از رنج بازماندگان • گزارش از گردهمایی کلن
۱۳۸۶ شهریور ۷, چهارشنبهدکتر نورایمان قهاری، متخصص آسیبدیدگیهای روانی و پژوهشگر در زمینه شکنجه و زندان از آسیبهایی میگوید که فرزندان و خانوادههای فعالان سیاسی به خاطر سرکوب این فعالان متحمل میشوند.
مؤید این گفته سخنرانیهایی هستند که در روز دوم از گردهمایی سه روزه شهر کلن شنیدیم. سخنرانیهایی در مورد فرزندان زندانیان سیاسی و فشارهای روحیای که بر آنها وارد آمده است.
منیره برادران از کتاب خاطرات زندان جمهوری اسلامیاش، “حقیقت ساده“ بخشهایی را برخواند که در مورد کودکان زندانی بود. کودکانی که روزها، ماهها یا سالها راهمراه مادرانشان در زندان به سر بردند. برادران مثالهای متعددی را آورد و نشان داد که چهگونه این کودکان، محروم از فضایی طبیعی برای حرکت، بازی و شناخت اشیا بودند و چگونه همراه با مادر خود طعم تلخ تحقیر و رنج را میچشیدند.
سخنان فرزندان قربانیان
سخنرانی دو جوان در این گردهمایی به منزله ورود به مرحله تازهای از شناخت بود در باره درد و آسیبی که سرکوب نظام جمهوری اسلامی بر بخشی از جامعه ایران وارد آورده است. این بار فرزندان خانوادههای زندانیان سیاسی از تجربه خود و دیدشان به جهان و زندگی سخن گفتند. تساهل نسبیای که برگزارکنندگان گردهمایی امسال در کلن نشان داده بودند، باعث شده بود که زندانیان سیاسی سابق یا اعضای خانوادههای زندانیان سیاسی سابق از طیفهای گوناگون در آن شرکت کنند. از جمله سهراب خوشبویی، متولد ۱۳۵۶ که در سن ۴ سالگی به خاطر فعالیتهای سیاسی برادران و خواهران بزرگترش همراه با دیگر اعضای خانوادهاش زندانی شد.
سهراب خوشبویی از متلاشی شدن خانواده ۱۲ نفره خود در پی دستگیریها و زندان و اعدام سخن گفت:
«روزی از روزهای گرم تابستان، اواسط مرداد ۶۰، درب خانه بهصدا درمیآید و یک اکیپ از ماموران رژیم، متجاوزانه حریم شخصی آنان را درهم میشکنند. از این لحظه بهبعد تمامی دارایی خانواده، و حتا وسایل خانه، توسط ماموران به یغما برده میشود. من چهارساله، سارای دوساله، سیاوش ده ساله و سعیده سیزده ساله بههمراه مادرم. یعنی همه اعضای خانواده که آنروز در خانه بودیم به زندان فسا برده میشویم و بعد از محاکمهای ناعادلانه توسط قاضی شرع با این اتهام که این خانه یک خانهی تیمی بوده و اعضای آن محارب با خدا، مادرم و سعیده را به اعدام و با یک درجهی تخفیف به حبس ابد محکوم میکنند، و سعیده را علاوه برآن به تحمل ۷۲ ضربه شلاق.
سیاوش را که دهساله بود به فامیل تحویل میدهند، و من و سارا بههمراه سعیده و مادرم به زندان اسطهبان منتقل میشویم. در زندان اسطهبان هستیم که خواهرم سوسن را نزد ما میآورند.»
دو برادر بزرگتر که ۲۳ و ۲۰ سالهاند در خیابان در درگیری با ماموران دولت کشته میشوند، برادر دیگر که ۱۷ سال دارد وعروس خانواده که ۱۹ ساله است اعدام میشوند. دیگر اعضای خانواده از کودک ۲ ساله گرفته تا مادر بچهها که جرمش را زادن و تربیت فرزندان باصطلاح ضدانقلاب عنوان میکنند، ۳ تا ۶ سال در زندانهای اوین تهران و عادل آباد شیراز حبس میکشند. فرزندان این خانواده سالهایی بسیار مهم از کودکی و نوجوانی خود را در زندان گذراندند.
سهراب خوشبویی در مورد یکی از خواهرانش میگوید:
«سعیده خوشبویی سیزدهساله، دانشآموز، به دلیل سکونت در خانهای که تیمی خوانده شد و نیز داشتن برادران و خواهری مبارز، به اعدام و با یک درجه تحفیف به حبس ابد محکوم شد وهمچنین به تحمل ۷۲ضربه شلاق که در زندان عادلآباد این حکم غیرانسانی در رابطه با او اجرا شد. سرانجام پس از تحمل شش سال از سالهای نوجوانی خود در زندان با آسیبهای روحی و جسمی بسیار به زندگی در جامعهای بازگشت که هرلحظهی آن شکنجهای مضاعف بوده و هست».
نمیتوان به عنوان کودک به زندان رفت، آن هم زندان سیاسی جمهوری اسلامی، و آسیب ندید. محیط هیچ زندانی، محیط طبیعی برای رشد کودکان نیست. و آنجا که خانوادهای در پی سرکوب سیاسی از هم گسیخته شده است؟
دکتر نورایمان قهاری در این باره میگوید:
«لازمهی رشد طبیعی کودکان وجود یک خانوادهی منسجم، محیطی امن و آزاد و حضور مداوم پدر و مادر یا مسؤول پرورش کودک است. در خانوادههای متلاشیشده این انسجام و تداوم از بین میرود و در بعضی از موارد باعث بروز آسیبدیدگی در روابط فردی یا روابط اجتماعی و خانوادگی میشود.»
اینک فرزندان خانوادههای زندانیان سیاسی از آسیبی که بر آنان وارد آمده میگویند. یکی دیگر از سخنرانان در گردهمایی کلن، دختر ۲۴ سالهای از آلمان بود که ما اورا کیمیا مینامیم:
«بعضی از آدمها میگویند، هر کسی زندگیاش را خودش انتخاب میکند. اما من، این زندگی را که داشتم خودم انتخاب نکردم. این زندگی را برای من انتخاب کردند. من یک خانواده عادی میخواستم که بیخیال همه چیز باشد و کار به سیاست و دنیا نداشته باشد. من اگر میتوانستم انتخاب بکنم، پدری را که سیانور خورد و مادری که هشتسال زندان بود را انتخاب نمیکردم.»
به گفته کیمیا، پدر و مادرش کمونیست بودند. پدرش برای آنکه به دست بازجویان و شکنجهگران نیافتد، با سیانور خودکشی میکند. کیمیا با دستگیر شدن مادرش به مدت ۸ سال نزد خاله مذهبیاش بزرگ میشود که خود را مادر او مینمایاند و کمونیستها را کافر و نجس میخواند.
مادر کیمیا پس از آزادی از زندان به سراغ دختر خود میآید. دختر تازه درمییابد که مادرش همان کسی است که تا به حال به او به عنوان خاله معرفی شده بود.
همراه با خانواده متلاشی شدهاش، دنیای کیمیا نیز متلاشی میشود. بغضی را که در گلویش و خشمی را که در سینهاش نشسته است میتوان احساس کرد. میگوید:
«به خیلی از سمینارها رفتم با مادرم و هر دفعه کسی پیدا میشد که به من میگفت، تو باید خوشحال باشی که پدر و مادری اینطوری داری. خوشحال؟ خوشحال باشم که پدر نداشتم، بدون مادر بودم، افسردگی کشیده بودم، بچگیام را از دست داده بودم؟ اگر این خوشحالی من بود، بهتر میبود که همیشه ناراحت باشم.»
فکر میکند که پدر و مادرش تنها به فکر خود بودند، او را دوست نداشتند چون او را تنها گذاشتند:
«جلوتر از اینکه بیاییم آلمان، رفتیم سر قبر پدرم. هیچ احساسی نداشتم. برای من غریبه بود، من را تنها گذاشته بود. او کسی بود که سیانور خورده بود و وقتی میپرسیدم برای چی این کار را کرد، میگفتند برای مردم. این حرف را قبول نداشتم».
کیمیا از افسردگی خود حرف میزند. نورایمان قهاری نیز در اینجا از نمونه روشن آسیبدیدگی سخن میگوید. آسیبدیدگیای که تنها در صورتی امکان درمان مییابد که به آن در متن وقایع سیاسی و سیستمی نگاه شود که تاب تحمل دگراندیشان و منتقدان را ندارد. مهم آن است که بتوان سیستم سرکوب را بازشناخت. دکتر قهاری میگوید:
«این آسیبدیدگی درمانپذیر است، ولی باید به آن در چارچوب سرکوب سیاسیای که باعث بروزش بوده است پرداخت. باید در نظر داشته باشیم که اصولا سرکوبگر میخواهد بگوید که قربانیاش مادون انسان است تا بتواند هم شکنجه و زندان را توجیه کند، هم مردم را ساکت نگه دارد و تمام حرکت سیستماتیک جمهوری اسلامی هم همیشه در همین جهت بوده و یکی از تاثیراتش هم این است که در نهاد کودکان قربانیان دههی شصت این تفکر جابیفتد که این زندانیان و اعدامیان سیاسی مسؤول مستقیم سرنوشتی هستند که عاید فرزندانشان شده است. در حالی که هم زندانیان و هم اعدامشدگان و همینطور فرزندان آنان قربانیان یک سیستم حسابشدهی سرکوب هستند. این دراصل یک نسلکشی سیستماتیک بوده است که آثارش تا به امروز باقیست و مقصر اصلی همهی این آسیبدیدگیها هم یک دستگاه استبدادی سرکوبگر است، زیرا در جوامعی که فعالیت حزبی و سیاسی آزاد است، ما چنین فجایعی را نمیبینیم».