کابوس آزادی
۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبهوداع با زندگی بدون خداحافظی
فیلم اتریشی "برای یک لحظه آزادی" با همین نما و با همین ندا آغاز میشود: زندانیانی که در گرگ و میش صبحگاهی به تیرکهایی بسته میشوند و جوخهی تیراندازیای که به "آمادهباش" فراخوانده میشود، تصویرگران اولیهی داستان فیلماند. در میان تیرباران شدگان، زنی لرزان و رنگپریده به دوربین نگاه میکند. انگار چشمبهراه عزیزی است که انتظار دارد، ناگهان ظاهر شود تا با او خداحافظی کند. دوربین عقب میکشد و لرزش لبهای زن، پشت مهغلیظ سحرگاهی گم میشود. فرمان "آتش" و رگبار گلولهها، آخرین صداهایی است که در گوش او طنین میاندازد. این زن که بود، چه سرنوشتی داشت، چرا تیرباران شد؟
سفر ماجراجویانه
برخلاف انتظار، آرش ریاحی در نماهای بعدی فیلم، به زندگی این زن نمیپردازد. به سراغ داستان علی (نوید اخوان) و دوستش مهرداد (پویا مهاری)، دو جوان پرشور و پرهیاهویی میرود که از وین به آنکارا سفر کردهاند تا دو بچهی یکی از اقوام علی را "قاچاقی" از مرز ایران بگذرانند و به پدر ومادرشان در وین تحویل دهند. اینان، چند سال پیش بدون فرزندان خود به اتریش گریختهاند و چند سالی است که در این کشور زندگی و کار میکنند. ریاحی، صحنههای ماجراجویانهی گذر این چهار تن از گردنههای پربرف کوههای ترکیه، سرما، گرسنگی، خستگی و بیتابی بچهها را با مهارت با نماهای پرالتهاب و انتظار پدر و مادر آنان در وین درهم بُر میزند و با این تدوین، کشش و پویش نماها را گیراتر میکند.
رسیدن به آنکارا ولی به معنای آزادی کامل "بچهها" نیست. "پلیس رشوهگیر" ترکیه که بعضاً با حکومت جمهوری اسلامی همکاری میکند، در گوشه و کنار شهر در کمین این "طعمهها" نشسته است تا با شکار آنها و اثبات خوشخدمتی، خود به نوایی برسد. آیا بچهها به چنگ پلیس میافتند؟
درمیان راهماندگان
برخلاف انتظار، آرش ریاحی در اینجا تنها ماجراهای هیجانانگیز زندگیی "قاچاقی" این بچهها در آنکارا را دنبال نمیکند، به داستان گریز پرکشمش خانوادهای سهنفری هم میپردازد که "قاچاقچی" آنها را فریفته، در میانهی راه رها کرده و "به امان خدا سپرده" است. لاله (بهی جنتی عطایی) و حسن (پیمان مجلسی) تنها نگران نجات جان خود، زندگی پسر کوچکشان، کیان (کامران راد) و جستجو و یافتن راههای ناآشنا نیستند. اینان از عذاب درونی دیگری هم رنج میبرند؛ آیا فرار، خیانت به کسانی که در وطن ماندهاند و هنوز به مبارزه ادامه میدهند، نیست؟
مدافع "رزم خستگیناپذیر خلق"
"نه، نیست!" عباس (سعید اویسی)، فراری دیگری که زیر وبم زندگی را بسیار آزموده و جلوههای روشن وتیرهی "رزم خستگیناپذیر خلق ایران" را بسیار دیده، بر این اعتقاد است. حسن و لاله، عباس را در مسافرخانهی "قراضه"ای که عباس و دوست کـُردش (لوفطی) هم در آن زندگی میکنند، آشنا میشوند. لوفطی، برخلاف ایرانیان فراری مقیم این مسافرخانه که در انتظار پاسخ دفتر سازمان ملل برای متقاضیان پناهندگی هستند، از دهی دورافتاده به آنکارا آمدهاست و در واقع در حال فرار از دست "سیاست" است. او تنها فرزند پدر و مادرش نیست؛ وقتی از آنکارا به والدینش تلفن میکند، همهی اهالی ده به خانهی آنها هجوم میبرند تا خبر تازهای از او بشنوند....
لوفطی، تنها شخصیت فیلم " برای یک لحظه آزادی" است که در "دورهی پایانناپذیر انتظار برای دریافت پاسخ سازمان ملل"، از زندگی کردن غافل نمیماند. او به عباس میگوید: «انتظار که نشد کار. مگر باید تا وقتی جوابمان نیامده، زندگی را تعطیل کنیم؟»
این قهرمان کـُرد فیلم نه تنها زندگی را تعطیل نمیکند، بلکه برای دستیافتن به آن و لذت بردن از آن نیز موافق دید خود، دست به هر کاری میزند: از دزدی و آتشزدن مسافرخانهگرفته تا شکار قوی روی دریاچه و پختن آن در اتاق مسافرخانه! شعار او این است: زندگی، چیزی بیش از بودن است.
تجربه، ضامن کارآمدی
ریاحی، درست موافق انتظار، برای القای این مفهوم، از هر ترفندی در فیلم خود سود میجوید، لحظات درام را با صحنههای کمدی در هممیتند، عشق را در کنار عدم اعتماد به چالش میگیرد، زندگی روزمرهرا با تصاویر شاعرانه زنده میکند و ارزش دوستی را با محک خیانت میسنجد. با این که "برای یک لحظه آزادی"، اولین فیلم سینمایی این کارگردان ۳۷ ساله است، ریاحی بهخوبی از عهدهی نمایش ژرفای جنبههای گوناگون مضمون این کار برمیآید. شاید به این دلیل که خود این رویدادها را در سن ۱۱ سالگی تجربه کرده است: پدر و مادر ریاحی هم در سال ۱۹۸۳ ایران را برای تجربهی "یک لحظه آزادی" ترک کردهاند.
سرگردان بین بیمو امید تا مرگ
این لحظهی آزادی را همهی قهرمانان فراری فیلم، وقتی وارد آنکارا میشوند، تجربه میکنند، هر چند با نگاههایی ناباور به این سو و آن سو مینگرند، تا پاسداران سبزپوش را، گوشهای در کمینخود ببینند. ولی نه از آنها، و نه از گشتهای مسلح و حجاب اجباری و ... خبری نیست. صدای خنده و موزیک، همهجا به گوش میرسد و دنیایی از رنگ، چشمها را نوازش میدهد. ریاحی بهویژه بر این نشانهها به عنوان نمادهای زندگیای عادی تکیه میکند تا پس از آن، بر شدت یک نواختی و کسالت ناشی از انتظار دریافت پاسخ از سوی سازمان ملل، بیافزاید. لحظاتی پایانناپذیر، سرشار از بیم و امید که برای یکی از متقاضیان، آغاز زندگیای نوین و برای دیگری بازگشت به گذشتهای دردناک یا مرگی حتمی معنی میدهد.
عباس، یکی از قهرمانان فیلم، به این سرنوشت دچار میشود. او در آخرین صحنهی فیلم روبروی جوخهی اعدام، در کنار زنی ایستاده و به دوربین چشمدوخته است. آرامشی که در نگاه عباس موج میزند، آرامش کسی است که اطمینان دارد هرگز فراموش نخواهد شد، کسی که یادش به دلها امید میبخشد؛ آرامش کسی که در زندگی هیچگاه سرافکنده نبوده و در صفا، با آن خداحافظی کرده است. مرگ، چیزی بیش از نبودن است.
فیلم "برای یک لحظه آزادی" تا به حال جوایزی بسیاری، از جمله جایزهی جشنوارهی فیلم آلمان، ماکس اپهولز(Max Ophüls) را در سال ۲۰۰۷ به خود اختصاص داده است. این فیلم از ۱۳ اوت در اکثر سینماهای کشورهای آلمانیزبان در اروپا به نمایش در میآید.
نویسنده: فهیمه فرسایی
تحریریه: عباس کوشک جلالی
برای دیدن نماهایی از فیلم روی لینک زیر کلیک کنید:
قوی بیگناه در چنگال فراری کُرد، لوفطی
نمایی از فیلم: فیلمبردار، میشی ریبر، در پی شکار قو
آرش ریاحی در حال کارگردانی با بچههای "علی"