گشت و گذاری در وبلاگستان: لغو حکم سنگسار
۱۳۸۶ تیر ۲, شنبه«نیمی از روزهایم خوبند و نیمی دیگر، بد. درست مثل زنی که نیمی از تنش زیر زمین است و نیمه دیگر آن، بیرون از خاک. صبح تا ظهر را غمگینم و بی سبب گریهام میگیرد، بعد ازظهرها هم چیزی ته دلم میجوشد و بیسبب فریاد میزنم از سر شعفی که نمیدانم چیست. درست مثل کسی که یک نیمه از تنش را از زیر خاک و نیمه دیگرش را از هجوم سنگهایی که به سمتش پرتاپ می شود، نجات داده باشد.» (مسیح علینژاد، "هر روز سنگسار میشویم")
خبر به سرعت در رسانهها پیچید. خبر اجرای حکم سنگسار یک زن و مرد در روز پنجشنبه ۳۱ خرداد، که سالها با هم زندگی میکردند و صاحب فرزندی ۱۱ ساله هم هستند.
« هر روز سنگسار میشویم و هی به روی خودمان نمیآوریم از بس که پوستمان زیر این همه سنگ های سخت، سختجان شده است. هر روز سنگی از سمتی به صورتم ، به صورتت ، به صورتمان نشانه میرود، به سوی نیمه بیرون مانده از زمین مان مدام سنگ پرتاپ میکنند و ما مدام کش و قوس میآییم، آنقدر جثه سنگ خوردهمان را پیچ و تاب می دهیم تا بالاخره دست و پایمان را از زیر زمین بیرون میکشیم، میدویم و میدویم و میدویم ، آنقدر تند که انگار جهانی کم است برای فرار کردن.» (مسیح علینژاد)
خبر دهان به دهان گشت و همه را به تکاپو انداخت. فعالان کارزار "قانون بی سنگسار"، "کمیسیون حقیقتیاب مجازات سنگسار در ایران"، اهالی وبلاگستان و حتی سازمان دیدهبان حقوق بشر.
کارزار «قانون بی سنگسار» از همه شهروندان دعوت کرد که با مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی ایران، بهویژه مسئولین شورای تأمین در استان قزوین، تماس بگیرند و خواستار توقف سنگسار مکرمه ابراهیمی و شریک وی، یعنی پدر فرزند ۱۱ سالهاش شوند.
« اما دق نکردیم و دق نکردند و مدام پیاش را گرفتند. خبر سنگسار ... دهان به دهان ، سینه به سینه و خانه به خانه از دنیای حقیقی و مجازی گذشت. همه .... می کردند تا نیمه تن خود را از زیر خاک بیرون بکشند.» (مسیح علینژاد)
« ما چیکار می توانیم بکنیم؟ فقط ۳ ساعت دیگر از وقت اداری مانده و فردا ساعت ۹ صبح، قاضی که به حکم عقل خودش این حکم را صادر کرده، اولین سنگ را میزند … اگر من و تو کاری نکنیم هیچ کس دیگر هم کاری نمیکند…مطمئن باش! کاری ندارد که گوشی تلفن را برداری و زنگ بزنی و همین یه جمله رو بگویی: "من زنگ زدم که به عنوان یه خواهر/برادر/انسان از شمابخواهم که خواستار توقف حکم سنگسار مکرمه ابراهیمی و پدر فرزند ۱۱ سالهاش بشوید" » (قوی سیاه، "فقط سه ساعت تا آخر وقت اداری مانده")
درحالی که دادگستری استان قزوین از مردم دعوت میکرد که در محل اجرای حکم حاضر شوند و برای پرتاب سنگ به این دو نفر، با قاضی اجرای حکم همکاری کنند، دادگستری کل کشور خبر را تکذیب میکرد. این در حالی بود که براساس شنیدهها، چالهای که قراربود این دونفر در آن فرو روند و سنگها به سویشان پرتاب شود هم در گورستان قزوین کنده شده بود و دعوت عمومی از مردم به شرکت در سنگسار توسط شورای تأمین استان قزوین انجام گرفته بود.
« گیدنز در کتاب "جامعهشناسی"خود نوشته: شکلهای اصلی کیفردادن مجرمان تا قرن نوزدهم، در کندهگذاشتن افراد، شلاقزدن، داغکردن با آهن گداخته یا بهدارآویختن بود. این مجازاتها معمولاً در برابر عموم اجرا میگردید و مردم بسیاری برای تماشای آن گرد میآمدند. برخی از اعدامها هزاران نفر را به خود جلب میکرد... به نظرم گیدنز میبایستی فصلی را به کتاب خود بیافزاید. دربارهی تداوم سنگسار در جامعهی امروز ما در قرن بیست و یکم! جامعهی ما زمینهی بکری است برای مطالعات جامعهشناختی.! از دانشجویان کلاسهای مبانی که کمسنوسالترند پرسیدم اگر امروز در این دانشکده بخواهند کسی را سنگسار کنند آیا شما حاضرید در این عمل مشارکت کنید. تعداد قابل توجهی دست بلند کردند» (از زندگی، "فقط سه ساعت مانده")
تلاشها نتیجه داد. یک روز قبل از روزی که قرار بود این مرد و زن در ملأعام سنگسار شوند با دستور رئیس کل دادگستری استان قزوین و بر اساس بخشنامه رئیس قوه قضائیه، اجرای حکم متوقف شد.
«در این همه تکاپو برای توقف سنگسار البته شنیدن خبر نامه یک نماینده مجلس هفتم به رئیس قوه قضاییه و شورای تأمین استان قزوین در اعتراض به اجرای این حکم ، خوشحال کننده بود. از صبح شماره رجب رحمانی، نماینده تاکستان را گرفتم تا عصر که در نهایت به جای او پسر جوانش که از قضا حقوق هم خوانده است، پاسخ می دهد...
زن و مردی که حکم اجرای سنگسار برایشان صادر شده ، اهل تاکستان نیستند، ... بر این اساس رجب رحمانی در کسوت نماینده تاکستان، به اجرای این حکم در تاکستان اعتراض می کند، با این اعتقاد که مردم تاکستان حاضر نیستند برای این لکههای ننگ در شهر آنان تصمیم گیری شود .... نه در تاکستان.» (مسیح علینژاد)
«من و تو را که به جرم زنا سنگسار نمیکنند...آن ها را میکنند که به لطف رفاههای دوران سازندگی به درجهای از فقر رسیدهاند که دیگر معلوم نیست زناند...آماند...حیواناند. ..چطور انرژی هسته ای حق مسلم شما است اما حقوق برابر حق مسلم زنان شما نیست؟» (سبیل طلا، "تو ای نجاتگر همه ما تو ای حسين مظلوم")
« پایان این مکالمه تلفنی، انگار سنگی محکم به صورتم پرتاپ شده است. دوباره نیمی از تنم را زیر خاک بردهاند و باران سنگ و کلوخ و پاره آجر است که سرم را میشکافد، که سرت را میشکافد که سرمان را میشکافد.» (مسیح علینژاد)
«باران سنگ که آغاز شود
پیش از آنکه از من
کوه سنگی بسازد
از دل تو صخرهای ساخته است» ( وارش، "او که سنگ میزند")
« پس قرار است گودال دیگری در جای دیگری کنده شود؟» (مسیح علینژاد)
«عیبی ندارد، دوباره تقلا باید. آنقدر کش و قوس میدهم تنم را ، آنقدر کش و قوس میدهی تنت، آنقدر کش و قوس میدهیم تنمان را که جهانی زیر پایمان کم باشد برای فرار و فرار و فرار...» (مسیح علینژاد)
در گشت و گذار این هفتهمان به وبلاگهای زیرین استناد کردهایم