پنجاهمين سالروز درگذشت توماس مان
۱۳۸۴ مرداد ۲۱, جمعهتوماس مان در سال ۱۸۷۵ ميلادى در شهر لوبك آلمان در خانوادهاى ثروتمند، ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را تا سن ۱۹ سالگى در همان شهر ادامه داد. او كه علاقه خاصى به تحصيل از خود نشان نميداد، بيشتر وقت خود را صرف نوشتن شعر و داستان كوتاه در مجلات مختلف مىكرد. بعد از مرگ پدر او به همراه خانواده راهى شهر مونيخ شد و در يك شركت بيمه شروع به كار كرد. در سال ۱۸۹۴ او اولين گام را در راه شهرت ادبىاش با نوشتن يك داستان كوتاه برداشت و يك سال بعد با ثبت نام در دانشگاه مونيخ تصميم به ادامه تحصيل گرفت. اما از آنجا كه او هدف خاصى از تحصيل كردن نداشت، در سن۲۱سالگى با رسيدن به سن قانونى و امكان استفاده از ثروت پدرى تصميم به ترك تحصيل گرفت و از آن به بعد به عنوان نويسنده آزاد شروع به نگارش كرد.
در سن ۲۲ سالگى به همراه برادرش هاينريش به رم رفت ودر آنجا آغاز به نوشتن يكى از شاهكارهاى خود يعنى بودنبروكها كرد. او بسيارى از عناصر داستانش را از شهر زادگاه خود، لوبك به عاريت گرفت.
در سن سىسالگى با دختر يكى از اساتيد دانشگاه مونيخ ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج ۶ فرزند بود. يكى ديگر از آثار معروف او "كوه جادو" نام دارد كه ايده اين اثر به هنگام ملاقاتهاى او با همسرش كه به علت بيمارى سل در آسايشگاهى بسترى بود، شكل گرفت.
حوادث سياسى اوايل دهه سى و زمزمه به قدرت رسيدن ناسيونال- سوسياليست ها درآلمان، توماس مان را برآن داشت كه به ملت آلمان از خطر بزرگى كه در انتظار آنان بود هشدار دهد. او در سخنرانى معروفى كه در سال ۱۹۳۰ در برلين كرد، عقايد ناسيونال سوسياليستها را موج بربريت ناميد. اين گونه سخنرانىهاى توماس مان او را در چشم قدرتمداران نامحبوب كرد. سال ۱۹۳۳ با به قدرت رسيدن رسمى اين حزب، متعصبان نازى كتابهاى بسيارى از نويسندگان دگرانديش را سوزاندند.
در فوريه سال ۱۹۳۳ مان به همراه همسرش به پاريس رفت، سفرى كه تا سال ۱۹۴۹ به طول انجاميد، زيرا فرزندش او را از بازگشت به وطن بر حذر داشت.
در سال ۱۹۳۵ خانواده مان عازم آمريكا شد. آمريكايىها نويسنده مشهور آلمانى و خانوادهاش را كه اكنون حتى پاسپورت معتبرى نداشتند، با آغوش باز پذيرفتند. يك سال بعد تابعيت كشور آلمان و در سال ۱۹۳۸ همچنين دكتراى افتخارى كه از طرف دانشگاه بن به او اهدا شده بود، از او گرفته شد. اين حادثه نويسده را از نظرروحى بسيار آزرده ساخت. او در مصاحبه معروفى كه در نيويورك تايمز منتشر شد، احساسات خود را چنين بيان كرد:" در تبعيد به سر بردن دشوار است اما تصور جو زهر آلوده اى كه امروزه در آلمان حاكم است، تحمل تبعيد را آسان مىكند. من هر جا باشم، آنجا آلمان است. من فرهنگ آلمانى را به همراه خود به همه جا حمل مىكنم".
او سال ۱۹۴۹ بعد از ۱۵ سال تبعيد، براى شركت در مراسم بزرگداشت ۲۰۰ سالگى گوته از آلمان ديدار كرد.
مان در تمام سالهاى حياتش و بالاخص در تبعيد، هيچگاه خاموش نماند وتعهد به رسالت نويسندگى خود را در بيدارى ملتش با نوشتهها و سخنرانىهايش نشان داد. درباره اثرى كه توماس مان با آثارش بر ادبيات آلمان گذاشته، بسيار بحث مىشود. از جمله بحث بر سر اين موضوع كه چرا مكتب توماس مان در داستان نويسى دنبالهرويى نداشته است. برخى معتقدند، مقام ادبى و تاثير او بر ادبيات آلمان آن چنان والاست كه عملا هيچ كس به خود جرات همپايى با اين نويسنده را نميدهد.
از ديگر آثار معروف اين نويسنده ميتوان از داستان يعقوب، مرگ در ونيز و تونى كروگر نام برد.
توماس مان در سال ۱۹۵۲ در روستاى كوچكى در نزديكى شهر زوريخ ساكن شد و دردوازدهم اوت سال ۱۹۵۵ بر اثر عارضه قلبى در بيمارستانى در همين شهر ديده از جهان فروبست.
آذين حيدرىنژاد