1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«هنر به جنبش عمق می‌دهد و آن را ثبت می‌کند»<br>مصاحبه با مانا نیستانی

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

شیرین عبادی چندی پیش گفت که رسیدن به آزادی، راه گلگون می‌طلبد و نه راه پرخون. به نظر می‌آید از زمان انتخابات ریاست جمهوری بدین سو، شکل‌های گوناگون هنری جنبش اعتراضی در ایران همین مسیر را طی کرده‌اند.

https://p.dw.com/p/Lt5z
کاری از مانا نیستانی
کاری از مانا نیستانیعکس: Mana Neyestani

وقتی بیانیه اخیر شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، منتشر شد جمله‌ای از آن بود که صفحه به صفحه اینترنت را در نوردید، بر تیتر اخبار نشست و بارها بر صفحات شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک بازنشر شد. آن جمله به اختصار این بود: «رسیدن به آزادی، راه گل‌گون می‌طلبد نه راه پرخون». این جمله همانند کل بیانیه، در اصل فراخوانی بود برای پرهیز از خشونت خصوصاَ در آستانه سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷.

در این روز قرار است بار دیگر معترضان در ایران به خیابان‌ها بیایند. اما آن‌چه شاید این عبارت شیرین عبادی را از کل بیانیه برجسته‌تر ‌ساخت نه صرفاَ مفهوم آن، که ادبیات به کار گرفته در بیان آن بود. این ادبیات را اما نمی‌توان جدا از دیگر تحرکات خلاقانه-هنری تنیده شده با اعتراضات شکل‌گرفته پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ایران دید.

از نخستین روزهای اعلام نتایج انتخابات و شروع اعتراضات، سیل کاریکاتور، پوستر، ویدیو کلیپ و ترانه است که نقطه‌چین‌های میان اخبار رسمی سایت‌ها و خبرگزاری‌های رسمی را در سایت‌ها و وبلاگ‌های غیررسمی پر می‌کند. جنس بیشتر آن‌ها شور است و معروف‌ترین‌شان شاید همان نقاشی‌ای باشد که میرحسین موسوی خود به رنگ سبز کشید و در زیر آن نوشت: "ما بیشماریم".

Kreative Kunst und Grüne Bewegung
عکس: Mana Neyestani

مانا نیستانی، کاریکاتوریست مهاجر ایرانی، یکی از هنرمندانی‌ست که از پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری کاریکاتورهای خود را در ارتباط با این موضوع در اینترنت بخصوص صفحه شخصی‌اش در فیس‌‌بوک منتشر ‌کرد. وی پس از انتخابات و در طول چند ماه گذشته و همراه با اوج‌گیری اعتراضات مردمی هم به انتشار کاریکاتورهای مرتبط با اتفاقات ادامه داد. او در ‌گفت‌وگو با دویچه‌وله در‌این‌باره سخن ‌گفته است:

دویچه وله: آقای نیستانی، تحلیل شما از حجم انبوه تولیدات هنری یا به طور کلی خلاقانه‌ا‏ی که خصوصاَ از بعد از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری شاهد هستیم، چیست؟

مانا نیستانی: در باره‏ی این که چطور این حجم انبوه از آثار هنری را که خصوصاَ در اینترنت و رسانه‏های مجازی می‌بینیم شکل گرفته، تحلیل من این است که اتفاقی که در خرداد امسال رخ داد، اتفاق بسیار مهمی بود، خیلی از مردم ما به این انتخابات دل بسته بودند و می‌خواستند از این طریق در وضعیت سیاسی کشور تغییر و تحولی ایجاد کنند. خود من از کسانی بودم که کاملاَ با تحریم مخالف بودم و پیش از آن که کار به تقلب کشیده شود، شروع به کار کردم و کارهایم را منتشر کردم تا مردم را به رأی دادن تشویق کنم. پس از تقلبی که در انتخابات صورت گرفت و آن حرکت مردمی که در ۲۵ خرداد شکل گرفت، قشر متوسط، خودش را پیدا کرد. البته نمی‏خواهم نقش سایر اقشار را نادیده بگیرم، همه حضور داشتند، اما به طور عمده، بعد از تقلب در انتخابات، قشر متوسط متوجه حضور و اهمیت و وزن خود شد. نباید فراموش کنیم که بخش عمده‏ای از تولید‏گران اندیشه، فرهنگ‏سازان و هنرمندان متعلق به همین طبقه‏ی متوسط هستند که تا حد زیادی حرکت موسوم به جنبش سبز را شکل داده‏ است. پس طبیعی بود که خیلی از این فعالیت‏های هنری به سمت مساله‏ی انتخابات و حرکت مردم متمرکز شود.

به نظر شما، می‏توان این هنر را به نوعی هنر انقلابی تلقی کرد؟ چه تشابهی با فعالیت‏های هنری پیش از انقلاب ۵۷ دارد؟ و یا چه ویژگی‏های منحصر به فردی نسبت به آن فعالیت‏ها می‏توان برای آن در نظر گرفت؟

Kreative Kunst und Grüne Bewegung
عکس: Mana Neyestani

من شخصا اسم آن را هنر انقلابی نمی‏گذارم. به نظرم، تفاوت‏هایی هم که وجود دارد ناشی از تفاوت‏های ماهوی حرکت سال ۵۷ با جنبش اخیر است. البته بهتر است که این مقایسه‏ها و تحلیل‏ها را یک کارشناس سیاسی انجام بدهد و داده‏هایش را در اختیار من بگذارد تا من بتوانم از نظر هنری در مورد آن حکم صادر کنم یا نظری بدهم، اما در حدی که خودم می‏توانم تحلیل کنم و می‏بینم، تا به امروز تفاوت‏های عمده‏ای میان انقلاب ۵۷ و جنبش اخیر وجود دارد. حال آیا بعداً این حرکت به سرنوشت انقلاب ۵۷ دچار خواهد شد یا خیر را نمی‏دانم.
یکی از مهم‏ترین تفاوت‏ها هم خاستگاه انقلاب ۵۷ است. البته در آن حرکت هم اقشار مختلف جامعه شرکت داشتند، اما حضور طبقه‏ی متوسط که من روی آن خیلی تاکید دارم، در حرکت پس از انتخابات ۲۲ خرداد، بسیار پررنگ‏تر از سال ۵۷ است و همین‏ قشر است که مشغول تولیدات هنری است و هم‏زمان حرکت فرهنگی را نیز انجام می‏دهد. اگردقت کنید، می‏بینید زمانی که حرکت موسوم به جنبش سبز می‏رود که به خشونت کشیده شود (که البته خواسته‏ی خشونت‏طلبان است و خیلی از آن استقبال می‏کنند)، بلافاصله رسانه‏های مجازی و غیره پر از آثار هنرمندان، گرافیست‏‏ها و اندیشمندان منتسب به این جنبش می‏شود که می‏خواهند جلوی گسترش آن را بگیرند، آثاری که ضد خشونت هستند و سعی می‏کنند اهرمی در مقابل این قضیه باشند.
می‏توان گفت که بخش اندیشمند جنبش دارد سعی می‏کند این حرکت را هدایت و کنترل کند و به آن عمق ببخشد. اما این که آیا موفق خواهد بود یا نه، آیا خواهد توانست جهت‏دهی درستی انجام بدهد و تا چه حد می‏تواند در بدنه‏ی این جریان تاثیر بگذارد و به کجا خواهد انجامید را باید نشست و نگاه کرد. نمی‏توان الان با قطعیت نظر داد.

با توجه به صحبت‏های شما و آن‏چه شاهدش هستیم که حتی خارج از مرزهای ایران و جمع‏های ایرانی هم هنرمندان جهان به تکاپو افتاده‏اند و مثلا تندیس‌هایی برای ندا آقاسلطان ساخته شده است، نقش هنر را در این جنبش چگونه می‌توان تعریف کرد؟

به نظر من کاری که هنر دارد انجام می‌دهد، کاری است که همیشه انجام داده و می‏دهد، و آن این که باورها، اعتقادات، زندگی روزمره، و آن‏چه را که دارد اتفاق می‏افتد به زبانی شیرین، لطیف، قابل تحمل و جذاب تبدیل می‏کند؛ آن را قابل شنیدن می‏کند و به گوش دیگران می‌رساند.
این مساله فقط مربوط به جنبش سبز نیز نیست وهمیشه همین‏طور بوده است. وقتی یک حرکت آزادی‏خواهانه، یک حرکت مردمی قابل دفاع جایی اتفاق افتاده است، آثارش را در نوشته‏های‏ هنرمندان، نقاشی‏ها و… می‏توان دید. مثلا اگر در اسپانیا علیه فرانکو حرکتی کرده‏اند، می‏بینیم که هنرمندان سراسر دنیا در قبال آن واکنش نشان داده‏اند.
من خودم وقتی موزیک گوش می‏دهم و مثلا آهنگ معروف «زامبی» از گروه «کرانپریس» را گوش می‏دهم، مرا جذب می‏کند و تکان‏ام می‏دهد. طبعا بعد از آن کنجکاو می‏شوم ببینم چه پیش‏زمینه‏ی تاریخی‏ای بوده، چه اتفاقی در ایرلند ۱۹۱۶ افتاده که نتیجه‏اش به آوایی رسیده که این‏گونه جادویی از دهان خواننده‏ی کرانپریس بیرون می‏آید، مرا تحت تاثیر قرار می‏دهد و تکانم می‏دهد. این باعث می‌شود درباره آن مطالعه کنم. این تاثیری است که هنر می‏تواند در معرفی یک واقعه‏ بگذارد و به معرفی بهتر یک اندیشه و اتفاقی که دارد می‏افتد، کمک کند.

Kreative Kunst und Grüne Bewegung
عکس: Mana Neyestani

اگر ممکن است از تجربه‏ی خودتان بگویید؟ مثلا این که کاریکاتورهایی که این مدت در مورد مسایل روز می‏کشیدید و عمدتاً روی صفحات فیس‏بوک منتشر می‏کردید، برای شما چه بازخورهایی داشت؟

تا پیش از این اتفاق، فیس‏بوک در حد یک اسباب‏بازی و گذران روز بود که ببینی در حیاط خانه‏ی همسایه چه اتفاقی دارد می‏افتد، کی چه عکس تازه‏ای گذاشته یا کی چه شکلی شده است؛ یک دوست قدیم را پیدا کنی یا گاهی "کوئیز" حل کنی و بیشتر حالت تفنن داشت. تا این که ماجرای تقلب در انتخابات پیش آمد و ناگهان فیس‌بوک تبدیل به یک رسانه شد. خود ما هم به نوعی شوکه شدیم. اما کم کم شروع به فرستادن کارها روی آن کردیم.
البته من پیش از انتخابات انتشار کار روی فیس‏بوک را شروع کردم. یکی دوتا از کارهایم را گذاشتم و ناگهان با موجی از واکنش‌های خیلی مثبت و پیغام روبرو شدم که به من انگیزه می‏داد تا بیشتر کار کنم. در یک روز، یک کار از صفحه‏ای به صفحه‏ی دیگر و همین‏طور در صفحات دیگر به اشتراک گذاشته می‏شد و حتی بیننده‏هایی که متعلق به ملیت‏های دیگر بودند، آن‏ها را می‏دیدند و پیغام می‏دادند.

این وضعیت بعد از انتخابات و تقلب صورت گرفته، شدت بیشتری پیدا کرد. کم کم فیس بوک جای یک رسانه را گرفت و تبدیل به ابزاری شد که از خیلی از سدها، سدهایی که در برابر رسانه‏های چاپی داخل کشور، وجود دارد، می‌توان با آن عبور کنیم یا لااقل به نوعی با بیننده و مخاطب ارتباط بهتر و نزدیک‏تری برقرار کنیم. البته این یک رابطه دوطرفه است. الآن اشتیاق بیشتری هم برای دسترسی به چنین کارهایی در بین مردم وجود دارد و طبیعی‌ست که وقتی هنرمند احساس می‏کند که گوشی برای شنیدن هست و چشمی برای دیدن هست، طبعا بیشتر می‏گوید و بیشتر کار می‏کند.

مصاحبه‌گر: مریم میرزا
تحریریه: داود خدابخش