یادی از پرویز مشکاتیان
۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبهپرویز مشکاتیان، سنتور نواز برجسته و آهنگساز توانا، از اهالی نیشابور و زاده سال ۱۳۳۴ است. شش ساله بود که در نزد پدر به یادگیری سنتور پرداخت. جشنهای مدرسه، از هشت سالگی جولانگاه او برای نشان دادن هنرش شد. در سنین بالاتر این اردوگاههای رامسر و دیگر محافل هنری بودند که مهارتهای او در نوازندگی را به مردم شناساندند. موسیقی علمی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فرا گرفت و با شاگردی در مکتب استادانی چون نورعلی خان برومند، عبدالله دوامی، سعید هرمزی، یوسف فروتن و محمد تقی مسعودیه، زمینهها برای ظهورنوازنده و آهنگسازی جدید فراهم آمد.
هنوز انقلابی در کار نبود و ممنوعیتی نیز برای موسیقی وجود نداشت. سرها پر از شوربود و شیداییها سبب بنیانگذاری گروهی به نام " شیدا" شده بود. شیدا را محمد رضا لطفی بنیان نهاده بود. اما چه باک که عارفی هم پا به میدان بگذارد. پرویز مشکاتیان که در آن زمان مشغول تدریس در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بود، یار هم ذوق خود، حسین علیزاده را یافت و با هم چندی بعد، گروه عارف را به وجود آوردند.
انقلاب که شد، مشکاتیان تازه جوانی بیست و سه ساله بود. کسی تصورش را هم نمیکرد که تب انقلابی دامن موسیقی سنتی را هم بگیرد. آسمان و زمین ایران از تبی داغ شده بود، که به این زودیها خیال به عرق نشستن نداشت. یک سالی از انقلاب گذشته بود و هنوز کسی امر و نهیها را به جد نمیگرفت. شیدا و عارف تصمیم گرفتند که به هم بپیوندند و" چاووش" خود را به صدا در آورند. گروه چاووش را محمد رضا شجریان و شهرام ناظری و سایه، با گزینش دقیق شعرهایی که گاه به طعن و کنایه نیز آراسته بود، همراهی میکردند.
شلاق اضافی
" شهریاران"، که هر کس آن را به گونهای تفسیر میکرد، در همان زمان، با صدای پر توان شجریان پخش شد. استقبال در برونمرز کم نظیر بود، سالنهای برگزاری کنسرت جای خالی نداشت. اما در درون گزمهها برایشان تفاوتی نمیکرد جام باده را که نوشیده است. ضربات شلاق بود که بر ستون فقرات نواخته میشد و آن را میلرزاند. بیش از همه اما آن روح حساس هنرمندانه بود که میلرزید. یکی از یاران نزدیک او، برایمان از شبی تعریف کرد که مشکاتیان را هم مثل بقیه گرفته بودند. محکوم به چند ضربه شلاق شده بود نمیدانیم. اما شلاق زن حرفهای، از دستش در رفته بود و یک ضربه اضافی هم مشکاتیان را میهمان کرده بود. تازه صحبت از قصاص و این مسائل پیش آمده بود. حاکم شرع، فرصتی به مشکاتیان داد تا آن یک ضربه را بر پشت گزمه جبران کند. مشکاتیان اما میگوید: «من انسان هستم، و حرمت انسانیت را نگاه میدارم. انسان، انسان رانمیزند. من نمیخواهم قصاص کنم.»
حرکت قائم به ذات
سرودهای انقلابی، جایگزین موسیقی سنتی و پاپ در ایران شده بود. یا باید میدان را خالی میکردی، و به قول ملیک اصلانیان، آهنگساز و پیانو نواز، با همان لهجه ارمنی میگفتی "من سرود بلد نیستم بسازم." ، یا به میدان میآمدی و د رانتظار فرصت مناسب مینشستی. فرصت اندک اندک دست داد. مردم هم که در پستوی خانهها موسیقی مورد علاقه خود را میشنیدند، فرزندان خود را برای فراگیری نواختن سازها، نزد موسیقیدانان میفرستادند.
مشکاتیان در سال ۱۳۷۲، زمانی که برای برگزاری کنسرتی به برونمرز آمده بود، با محمود خوشنام، کارشناس موسیقی به گفت و گو می نشیند و با احتیاط و دور اندیشی درباره موسیقی پس از انقلاب در ایران سخن میگوید: «موسیقی بعد از انقلاب چند تموج داشته. سالهای اول انقلاب مورد قهر قرار گرفته بود. سازها را شکستند، یک مقدار بی مهری کردند... بعد یک دوره ایستا را طی کرد و بعد که این موجها خوابید، باید بگویم که توجه به موسیقی به حد مطلوب در آمد. از آن جا که هیچ وقت با یک نگاه معقول و مطلوب به موسیقی نگاه نشده، حرکت آن قائم به ذات شده است! به هر حال نتیجه آن سالهای فترت توجه بیشتر به همه ارکان موسیقی است. هنرستانها داوطلب بسیار پیدا کرده و کلاسهای خصوصی هم همینطور. تا آن جا که شاگردان بی ساز میمانند! آلان طبق آماری که خودمان تهیه کردهایم، تنها تهران بیش از یکصد و پنجاه هزار هنر جوی موسیقی دارد، و اصفهان نزدیک به پانزده هزار نفر.»
مشکاتیان نبود تفریح برای جوانان را یکی دیگر از دلایل رویکردشان به موسیقی میداند: «یکی از عوامل شدت یافتن این علاقه، همان رفتارهای نفی کننده سالهای اول انقلاب است. بعد هم چون بچهها هیچ امکان تفریحی ندارند، بهتر میدانند که در خانه بنشینند و سازی بزنند! از سوی دیگر، چون هیچ وقت نوازندههای مطلوب خود را در رادیو و تلویزیون پیدا نمیکنند، مجبور میشوند بروند در گوشه خانهای نوار آنها را گوش کنند و طبعا آنها را با دقت بیشتری گوش میکنند.»
مشکاتیان و شعر نیمایی
مشکاتیان همراه با یارانش در گروه چاووش، شعرهای نوی هواخواهان سبک نیما را نیز با آهنگهای خود در آمیخت. آهنگهای جدید بر روی این شعرها، خط بطلانی بر تصور عدم سازگاری موسیقی سنتی با شعر نو کشید.
ترانه"قاصدک" با شعر مهدی اخوان ثالث و صدای محمد رضا شجریان از تجربههای موفق آن زمان مشکاتیان است.
مشکاتیان اما نخستین سنتور نوازی نبود که در شیوه نواختن آن دگرگونی ایجاد کرد. پیش از او این فرامرز پایور بود که به سازسنتور هویت تازهای بخشید.
محمود خوشنام ضمن آن که شباهتهایی در نوع نواختن این دو نوازنده میبیند، تفاوتی هم میان آن دو قائل است. او میگوید: «پیش از پرویز مشکاتیان، در تاریخ سنتور نوازی مدرن ایران، ما با فرامرز پایور روبرو میشویم. او هم اهل نوآوری بود و میشود گفت که نوآوری را پایه گذاری کرد. درتاریخ سنتور نواِزی که از زمان "سماع حضور" آغاز میشود، پایور نخستین کسی است که به فکر نوآوری جدی در شیوه نگارش و اجرای سنتور افتاد».
خوشنام میافزاید: «البته همه نوازندههای سنتور در این مدت نه چندان طولانی سعی میکردند که کارهایی در زمینه نوآوری بکنند. ازعوامل بیرونی استفاده میکردند. مضرابهای پنبهای به کار میبردند، یا این که حوله روی سیم میانداختند که در اجرا تنوعی به وجود بیاید. ولی نوع تنوع و نوآوری که فرامرز پایور دنبال آن بود، بیشتر به ماهیت نواختهها و شیوهی نواختن باز میگشت. مثلا پایور بسیار با سلاست مینواخت و این شیوهای بود که از مکتب "صبا" در او به وجود آمده بود».
صباییها همه جانبدار سلاست و روانی بیان هستند. با هر سازی که کار میکنند، به این نکته پایبند هستند، تا واقعا به روانی و روشنی و وضوح کامل بنوازند. در دیگر سنتور نوازان به این گونه نیست. کما این که در پیانو نوازها هم همین بحث هست. کسانی که از مکتب صبا برخاستهاند، مثل جواد معروفی سلاست بیان بیشتری دارند تا مثلا مرتضی محجوبی. این معنایش این نیست که مرتضی محجوبی، نوازنده پیانوی خوبی نیست. معنایش این است که شیوهی دیگری دارد. شیوهای که بیشتر با سوز درون در ارتباط است تا استفاده از عوامل بیرونی. میان مشکاتیان و پایور هم میشود این تفاوت را قائل شد. مشکاتیان بیشتر با سوز درون کار میکند و پایور با قاعده و قانون.
آنچه که مشابهت بین این دو برقرار میکند، حرکتهای چابکدستانه و شیوهی نواختن رگباری است. اگر بشود این اصطلاح را به کار برد. هر دو در واقع از مضراب به صورت یک عامل چالاک استفاده میکنند و مهارتهای خودشان را بیشتر از این طریق عرضه میکنند. این کار البته این خطر را هم دارد که به آکروبات ساز بیانجامد. یعنی شبیه بشود به کار آکروبات بازها. ولی در مورد پایور و مشکاتیان این طور نیست. چالاکی را دارند، بدون آن که واقعا به آکروبات بازی رسیده باشند.
روح هنرمندانه و حساس مشکاتیان، نه آن ضربات شلاق را در نخستین سالهای انقلاب به فراموشی سپرد و نه تاب و توان ضربههای روانی پس از آن سالها را داشت. پرویز مشکاتیان با استعدادی که هنوز جای شکفتگی بسیار داشت، سرانجام در سیام شهریورماه ۱۳۸۸، در سن پنجاه و چهار سالگی در گذشت.
از پرویز مشکاتیان آهنگهائی چون شورانگیز، آستان جانان، گلنوش، صبح است ساقیا، و یاد باد،...... به یادگار مانده است. او در نواختن قطعات ضربی و چهار مضراب نیز مهارت به سزایی داشت. چهار مضراب در بیداد همایون، برای سنتور و ارکستر از آهنگهای فراموش ناشدنی اوست.
الهه خوشنام
تحریریه: جواد طالعی