«هنر به جنبش عمق میدهد و آن را ثبت میکند»<br>مصاحبه با مانا نیستانی
۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبهوقتی بیانیه اخیر شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، منتشر شد جملهای از آن بود که صفحه به صفحه اینترنت را در نوردید، بر تیتر اخبار نشست و بارها بر صفحات شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک بازنشر شد. آن جمله به اختصار این بود: «رسیدن به آزادی، راه گلگون میطلبد نه راه پرخون». این جمله همانند کل بیانیه، در اصل فراخوانی بود برای پرهیز از خشونت خصوصاَ در آستانه سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷.
در این روز قرار است بار دیگر معترضان در ایران به خیابانها بیایند. اما آنچه شاید این عبارت شیرین عبادی را از کل بیانیه برجستهتر ساخت نه صرفاَ مفهوم آن، که ادبیات به کار گرفته در بیان آن بود. این ادبیات را اما نمیتوان جدا از دیگر تحرکات خلاقانه-هنری تنیده شده با اعتراضات شکلگرفته پس از انتخابات ریاستجمهوری ایران دید.
از نخستین روزهای اعلام نتایج انتخابات و شروع اعتراضات، سیل کاریکاتور، پوستر، ویدیو کلیپ و ترانه است که نقطهچینهای میان اخبار رسمی سایتها و خبرگزاریهای رسمی را در سایتها و وبلاگهای غیررسمی پر میکند. جنس بیشتر آنها شور است و معروفترینشان شاید همان نقاشیای باشد که میرحسین موسوی خود به رنگ سبز کشید و در زیر آن نوشت: "ما بیشماریم".
مانا نیستانی، کاریکاتوریست مهاجر ایرانی، یکی از هنرمندانیست که از پیش از انتخابات ریاستجمهوری کاریکاتورهای خود را در ارتباط با این موضوع در اینترنت بخصوص صفحه شخصیاش در فیسبوک منتشر کرد. وی پس از انتخابات و در طول چند ماه گذشته و همراه با اوجگیری اعتراضات مردمی هم به انتشار کاریکاتورهای مرتبط با اتفاقات ادامه داد. او در گفتوگو با دویچهوله دراینباره سخن گفته است:
دویچه وله: آقای نیستانی، تحلیل شما از حجم انبوه تولیدات هنری یا به طور کلی خلاقانهای که خصوصاَ از بعد از انتخابات اخیر ریاستجمهوری شاهد هستیم، چیست؟
مانا نیستانی: در بارهی این که چطور این حجم انبوه از آثار هنری را که خصوصاَ در اینترنت و رسانههای مجازی میبینیم شکل گرفته، تحلیل من این است که اتفاقی که در خرداد امسال رخ داد، اتفاق بسیار مهمی بود، خیلی از مردم ما به این انتخابات دل بسته بودند و میخواستند از این طریق در وضعیت سیاسی کشور تغییر و تحولی ایجاد کنند. خود من از کسانی بودم که کاملاَ با تحریم مخالف بودم و پیش از آن که کار به تقلب کشیده شود، شروع به کار کردم و کارهایم را منتشر کردم تا مردم را به رأی دادن تشویق کنم. پس از تقلبی که در انتخابات صورت گرفت و آن حرکت مردمی که در ۲۵ خرداد شکل گرفت، قشر متوسط، خودش را پیدا کرد. البته نمیخواهم نقش سایر اقشار را نادیده بگیرم، همه حضور داشتند، اما به طور عمده، بعد از تقلب در انتخابات، قشر متوسط متوجه حضور و اهمیت و وزن خود شد. نباید فراموش کنیم که بخش عمدهای از تولیدگران اندیشه، فرهنگسازان و هنرمندان متعلق به همین طبقهی متوسط هستند که تا حد زیادی حرکت موسوم به جنبش سبز را شکل داده است. پس طبیعی بود که خیلی از این فعالیتهای هنری به سمت مسالهی انتخابات و حرکت مردم متمرکز شود.
به نظر شما، میتوان این هنر را به نوعی هنر انقلابی تلقی کرد؟ چه تشابهی با فعالیتهای هنری پیش از انقلاب ۵۷ دارد؟ و یا چه ویژگیهای منحصر به فردی نسبت به آن فعالیتها میتوان برای آن در نظر گرفت؟
من شخصا اسم آن را هنر انقلابی نمیگذارم. به نظرم، تفاوتهایی هم که وجود دارد ناشی از تفاوتهای ماهوی حرکت سال ۵۷ با جنبش اخیر است. البته بهتر است که این مقایسهها و تحلیلها را یک کارشناس سیاسی انجام بدهد و دادههایش را در اختیار من بگذارد تا من بتوانم از نظر هنری در مورد آن حکم صادر کنم یا نظری بدهم، اما در حدی که خودم میتوانم تحلیل کنم و میبینم، تا به امروز تفاوتهای عمدهای میان انقلاب ۵۷ و جنبش اخیر وجود دارد. حال آیا بعداً این حرکت به سرنوشت انقلاب ۵۷ دچار خواهد شد یا خیر را نمیدانم.
یکی از مهمترین تفاوتها هم خاستگاه انقلاب ۵۷ است. البته در آن حرکت هم اقشار مختلف جامعه شرکت داشتند، اما حضور طبقهی متوسط که من روی آن خیلی تاکید دارم، در حرکت پس از انتخابات ۲۲ خرداد، بسیار پررنگتر از سال ۵۷ است و همین قشر است که مشغول تولیدات هنری است و همزمان حرکت فرهنگی را نیز انجام میدهد. اگردقت کنید، میبینید زمانی که حرکت موسوم به جنبش سبز میرود که به خشونت کشیده شود (که البته خواستهی خشونتطلبان است و خیلی از آن استقبال میکنند)، بلافاصله رسانههای مجازی و غیره پر از آثار هنرمندان، گرافیستها و اندیشمندان منتسب به این جنبش میشود که میخواهند جلوی گسترش آن را بگیرند، آثاری که ضد خشونت هستند و سعی میکنند اهرمی در مقابل این قضیه باشند.
میتوان گفت که بخش اندیشمند جنبش دارد سعی میکند این حرکت را هدایت و کنترل کند و به آن عمق ببخشد. اما این که آیا موفق خواهد بود یا نه، آیا خواهد توانست جهتدهی درستی انجام بدهد و تا چه حد میتواند در بدنهی این جریان تاثیر بگذارد و به کجا خواهد انجامید را باید نشست و نگاه کرد. نمیتوان الان با قطعیت نظر داد.
با توجه به صحبتهای شما و آنچه شاهدش هستیم که حتی خارج از مرزهای ایران و جمعهای ایرانی هم هنرمندان جهان به تکاپو افتادهاند و مثلا تندیسهایی برای ندا آقاسلطان ساخته شده است، نقش هنر را در این جنبش چگونه میتوان تعریف کرد؟
به نظر من کاری که هنر دارد انجام میدهد، کاری است که همیشه انجام داده و میدهد، و آن این که باورها، اعتقادات، زندگی روزمره، و آنچه را که دارد اتفاق میافتد به زبانی شیرین، لطیف، قابل تحمل و جذاب تبدیل میکند؛ آن را قابل شنیدن میکند و به گوش دیگران میرساند.
این مساله فقط مربوط به جنبش سبز نیز نیست وهمیشه همینطور بوده است. وقتی یک حرکت آزادیخواهانه، یک حرکت مردمی قابل دفاع جایی اتفاق افتاده است، آثارش را در نوشتههای هنرمندان، نقاشیها و… میتوان دید. مثلا اگر در اسپانیا علیه فرانکو حرکتی کردهاند، میبینیم که هنرمندان سراسر دنیا در قبال آن واکنش نشان دادهاند.
من خودم وقتی موزیک گوش میدهم و مثلا آهنگ معروف «زامبی» از گروه «کرانپریس» را گوش میدهم، مرا جذب میکند و تکانام میدهد. طبعا بعد از آن کنجکاو میشوم ببینم چه پیشزمینهی تاریخیای بوده، چه اتفاقی در ایرلند ۱۹۱۶ افتاده که نتیجهاش به آوایی رسیده که اینگونه جادویی از دهان خوانندهی کرانپریس بیرون میآید، مرا تحت تاثیر قرار میدهد و تکانم میدهد. این باعث میشود درباره آن مطالعه کنم. این تاثیری است که هنر میتواند در معرفی یک واقعه بگذارد و به معرفی بهتر یک اندیشه و اتفاقی که دارد میافتد، کمک کند.
اگر ممکن است از تجربهی خودتان بگویید؟ مثلا این که کاریکاتورهایی که این مدت در مورد مسایل روز میکشیدید و عمدتاً روی صفحات فیسبوک منتشر میکردید، برای شما چه بازخورهایی داشت؟
تا پیش از این اتفاق، فیسبوک در حد یک اسباببازی و گذران روز بود که ببینی در حیاط خانهی همسایه چه اتفاقی دارد میافتد، کی چه عکس تازهای گذاشته یا کی چه شکلی شده است؛ یک دوست قدیم را پیدا کنی یا گاهی "کوئیز" حل کنی و بیشتر حالت تفنن داشت. تا این که ماجرای تقلب در انتخابات پیش آمد و ناگهان فیسبوک تبدیل به یک رسانه شد. خود ما هم به نوعی شوکه شدیم. اما کم کم شروع به فرستادن کارها روی آن کردیم.
البته من پیش از انتخابات انتشار کار روی فیسبوک را شروع کردم. یکی دوتا از کارهایم را گذاشتم و ناگهان با موجی از واکنشهای خیلی مثبت و پیغام روبرو شدم که به من انگیزه میداد تا بیشتر کار کنم. در یک روز، یک کار از صفحهای به صفحهی دیگر و همینطور در صفحات دیگر به اشتراک گذاشته میشد و حتی بینندههایی که متعلق به ملیتهای دیگر بودند، آنها را میدیدند و پیغام میدادند.
این وضعیت بعد از انتخابات و تقلب صورت گرفته، شدت بیشتری پیدا کرد. کم کم فیس بوک جای یک رسانه را گرفت و تبدیل به ابزاری شد که از خیلی از سدها، سدهایی که در برابر رسانههای چاپی داخل کشور، وجود دارد، میتوان با آن عبور کنیم یا لااقل به نوعی با بیننده و مخاطب ارتباط بهتر و نزدیکتری برقرار کنیم. البته این یک رابطه دوطرفه است. الآن اشتیاق بیشتری هم برای دسترسی به چنین کارهایی در بین مردم وجود دارد و طبیعیست که وقتی هنرمند احساس میکند که گوشی برای شنیدن هست و چشمی برای دیدن هست، طبعا بیشتر میگوید و بیشتر کار میکند.
مصاحبهگر: مریم میرزا
تحریریه: داود خدابخش