۱۲۰ سال اسپرانتو: زبانی برای هیچکس و همهکس
۱۳۸۶ مرداد ۹, سهشنبهطبق برآورد زبانشناسان، در سراسر دنیا به حدود ۶۵۰۰ زبان مختلف صحبت میشود. در همین اتحادیه اروپا ۲۳ زبان رسمی وجود دارد و برای آنکه نمایندگان و رهبران کشورهای عضو بتوانند زبان و سخنان یکدیگر را بفهمند و در نهایت هم بحث کنند و به نتیجه برسند، به ۲۵۳ مترجم نیاز است.
بارها و بارها این پرسش مطرح گردیده که آیا بهتر نمیبود، در این اتحادیه از یک زبان مشترک استفاده شود؟ اما مسئله اینجاست که چه زبانی نقش این زبان مشترک را برعهده گیرد؟
انسان بیدرنگ به فکر زبان انگلیسی میافتد که نقش آن در دنیای امروزی روز به روز پررنگتر میشود. اما شکی نیست که در این صورت صدای فریاد نیکولا سرکوزی رییس جمهور فرانسه تا لندن به گوش میرسید.
زبان فرانسه چطور میبود؟ احتمالا صدای گوردن براون نخست وزیر بریتانیا در میآمد. و زبان آلمانی؟ در این صورت هم احتمالا فریاد اعتراض برادران کاشینسکی، زمامداران قدرت در لهستان بلند میشد.
مشکل اینجاست که این زبانها و دیگر زبانهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یا اصولا زبانها و گویشهای زنده دنیا، به یک ملت، قوم، گروه، دسته و فرهنگی خاص تعلق دارند و به همین خاطر مورد قبول همه نیستند.
تنها استثنا زبان اسپرانتوست. در روز ۲۶ ژوئیه سال ۱۸۸۷، بود که لودویگ لازاروس زامنهوف، چشمپزشک و زبانشناس لهستانی حاصل تجربهها، آزمایشها و تلاشهای خود را در راه ساختن زبانی بینالمللی در قالب کتابی منتشر کرد.
زامنهوف در همون دوران نوجوانی و مدرسه به فکر ابداع چنین زبانی بود، زبانی که جایگزین زبانهای مادری در سراسر دنیا نشود، اما وسیلهای باشد برای برقراری رابطه و طبیعتا درک و تفاهم بیشتر بین مردم دنیا.
البته زبان اسپرانتو تنها زبان ساختگی دنیا نیست؛ پیش از زامنهوف و پس از او هم طرحهای زیادی برای چنین زبانی فراگیر و بین المللی ارائه شد، اما هیچکدام از آنها از چارچوب طرح فراتر نرفتند و تنها اسپرانتو بوده که توانسته است مرز ایده و کاغذ را بشکند و واقعا وارد زندگی روزمره انسانها گردد.
شکی نیست که خلاقیت، پشتکار و حتی سماجت خود زامنهوف در تحقق این رویا بیتاثیر نبوده. زامنهوف سالهای زیادی را صرف ابداع این زبان کرد، راه و بیراههای مختلفی را پشت سر گذاشت و محک زد تا اینکه توانست از لحاظ ساده و منطقی بودن ساختار، تلفظ، خوشنوا بودن و همچنین سادگی آموزش به توازن لازم دست یابد و به نتیجه دلخواه برسد.
محمد رضا ترابی، عضو کمیته مرکزی انجمن اسپرانتو ایران که خود بیش از بیست سال است که با این زبان آشنایی دارد، محاسن و ویژگیهای اسپرانتو را چند نوع و در چند جهت میداند: «اگر از نظرعلمی به این زبان نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که اسپرانتو به دلیل ساختار منطقیاش زبان بسیار آسانی محسوب میشود، چرا که در این زبان هیچ استثنایی وجود ندارد و تنها ۱۶ قاعده ساده را دربرمیگیرد. واژهسازی در این زبان از قاعدهمندی منطقیای برخوردار است، بطوری که هر نوآموز میتواند در این زبان واژههای جدید بسازد. در عین حال میتوان گفت که اسپرانتو هرگز دچار دگرگونی بنیادی نمیگردد و واژههای جدید را به سادگی میپذیرد. افزون بر این باید گفت که اسپرانتو به معنی واقعی کلمه بینالمللی است، بطوری که من ایرانی به همان اندازه به اسپرانتو احاطه دارم که یک چینی، ژاپنی، آلمانی و یا یک آمریکایی.»
در بسیاری از مدارس کشورهای اروپایی، زبان لاتین با وجود آنکه زبانی مرده به شمار میآید، بدلیل نقش مهمش در تاریخ و فرهنگ اروپا هنوز هم تدریس میشود. بسیاریها معتقدند که یادگیری زبان لاتین حتی میتواند به درک بهتر ساختار زبان و یادگیری یک زبان خارجی کمک کند. این مسئله در مورد زبان اسپرانتو هم صداق است و این نیز از ویژگیها و محاسنی است که اسپرانتیستها از آن یاد میکنند.
به گفته محمدرضا ترابی: «ما برای آموختن زبانهای دیگر، هیچ الگوی یادگیری نداریم، در حالیکه اسپرانتو به علت ساختار ساده و منطقیاش میتواند الگوی یادگیری باشد. بنابر پژوهشهای سازمان یونسکو، یادگیری اسپرانتو ۱۰ برابر سادهتر از یادگیری زبانهای دیگر است. این پژوهشها همچنین نشان میدهد، کسانی که اسپرانتو میدانند، انگیزه و زمینه بهتری برای یادگیری یک زبان دوم دیگر دارند، به عبارتی اسپرانتو در آموختن زبانهای خارجی مانند کاتالیزور عمل میکند.»
و فرمهر امیرخاوری، از سازمان جوانان اسپرانتودان ایران به مشاهدات خود در این زمینه اشاره میکند و میگوید: «اصولا کسانی که اول اسپرانتو یاد میگیرند، راحتتر میتوانند یک زبان خارجی دیگر را بیاموزند. شما وقتی ساختار زبانی را یاد میگیرد، آنهم بشکلی کاملا منطقی، ذهن کاملا این آمادگی را پیدا میکند که استثناها را در ساختار منطقی هضم کند. من خودم این کمک را درمورد افرادی دیدهام که نخست اسپرانتو یاد گرفتهاند و بعد یک زبان خارجی دیگر، مثلا انگلیسی و یا اسپانیایی آموختهاند.»
بد نیست بدانید که زامنهوف ۱۲۰سال پیش کتاب خود را تحت عنوان «زبان بینالمللی» منتشر کرد. جالب توجه این که زامنهوف به عنوان مؤلف از نام مستعار «دکتر اسپرانتو»، به معنی «دکتر پرامید»، استفاده کرده بود و این زبان هم به همین اسم سر زبانها افتاد.
اسپرانتو به سرعت طرفداران زیادی پیدا کرد و سادگی آموختن این زبان و همچنین امکان ایجاد ارتباط و آشنایی با انسانهای گوناگون با فرهنگهای متفاوت نقش مهمی در محبوبیت روزافزون این زبان در سراسر جهان داشته است.
زبان اسپرانتو بیش از همه تحت تآثیر زبانهای هندواروپایی شکل گرفته. نزدیک به دو سوم از گنجینه واژگان اسپرانتو از زبانهای رومیایی چون لاتین، فرانسه، ایتالیایی و غیره است و حدود یک سوم ان نیز از زبانهای ژرمنی چون آلمانی و انگلیسی.
دستور زبان اسپرانتو هم تأثیرگرفته از این زبانهاست. از این رو این پرسش مطرح است که تا چه اندازه میتوان از زبان اسپرانتو به عنوان زبانی جهانی یاد کرد، چون به هر حال جای بسیاری از دیگر زبانهای دنیا در اسپرانتو خالی است.
به نظر محمدرضا ترابی «مسئله بر سر آن است که اگر ما بخواهیم زبانی را به عنوان یک زبان بیطرف جهانی به کار ببریم، باید از جایی شروع بکنیم. اما این شروع به این معنی نیست که نتوانیم از زبانها و فرهنگهای دیگر استفاده کنیم. اسپرانتو این قابلیت و نرمش را دارد که از داشتههای فرهنگی و ادبی زبانهای دیگر سود جوید، کما اینکه واژگان فارسی و یا عربی زیادی وارد اسپرانتو شدهاند، البته با حس ساختار درونی زبان اسپرانتو.»
در حال حاضر آمار دقیقی درباره شمار اسپرانتودانان در جهان وجود ندارد، به دلایل مختلف: از جمله اینکه همه اسپرانتیستها در سازمانها و نهادهای رسمی ثبت نشدهاند. از آن گذشته باید دقیقا تعریف کرد که منظور از اسپرانتودان چیست و آشنایی با چه سطحی، معیار سنجش قرار گرفته است؟
به اعتقاد Jouko Lindstedt زبانشناس فنلاندی، حدود ده میلیون نفر در سراسر دنیا دستکم با پایه اسپرانتو آشنایی دارند، حدود یک میلیون نفر میتوانند اسپرانتو را بفهمند، حدود یکصد هزار نفر قادرند به اسپرانتو بنویسند و بخوانند و ۱۰ هزار نفر نیز این توانایی را دارند که اسپرانتو را سلیس حرف بزنند.
اما فکر نکنید که چون اسپرانتو به هیچ قوم و ملتی تعلق ندارد، نمیتواند زبان مادری باشد. به گفته محمدرضا ترابی «اسپرانتو در حال حاضر زبان مادری بسیاریها است، چون در دنیای اسپرانتو ازدواجهای بینالمللی صورت میگیرد. تصور کنید یک آلمانی و چینی که هر دو اسپرانتیست هستند، با هم ازدواج میکنند و فرزندان آنها درواقع سه زبانه هستند، آلمانی، چینی و اسپرانتو. ما در دنیای اسپرانتو نمونههای زیادی ازاینگونه افراد داریم.»
در حال حاضر حدود یکهزار نفر در دنیا وجود دارند که زبان مادری آنها اسپرانتوست. مادر او مجارستان است و با او مجاری حرف میزد. پدرش ایتالیایی است و به همین خاطر با او ایتالیایی صحبت میکرد. اما پدر و مادرم او با یکدیگر به زبان اسپرانتو حرف میزدند، چون با زبان هم آشنایی نداشتند.»
اما آیا یک کودک حس نمیکند که اسپرانتو در مقایسه با آن زبانهای دیگر ساختگی است؟ به گفته این اسپرانتیست، «برای کودکان، اسپرانتو زبانی است مانند زبانهای دیگر و کودک حس نمیکند که ریشه این زبان متفاوت یا به عبارتی ساختگی است.»
البته باید این نکته را در نظر داشت که هیچ کسی زبان مادریش فقط و فقط اسپرانتو نیست و درواقع به این زبان در کنار یک یا چند زبان دیگر احاطه دارد و سخن میگوید. همانگونه که اشاره شد، تعداد این افراد حدود یکهزار نفر است و اسپرانتیستها بطور معمول از طریق خودآموز و یا گذراندن کلاس با این زبان آشنا میشوند. شاید از خود بپرسید که اصلا خاصیت اسپرانتو در چیست؟ آیا بهتر نیست که انسان وقت خود را صرف یادگیری زبانی خارجی چون انگلیسی، آلمانی و اسپانیایی بکند که به اصطلاح زبانی زنده محسوب میشوند؟
فرمهر امیرخاوری از انجمن جوانان اسپرانتودان ایران در این باره میگوید: «با این پرسش زیاد روبرو میشوم. پاسخ آن فقط در انگیزههای شخصی آدم است. من خودم ادبیات انگلیسی تحصیل میکنم و با این زبان کار میکنم، مثلا کار ترجمه. شاید از زبان انگلیسی انگیزه درآمدزایی هم داشته باشم، ولی از اسپرانتو نه. انگیزههای من خیلی شخصیتر هستند، به خاطر همین هم اسپرانتو را خیلی بیشتر دوست دارم.»
اگر چه اسپرانتو محدودیت جغرافیایی و بومی ندارد، اما شبکههایی رادیویی و حتی تلویزیونی هم به این زبان وجود دارند. جهش چشمگیر نقش اینترنت در دنیای امروزی هم تاثیر مثبتی بر نقش و گسترش این زبان داشته است: اسپرانتیستها امروزه دیگر میتوانند به راحتی از طریق ایمیل، چت و غیره با یکدیگر در تماس باشند و افزون بر آن در حال حاضر حدود ۱ میلیون صفحه اینترنتی به زبان اسپرانتو وجود دارد.
حتی فروشگاههای اینترنتیای فعالیت دارند که موسیقی با کلام اسپرانتو عرضه میکنند. تا به حال ۴۰ هزار کتاب به این زبان به انتشار رسیده که هم آثار ادبی را در بر میگرد و هم تألیفات علمی، پژوهشی و تاریخی را. بخش از آثار ادبی، نوشته خود اسپرانتودانان است که به این زبان شعر میسرایند و یا داستان مینویسند و بخشی نیز ترجمه آثار ادبی مشهور جهان از زبانهای مختلف به اسپرانتوست، از جمله از فارسی.
دکتر کیهان صیادپور، یکی از اعضای کمیته مرکزی انجمن اسپرانتوی ایران که هم در زمنیه سرودن شعر و داستانویسی به زبان اسپرانتو فعال است و هم در عرصه ترجمه ادبیات، در حال حاضر سرگرم ترجمه گلستان سعدی به زبان اسپرانتوست و حدود یک پنجم از این اثر را ترجمه کرده.
اما چرا گلستان، چون هر چه باشد، انتقال ظرایف و ویژگیهای این اثر مهم فارسی به زبانی دیگر کار سادهای نیست؟ «گلستان را از روی علاقه شخصیام انتخاب کردم و گذشته از آن دیدم که گلستان از لحاظ مضمون و از لحاظ فرهنگی میتواند برای ملل دیگر هم جالب باشد. به همین خاطر هم شروع به ترجمه آن کردم، البته کار دشواری است، اما من سعی میکنم که سبک ادبی و وزن و قافیه گلستان را هم منتقل کنم، چون این توانایی در زبان اسپرانتو وجود دارد. البته این امر به دشواری کار میافزاید، اما گمان میکنم که حاصل کار نیز جذابتر باشد.»
زامنهوف، خالق اسپرانتو جدایی و دشمنی ملتها و خلقها را در سوءتفاهمهای زبانی میدید و برداشتن گامی در راه رفع این سوءتفاهمها و ایجاد صلح و دوستی، یکی از انگیزههای به وجود آوردن اسپرانتو بوده است.
این اندیشه زامنهوف شاید نه در روحیه همه اسپرانتیستها، ولی در بین بسیاری از آنها بیتأثیر نبوده است، از جمله فرمهر امیرخاوری که میگوید: «تاثیرش از این لحاظ واقعا غیرقابلانکار است، چون شما با کسانی روبرو میشوید که در وهله اول زبانشان را نمیشناسید، اما ابزار خوبی برای برقراری رابطه با آنها در اختیار دارید: زبان اسپرانتو. وقتی با آنها ارتباط برقرار میکنید، طبیعتا این ارتباط گسترده میشود و به مراحلی میرسد که میتوان به آن دوستی، همدلی، تفاهم و همکاری گفت.»
و محمد رضا فولادخواه، یکی دیگر از اعضای سازمان جوانان اسپرانتودان ایران در تأیید این گفته خاطرنشان میسازد: «وقتی زندگینامه خود زامنهوف را مرور میکنیم، میبینیم که انگیزهاش نه فقط ابداع زبانی برای همه مردم، بلکه اندیشه صلح بوده است. این در حالیست که در دنیای امروزی این همه از صلح و صلح جهانی دم زده و میزنند، اما همه چیز در همان سطح حرف میماند و به عمل نمیرسد. به همین خاطر باید گفت که این ابداع زامنهوف در قرن نوزدهم که قرن شگفتیها محسوب میشود، گامی بسیار مهم و عملی بسیار قوی بوده است.»
شهرام احدی