زندگی میان سنتهای جامعه ترک و آزادیهای جامعه آلمان
۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبهکتاب ملدا آکباش با عنوان "آنطور که میخواهم؛ زندگی بین مسجد و مینیژوپ" موفقیت بزرگی کسب کرده و موجب شده که این نویسنده ۱۹ ساله تا بهحال در بیش از ۷۰ جلسه برای معرفی کتاب خود شرکت کند. کتاب او و تجربههایش در مرکز توجه حاضران قرار میگیرند زیرا به زندگی بین دو فرهنگ ترکی و آلمانی میپردازند.
او میگوید: «من کارهایی میکنم که از انجام دادنشان لذت میبرم. احساس جالبی دارم که میبینم کتابم بحثها و گفتگوهای جالبی برانگیخته است.»
شجاعت در بیان تابوهای موجود در خانوادهای مسلمان
کتاب ملدا در ماه مه سال پیش دقیقا زمانی منتشر شد که او تازه دیپلم خود را گرفته بود. پس از آن ملدا بیشتر اوقاتش را در سفر میگذراند و در مصاحبهها و جلسات معرفی کتاب شرکت میکند. او میخواهد در رشته حقوق تحصیل کند اما گویا سفرهای متعدد برای معرفی کتابش پایانناپذیرند.
در این جلسات کتابخوانی، دختران همسن و سال ملدا با هیجان فراوان برای گرفتن عکس یادگاری با او سر و دست میشکنند. ملدا برای بسیاری از این دختران که مانند خودش در خانوادههای مهاجر مسلمان بزرگ شدهاند، حکم الگو را دارد. او جرأت داشته بی پروا در مورد تجربیات خود از زندگی در آلمان به عنوان دختر خانوادهای ترک و مسلمان بنویسد و توضیح دهد که توانسته در برابر مخالفت خانواده مسلمان خود حرفاش را به کرسی بنشاند. او در کتابش حتی در مورد مسائلی نوشته که ترجیح میداده از چشم خانواده پنهان بمانند. مسایلی چون نخستین بوسه یا نوشیدن مشروب.
واکنش متفاوت مادر وپدر به کتاب ملدا
در مصاحبههای مختلف از ملدا پرسیده میشود که واکنش خانوادهاش به تصمیم او برای نوشتن چنین کتابی چه بوده است. او تعریف میکند که مادرش کتاب او را سه بار پشت سر هم خوانده اما پدرش به کتاب دست نزده است. او درباره رفتار پدرش میگوید: «پدرم به من گفت که از من حمایت میکند و برایش مهم نیست که دیگران چه میگویند و همین برای او قدم بسیار بزرگی بود. او مرا طرد نکرد، اما درک کاری هم که کردهام برایش آسان نیست.»
مادر ملدا واکنش دیگری داشته، چون بسیاری از مسائلی را که او در کتابش نوشته از قبل میدانسته است. اما این مانع نشده که آنها بر سر کتاب و مسائل مطرح شده در آن با هم دعوا نکنند.
بحث و جنجال درباره جدا شدن از خانواده
مادرو پدر ملدا از بخش پایانی کتاب متوجه میشوند که دخترشان قصد دارد از آنها جدا شود و به طور مستقل در آپارتمانی دیگر زندگی کند. ملدا میگوید: «خیلی وقت بود که میخواستم این کار را انجام دهم، چون اتاقم خیلی کوچک بود و من احتیاج به فضای بیشتری داشتم. طبیعتا سر این موضوع هم بحث و جنجال در گرفت. آنها میگفتند: ما ترجیح میدهیم برادرت برود تا اینکه بگذاریم تو جدا شوی. اما نهایتا من موفق شدم آنها را متقاعد کنم. فکر میکنم که باید کمی جرأت از خود نشان میدادم»
ملدا در برلین بزرگ شده است. مادرش مشاور تربیتی است و پدر او در یک رستوران کار میکند. او در اوقات فراغت خود به عنوان سخنگوی انجمنی دانشآموزی فعالیت میکند و همچنین در پروژهای اجتماعی شرکت دارد که کارش تشویق کودکان مهاجر به مسئولیتپذیری و فعالیت اجتماعی بیشتر کودکان مهاجر است.
AZ/MDM