روزهای تغییر
۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه
صورت یکی از دختران شکریه دچار مرضی گردیده است که بنا به تشخیص داکتر، سالدانه است. نه تنها دخترک شکریه بلکه تعدادی زیادی از اهالی محل به این مرض دچار شده اند. بسیاری پدران و مادران مانند شکریه سخت به تشویش اند، اما فقط شکریه در تلاش این است که عامل اصلی مرض را بداند تا بتواند آن را چاره کند. مردم محل بر این باور اند که این امراض از جانب خداست و خدا خود چاره ی آن را نیز می کند.
شکور، برادر بزرگ شکریه که از پانزده سال به این سو در خارج زندگی میکند، به دیدن خانواده اش آمده است. شکور از دیدن آنهمه کثافات در جاده ها سخت متأثر میشود و بر مردم انتقاد میکند که هیچ در فکر پاکی و نظافت محیط زیست شان نیستند. نجیب که یکی از جوانهای شرور و بی بند و بار است از حرفهای شکور خوشش نمی آید و با وی مناقشه و دعوای زبانی میکند. شکور میخواهد برای نجیب و دوستان بی بند و بارش بفهماند که عامل امراضی که تقریباً همه اهالی محل به شمول نجیب و دوستانش به آن مبتلا شده اند، کثافاتیست که آنها در هر کنار و گوشه ی جاده ها می اندازند، اما نجیب و دوستانش بر شکور ریشخند می زنند و به حرفش گوش نمیدهند با وجودیکه خواهر کوچک نجیب که نجیب او را خیلی دوست دارد نیز به این مرض گرفتار شده است.
شکریه چندی بعد تصمیم میگیرد که کثافات را از مقابل خانه ی شان پاک کند و دیگران را نیز تشویق میکند. بعضی از خانمها به حرفهای شکریه گوش می دهند و مانند وی عمل میکنند. اما پدر نجیب که وکیل گذر است، موقفش را با این کار در خطر میبیند و نمیخواهد که همسایه به حرف شکریه عمل کنند، زیرا او خود را اختیار دار و صاحب کوچه و محل میداند. لذا به پسرش نجیب سفارش میکند که مانع کار شکریه شود. نجیب نیز با دوستان شرورش از هیچ نوع سنگ اندازی دریغ نمیکند و پیوسته با عث آزار و اذیت شکریه میگردند. اما شکریه از تصمیمش بر نمیگردد و با وجود ممانعت و سنگ اندازی های نجیب و دوستانش به کار خود ادامه میدهد.
روزی برادر کوچک نجیب به مرض اسهال گرفتار میشود و بعد از مدتی که حالش بیحد خراب میگردد، او را به شفاخانه میبرند. داکتران تمام کوشش شان را میکنند، اما فرید خوب نمیشود و در شفاخانه فوت میکند. مادر نجیب در میان داد و فریاد به داکتر میگوید که فرید فقط اسهال بود ولی شما داکتران نالایق او را کشتید. داکتر با حوصله مندی برای خانواده نجیب توضیح میدهد که مرض فرید یک مرض عادی نبود. داکتر میگوید که عامل اینگونه امراض میکروبهایی اند که از کثافات پیدا میشوند و به این لحاظ مردم باید شدیداً متوجه نظافت در محیط زیست شان باشند.
نجیب که سخت متأثر است، برای پدرش میگوید که خودش با کار شکنی هایش در برابر شکریه با عث مرگ برادرش گردیده است. او میگوید که کار شکریه درست بود، اما او تحت تأثیر خود خواهی پدر با عمل درست مخالفت کرده و نتیجه آن شده است که برادرش مبتلا به چنین مرضی شود. پدر نجیب که آدم احمقی است، باز هم اصرار میکند که مرگ فرید از جانب خدا بود و کار شکریه نادرست است و اگر اهالی محل با شکریه همکاری کنند، آبروی وی منحیث وکیل گذر نزد مردم می رود. نجیب اما پدرش را سرزنش میکند و میگوید که آنچه وی تا به حال تحت نام حیثیت و آبرو جمع کرده است، حیثیت و آبرو نبوده است و از حا لا به بعد خودش برای خانواده اش حیثیت میبخشد، و میگوید که از همین لحظه به کمک شکریه می رود و این کار را نیز میکند.
نجیب نزد شکریه رفته و از کار های بدش معذرت میخواهد و جارو را گرفته و شروع میکند به پاک کاری. دوستان
نجیب در آغاز باور شان نمیشود که نجیب را حین پاک کاری میبینند، اما نجیب برای شان میگوید که او از کرده هایش در مقابل شکریه خجالت میکشد، زیرا حرف و عمل شکریه درست بوده است، بنابراین، نمیخواهد که کس دیگری به مرضی مبتلا شود و بمیرد. دوستان نجیب حرفهای وی را تایید میکنند و همه با هم شروع میکنند به کمک شکریه. آهسته، آهسته مرد و زن محل این مسئله را درک میکنند که انسانها خود مسوول حفظ محیط زیست شان میباشند و به خاطر صحت خود و اطفال شان باید در پاک نگهداشتن محیط سهم فعال داشته باشند.
دویچه وله/ راضیه اعتمادی
ویراستار: سید روح الله یاسر