پایان جشنواره تئاتر ایرانی در کلن آلمان
۱۳۹۵ آذر ۱, دوشنبهبیست و سومین دوره جشنواره تئاتر ایرانی عصر چهارشنبه (۱۶ نوامبر) با سخنرانی مجید فلاحزاده، مدیر جشنواره، شروع به کار کرد. فلاحزاده که خود از تئاتریهای باسابقه به شمار میرود، در سخنرانی افتتاحیه بر کارکرد روشنگرانه تئاتر و نقش آن در سمت و سو دادن به حرکات اجتماعی تأکید کرد.
او از جمله گفت: «ما میکوشیم در اینجا به یاری نیروهای مترقی میزبان، نمایش – فستیوال برگزار میکنیم تا به آستانه تمرد و طغیانی برسیم که به عنوان یک پناهنده سهمی، هرچند ناچیز، در ستیز با جو سنگین تعصب ملی، تعصب نژادی، تعصب مذهبی ایفا کنیم».
سخنران بعدی نماینده اداره فرهنگی شهر بود که از طرف مسئولان شهرداری کلن از تداوم جشنواره طی ۲۴ سال به رغم تمام فراز و نشیبها ستایش کرد.
او اشاره کرد که کلن شهریست با ۱۷۰ ملیت گوناگون و این جشنواره توانسته پلی باشد برای نزدیکی میان اهالی فرهیخته و هنردوست این شهر.
او گفت که "جشنواره تئاتر ایرانی" قدیمیترین جشنواره هنری مستقل در شهر کلن است که به رغم تمام تنگناهای مالی و دشواریهای فراوان توانسته مدتی طولانی دوام داشته باشد و این به همت یک زوج هنرمند، بهرخ بابایی و مجید فلاحزاده، امکانپذیر شده است.
شروعی با موسیقی و رقص
برنامههای شب گشایش جشنواره بیشتر موزیک و رقص بود و با تکنوازی سهتار فرزین دارابیفر به نام "پژواک" شروع شد و سپس با برنامههای رقص فردی و جمعی، از جمله رقص آذربایجانی، ادامه پیدا کرد.
مریم آخوندی، خوانندهی مقیم کلن، به همراه گروه "بانو"، متشکل از جمعی از خانمهای نوازنده و رقصنده و خواننده، برنامه خیامخوانی را عرضه کرد.
این فرم موسیقی آوازی صدها سال پیش در پرتو رباعیات نغز و نبوغآمیز عمرخیام نیشابوری پدید آمده است. شاخهای از این سبک در موسیقی محلی بوشهر در جنوب ایران راه یافته و طی نسلهای متوالی حفظ و اجرا شده است که گاه به صورت فردی و گاه جمعی ارائه میشود و حالت گفتوگو به خود میگیرد.
"خیامخوانی" نشان میدهد که بر خلاف تصور، رباعیهای خیام از گذشتههای بسیار دور در ذهن و زبان ایرانی حضور داشته، مردمان را فراتر از باورها و برداشتهای سنتی به اندیشه درباره راز هستی و معنای حیات فرو برده است.
در هنرنمایی گروه بانو به سرپرستی مریم آخوندی، ۴ نوازنده با سازهای ایرانی خواننده را همراهی میکردند.
ریشخند اعتقادات سنتی با طنز هدایت
"البعثه الاسلامیه في البلاد الافرنجیة" از طنزهای گزنده صادق هدایت است که گفته میشود در حوالی سال ۱۳۱۳ خورشیدی به نگارش در آمده است. این اثر به خاطر درونمایه ضدسنتی و لحن تندش همواره در معرض سانسور بوده و تنها در دورههایی اندک، و آن نیز به شکل زیرزمینی، منتشر شده است. در سالهای اخیر بهرام چوبینه، پژوهشگر ایرانی، نسخهای کامل و ویراسته از آن را در خارج از ایران منتشر کرد.
این اثر نوشتهای انتقادی است که با بغض و کینی بیکران به روی کاغذ آمده. اثر با رویکردی هجوآمیز از سفر یک "بعثه"، مأموریت یا "میسیون مذهبی" چند تن از ملایان به بلاد اروپایی در اوایل قرن بیستم گزارش میدهد. روشن است که دیدگاه و رویکرد سنتزده و عقبمانده ملایان خشکاندیش در برابر پیشرفتها و نوآوریهای "ملل راقیه" با برجستگی بیشتری دیده میشود.
کل اثر در قالب گزارشی برای "مجله مبارکه المنجلاب سودان" نوشته شده است و نویسنده با مهارتی بسزا شیوه نگارش ادیبانه ملایان حجرهنشین را تقلید کرده است.
تمام مسافران این "بعثه مقدسه"، از رئیس آن یعنی تاجالمتکلمین و اعضای آن یعنی عندلیب الاسلام، سکان الشریعه، سنت الاقصاب و دیگران همگی نمونههایی ناب در بدترین نادانی و کوتهفکری هستند و حال آن که خود را سرآمد تمام علوم دنیا و آخرت میدانند. هجو نیشدار هدایت نیز در برجسته کردن همین تضاد ریشه دارد.
شاهرخ مشکینقلم این اثر را به شکلی زنده برای جمعیت قرائت کرد و با تقلید لحن و گویش گویندگان گوناگون اثر، فضایی سرزنده خلق کرد که تمام ارزشهای بیانی و نمایشی آن را روی صحنه ارائه داد.
مشکینقلم به ویژه در انتقال نکات و دقایق هجوآمیز آثار انتقادی مهارت دارد. او سال گذشته در همین جشنواره منظومه "عارفنامه" اثر هجوآمیز ایرج میرزا را به روی صحنه آورد.
"یک نمایشنامه خیلی بد"
زن و شوهری در دور تکرار قهر و آشتی افتادهاند، و بعد روشن میشود که آنها نه شخصیتهایی مستقل و واقعی بلکه دو قهرمان اصلی یک نمایشنامه هستند. در میانه نمایش شخص نویسنده وارد میشود و با شخصیتهایی که مخلوق خودش هستند، بگومگو میکند.
نمایش "تئاتر در تئاتر" سبکی شناخته شده است که از جمله بوسیله نویسندگان نامداری مانند لویجی پیراندلو و ژان آنوی به کار گرفته شده است.
این نمایش توسط گروهی از فرانکفورت، به کارگردانی فرشته وزیرینسب و با نقشآفرینی فرح امینی و حمید سیاحزاده به روی صحنه رفت. نقش نویسنده را مرتضی مجتهدی به عهده داشت.
زنگ تفریحی برای کودکان
زوج هنرمند مقیم فرانکفورت: نرگس وفادار و صادق پویا زند، امسال نیز کودکان و برخی از بزرگان را با نمایشی پرنشاط سرگرم کردند. داستان نمایش "دوستان کوچک و شادیهای بزرگ" از متن حکایتی کهن گرفته شده است:
شیری بعد از تکاپوی فراوان در پی شکار و شکمچرانی، در گوشهای آرام از جنگل به خواب ناز فرو رفته. موشی بازیگوش ناغافل شروع میکند با دم و یال و پنجه شیر بازی کردن. شیر بیدار شده و طبیعی است که از خشم قصد دارد موش را یک لقمه چپ کند. موش زیرک عجز و لابه میکند که شیر با خوردن او سیر نخواهد شد، در عوض اگر او را ببخشد، روزی مهربانی او را تلافی خواهد کرد.
شیر مست از غرور موش را مسخره میکند، اما سرانجام سرنوشت دامی بر سر راه او میگذارد که نجات از آن تنها به یاری همان موش زیرک امکانپذیر است.
یک دعوت نافرجام
نمایشنامه تک پردهای و یکنفرهی "دعوت" از کارهای غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) است که رگههایی از تئاتر پوچ را با خود دارد و برای نمونه به کارهای اوژن یونسکو نزدیک است. زنی نه چندان جوان در تنهایی تلخ و سنگین مشتاق دگرگونی در زندگی یکنواخت و آرزومند رابطهای تازه است. او خود را برای رفتن به ضیافتی آماده میکند، در آخرین لحظات که همه چیز برای رفتن آماده شده، به یاد نمیآورد به کجا دعوت دارد. درست روشن نیست که او نشانی محل مهمانی را فراموش کرده یا این که از بنیاد دعوتی در کار نبوده است.
سودابه فرخنیا، بازیگر باسابقه مقیم لندن نمایش را برای صحنه آماده و خود آن را بازی کرده است. به رغم بازی خوب او، نمایش اشکال تمام کارهای تکنفره را دارد که از کارگردانی شایسته و مؤثر برای بیرون کشیدن لحظات دیدنی محروم هستند. دریغ که لحظات نمایشی بسیاری یا به هدر میروند یا آن گونه که باید روی صحنه پرورده نمیشوند.
همین کاستی را میتوان درباره تئاتر "بودن یا نبودن" از منوچهر نامورآزاد گفت. نمایش داستان شوق و آرزوی یک نظافتچی مهاجر است که زمانی هنرپیشه بوده و امروزه هر دم خود را در نقشی دیگر میبیند. تنها تسلای خاطر او آن است که در خلوت نقشهای مورد علاقه خود را از نمایشنامههای گوناگون بازی کند.
در این نمایش تمام نکات و شگردهایی که باید به مدد میزانسن و صحنهگردانی دقیق تنظیم و ارائه شوند، در چارچوب قدرت و مهارت یک بازیگر محدود میمانند و نمایش نمیتواند تأثیری بسزا بر تماشاگران باقی گذارد.
دستی به سروگوش اولین تیاتر ایرانی
نمایش "وزیر خان لنکران" به کارگردانی بهرخ بابایی نوعی تجلیل از میرزا فتحعلی آخوندزاده است، اولین نویسنده ایرانی که به فرم امروزی یا غربی نمایشنامه نوشت. او که به زبان آذربایجانی قلم میزد، نه تنها در ایران، بلکه یکی از نخستین نویسندگان خاورزمین است که در قالب نمایش یا "تیاتر فرنگی" به آفرینش پرداخت. آخوندزاده به تأثیر از مولیر و گوگول کمدی انتقادی مینوشت.
در بیشتر نمایشنامههای آخوندزاده، که به همت میرزا جعفر قراچهداغی به فارسی ترجمه شده و در مجموعه "تمثیلات" گرد آمدهاند، هدف روشنگری، یا "تنویر افکار" بر ارزشهای ادبی و هنری میچربد. در روزگاری که در ایران هنر تئاتر هنوز نوپا بود، آخوندزاده بر آن بود که با تکیه بر مضمونها و مایههای اجتماعی، به جنگ شرایط موجود برود.
بسیاری از گرفتاریها و مصیبتهای جامعهای سنتزده، مانند پردهنشینی زنان و بیحقوقی آنها، مردمفریبی ملایان، ستمگری حاکمان، نبود دستگاه عدالت و حکومت قانون مضامین اصلی نمایشنامههای آخوندزادهاند.
در اجرای بهرخ بابایی، رقص و موزیک بر صحنههای پرکشش نمایشی میچربد. در مجموع نمایش از اکسیونهای تئاتری واقعی محروم است. یکی از تابلوهای جذاب نمایش را در گذاشتن قدحهایی بر سر وزیر برای اندازهگیری سر او میبینیم؛ با این دریغ که این گونه لحظات گیرا در نمایش انگشتشمار هستند.
از زخم بزرگ خاورمیانه
دکتر عزالدین ابوالعیش درسال ۲۰۰۹ در پی حملات اسرائیل به نوار غزه، سه دختر و یک برادرزاده خودرا از دست داد. او در ماتم و اندوه فرو رفت، اما این غلیان روحی باعث نشد که ذهن و روان او به نفرت و کینهتوزی آلوده شود. او به این نتیجه رسید که انتقامجویی تنها میتواند دور تازهای از خشونت و کینهتوزی را به دنبال داشته باشد.
ابوالعیش بر پایه تراژدی تلخ زندگی خود کتابی نوشت به نام "من نفرت نمیورزم". کتاب با استقبال زیادی روبرو شد و برای صحنه تئاتر نیز تنظیم گشت.
در اجرای تازهای که علیرضا کوشک جلالی از این نمایش به روی صحنه آورده، میشائل مورگنشترن تنها نقش نمایش را ایفا کرده است. علیرضا کوشک جلالی از کارگردانهای نامی تئاتر است که کارهایش هم در ایران و هم در آلمان تماشاگران فراوان دارند.
سال گذشته در همین سالن تئاتر، نمایش "من نفرت نمیورزم" با بازی محمدعلی بهبودی به روی صحنه رفت.
سرگردانیهای میمی
"چمدان میمی" نمایشی است از آناهیتا بیات، هنرمند ایرانی مقیم سانفرانسیسکو. این نمایش، که رگههای اتوبیوگرافیک آن آشکار است، نوعی مرور بر خاطرات دختر جوانی است که در پی انقلاب ایران، در کشورهای گوناگون میان سه قاره آسیا و اروپا و امریکا سرگردان میشود.
نمایش در بستر نسبتا بلندی از تاریخ معاصر ایران جاری میشود: از پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ تا زمان حاضر را در بر میگیرد. زن گوینده مسافری ابدی است که تجربههای مهم خود را در ایستگاههای مهم گذران زندگیاش در چهارگوشه گیتی بازگو میکند. چمدانی که پیوسته در دست دارد، زندگی ناپایدار و موقعیت "آلاخون والاخون" مهاجران را القا میکند.
حضور زن جوان در محیطهای کاملا متفاوت، با فرهنگها و زبانها و سرگذشتهای گوناگون، متنی بسیار پراکنده میسازد که یگانه عامل ضبط و ربط آنها وجود دختر است. پاشنه آشیل نمایش در همین پراکندگی است در برهه زمانی گسترده و اقلیمهای جغرافیایی بیکران...
به رغم پراکندگی متن، آنا بیات، با بازی شورانگیز و پراحساس خود نمایشی در مجموع رضایتبخش ارائه میدهد.
جشنواره فستیوال تئاتر کلن شامگاه یکشنبه ۲۰ نوامبر با دستافشانی و پایکوبی با دوستداران خود وداع کرد.