1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
تاریخ

واقع‌گرا در نویسندگی و پندارگرا در زندگی

۱۳۹۹ خرداد ۱۰, شنبه

دهم خرداد ۱۳۸۵: ۱۴ سال پیش در چنین روزی محمود اعتمادزاده به‌آذین در تهران درگذشت.

https://p.dw.com/p/3d0gW
Mahmoud Etemadzadeh, iranischer Schriftsteller
عکس: Tavana

محمود اعتمادزاده با نام هنری به‌آذین در سال ۱۲۹۳ در رشت زاده شد.

پدرش بازرگان بود و با روسیه داد و ستد داشت.

دبستان را در زادگاهش و دبیرستان را در تهران به پایان رساند.

۱۸ ساله بود که با بورس دولت به فرانسه رفت، در برِست و پاریس تحصیل کرد و از دانشکده مهندسی ساختمانی نیروی دریایی پاریس فارغ‌التحصیل شد.

۲۴ ساله بود که به ایران بازگشت و در نیروی دریایی جنوب و سپس شمال به کار پرداخت.

۲۷ ساله بود که در هجوم نیروهای متفقین به بندر پهلوی (انزلی) زخمی شد و دست چپش را از دست داد و این اندوه را در برخی آثارش مانند "از آنسوی دیوار" و "شهر خدا" یادآور شد.

۳۰ ساله بود که نخستین جُنگ داستانش "پراکنده" را منتشر و از همان زمان انتقاد به نارسایی‌های جامعه و سبک واقع‌گرایانه را پیشه کرد.

می‌گفت: "نخستین آزمایشم در زمینه نویسندگی یک رشته مقاله بود که در همان زمان افسری با امضای "م. ا. به‌آذین" در روزنامه گمنام بی‌خواننده‌ای به نام "مردان کار" می‌نوشتم".

۳۸ ساله بود که مشهورترین رمانش "دختر رعیت" را نوشت و در آن سرگذشت صغرا دختر  "حاج ابراهیم" را بازگفت که پس از کام‌گیری پسر ارباب، از خانه بیرونش می‌کنند. راوی به موازات سرگذشت صغرا از خیزش میرزا کوچک‌خان جنگلی می‌گوید و یک رمان تاریخی می‌سازد.

داستان‌های او بازآفرینی واقعیات اجتماعی‌اند هرچند با تقسیم شخصیت‌ها به بد و نیک، بسیاری از آثارش شعارگونه جلوه می‌کنند.

۴۱ ساله بود که ترجمه آثار بالزاک، رومن رولان، شکسپیر و نوسندگان بزرگ دیگر اروپا را آغاز کرد و رمان‌های رئالیستی ماندگاری را به خوانندگان فارسی‌زبان شناساند.

۵۴ ساله بود که با همکاری جلال آل احمد کانون نویسندگان ایران را بنیان نهاد و ۶۰ نویسنده را گرد هم آورد.

۶۱ ساله بود که با بی‌باکی "مهمان این آقایان" را منتشر کرد که رزم یک زندانی علیه خودکامگی نظام شاهنشاهی بود.

با بروز انقلاب فعالیت‌هایش در حزب توده را از سر گرفت و همسان با سیاست آن حزب با حاکمیت هم‌سو شد و حتا زمانی که زندانی و شکنجه‌اش کردند و به اعتراف نمایشی واداشتند از آنها روی نگرداند چون به گمان او در خدمت انقلاب بودند:

"پس از دودلی‌ها و سرکشی‌های دردناک، زیر فشار توان‌فرسایی که بر تن و جانم روامی‌داشتند گفتم، دروغی را که با چندان اصرار از من می‌خواستند: (تو جاسوس بوده‌ای اعتراف کن)".

محمود اعتمادزاده (به‌آذین) در ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.