیم کرد: دورهی نخست از ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۵ طول کشید و طی آن این جنبش بیشتر جنبهی محلی داشت، رگههای مذهبی آن نیرومند بود و بیشتر در صدد حفظ خود از تعرض نیروهای دولتی و بیگانه بود. دورهی دوم که پس از انقلاب اکتبر در روسیه آغاز شد و تا پایان جنبش در سال ۱۳۰۰ طول کشید، با تلاش حکومت جوان شوروی برای گسترش نفوذ خود در شمال ایران، به نزدیکی بلشویکها با میرزا کوچک خان انجامید و در نتیجهی پیوستن کمونیستها به صفوف این جنبش، باعث رادیکالیزه شدن آن گردید و توانست دامنهی نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد.
یکی دیگر از حوادثی که میباید آن را در پرتو تاثیر مستقیم انقلاب اکتبر روسیه در ایران نگریست، تأسیس «حزب کمونیست ایران» است. حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۰ برپایهی «حزب عدالت» شکل گرفت. «حزب عدالت» پس از انقلاب اکتبر و در سال ۱۹۱۸ از طرف سوسیال دموکراتهای انقلابی طرفدار بلشویسم در باکو تاسیس شده بود. این حزب روزنامهای به زبانهای فارسی و ترکی به نام «حریت» منتشر میکرد. تقریبا همهی رهبران این حزب روشنفکران آذربایجانی بودند که از بعد از انقلاب سال ۱۹۰۵ در روسیه با سوسیال دموکراتهای روسیه همکاری میکردند. سلطانزاده و غفارزاده و جوادزاده از رهبران این جریان بودند. این حزب در آن زمان در تهران، تبریز، مشهد، رشت، انزلی، زنجان و اردبیل دارای تشکیلات و حدود دو هزار عضو بود.
در خردادماه ۱۲۹۹ (۲۲ تا ۲۴ ژوئن ۱۹۲۰) دومین کنگرهی حزب عدالت با شرکت ۴۸ نماینده در انزلی تشکیل شد و در این کنگره نام این حزب، به حزب کمونیست ایران تغییر یافت. این حزب روزنامهای به نام «حقیقت» منتشر میکرد. در رأس برنامهی این حزب «مبارزه با امپریالیسم انگلیس»، «واژگونی خاندان قاجار»، «لغو فئودالیسم» و «برقراری جمهوری ملی در ایران» قرار داشت. این کنگره همچنین تصویب کرد که حزب کمونیست ایران از میرزا کوچک خان و انقلابیان گیلان پشتیبانی کند.
از همان آغاز دو خط مشی در این حزب دیده میشد، جناحی که پیرامون سلطانزاده گرد آمده بود، ایران را در آستانهی انقلاب سوسیالیستی ارزیابی میکرد، اما جناح معتدلتری که از دیدگاههای حیدرخان (عمواوغلی) جانبداری میکرد، معتقد بود که ایران هنوز برای انقلاب سوسیالیستی آماده نیست و باید به سمت یک انقلاب ملی و دموکراتیک برود. در جریان پیوستن کمونیستهای ایران به جنبش جنگل، خط مشی حیدرخان غلبه کرد و او به رهبری حزب کمونیست ایران رسید.
قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان
سومین حرکتی که میتوان گفت در ایران از حوادث بحرانزای پس از جنگ جهانی اول و رویداد انقلاب اکتبر در روسیه تاثیر پذیرفت، در ابعاد یک جنبش انقلابی مانند جنبش جنگل ظاهر نشد و بیشتر قیامی مسلحانه با عمری زودگذر بود.
در اواخر سلطنت قاجار، خراسان یکی از مناطق محروم ایران بود که نسبت به سایر مناطق شمالی ایران از عقبماندگی بیشتری رنج میبرد. در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) در نواحی قوچان گروهی از مردم به رهبری «خدو» چوپان سابق یکی از خانهای بزرگ کرد از ایل زعفرانلو قیام کردند. آنان علیه خانهای محلی و قوای نظامی بریتانیا در این منطقه به مبارزهی مسلحانه دست زدند. قوای دولت مرکزی با همراهی دستههای مسلح خانها در مهرماه ۱۲۹۹ این قیام را سرکوب کردند.
در پی آن نارضایتیهای مردم به نیروهای نظامی و ژاندارمری خراسان نیز گسترش یافت. در رأس ژاندارمری خراسان، افسری به نام کلنل محمد تقی خان پسیان قرار داشت که عضو حزب دموکرات ایران بود. او که زادهی ورزقان بود در زمان جنگ جهانی اول برای تحصیلات نظامی به مدت چهار سال در آلمان اقامت داشت، آموزش خلبانی دید و مدتی نیز در ارتش آلمان خدمت کرد. آلمانیها به او نشان «صلیب آهنین» اعطا کرده بودند که نشان شجاعت بود. پس از بازگشت پسیان به ایران، مشیرالدوله او را به فرماندهی واحد نظامی و ژاندارمری خراسان منصوب کرد.
در سال ۱۳۰۰ سید ضیا، رئیس دولت کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ دستور داده بود که تعدادی از اشراف و بزرگمالکان از جمله قوام السلطنه را بازداشت کنند. کلنل محمدتقی خان پسیان در فروردین ماه همان سال به این دستور رئیس دولت عمل کرد و در مشهد قوامالسلطنه استاندار وقت خراسان را بازداشت نمود و تحتالحفظ به تهران فرستاد. اما پس از سقوط دولت سید ضیا، قوامالسلطنه «رئیسالوزرا» شد و بلافاصله دستور برکناری کلنل محمد تقی خان پسیان را صادر کرد.
اما کلنل محمد تقی خان از این دستور سرپیچی کرد و حکومت خراسان را به دست گرفت. او در مشهد یک «کمیتهی ملی» تشکیل داد و خواهان خروج انگلیسیها، اجرای قوانین مشروطه و تشکیل دولت دموکراتیک در تهران شد. کلنل در خراسان به اصلاحاتی هم دست زد، به اوضاع مالی رسیدگی کرد و با احتکار و فساد به مبارزه پرداخت. تحت نظر او گروهی از فداییان به نام «اردوی چریکی کاوه» و یک گروه ضربت به نام «گروهان آهنین» تشکیل شد که امنیت را تامین میکرد.
کلنل محمد تقی خان با افزایش فشار دولت مرکزی قوامالسلطنه را تهدید کرد که با سپاهی چهار هزار نفری به تهران حمله خواهد کرد. او ضمن اینکه با میرزا کوچک خان در تماس بود، با بلشویکهای جمهوریهای آسیانهی میانه هم مذاکراتی داشت. وعدهی خروج ایمن او از کشور نیز کارساز نبود و کلنل پسیان حاضر به سازش با دولت قوام نشد.
در پی آن، قوامالسلطنه کلنل پسیان را یاغی و خودسر معرفی کرد و به دستههای مسلح خانهای بزرگ خراسان دستور داد علیه او وارد جنگ شوند. در زدوخوردهایی که میان ژاندارمهای کلنل از یکسو و دستههای مسلح کردهای قوچان و قبایل محلی و افغانها از دیگرسو درگرفت، ژاندارمها شکست خوردند و محمد تقی خان پسیان کشته شد. پس از مرگ او مردم مشهد میتینگهای اعتراضی برگزار کردند و جسد او را به مشهد آوردند و با تشریفات و احترامات نظامی به خاک سپردند. قیام ضدفئودالی در خراسان تا مدتی پس از مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان ادامه داشت ولی بیرهبر ماند و سرانجام خاموش شد.
خیزشهای تقریبا همزمان انقلابی در ایالتهای شمالی ایران گیلان، آذربایجان و خراسان، اگر چه تحت تاثیر حوادث پس از جنگ جهانی اول و بویژه انقلاب اکتبر در روسیه روی دادند، اما دارای ریشههای سیاسی و اجتماعی در خود ایران بودند و شاید بتوان آنها را به گونهای آخرین ترکشهای انقلاب مشروطه در ایران ارزیابی کرد.
بهمن مهرداد