1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

هفتاد سالگی رادیو در ایران (بخش دوم)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

زمانی به ۷۰ سالگی رادیو رسیده‌ایم که بسیاری از پیشکسوتان آن یا در میان ما نیستند یا توانایی گفت‌وگو با ما را ندارند. با چند نفر انگشت‌شماری که هنوز در قید حیات‌اند و همچنان فعال در زمینه‌های رسانه‌ای، گفت‌وگو کرده‌ایم.

https://p.dw.com/p/NCKc

از آشنایی تا همکاری با رادیو

این شنوندگان اولیه رادیو اما هر یک به گونه‌ای به رادیو راه پیدا کردند. ایرج گرگین، تصادفی سرو کارش به رادیو می‌افتد. وی می‌گوید: «شاید دست تصادف بود؛ در دانشکده‏ی ادبیات با دوستان‏مان در "کانون تئاتر دانشگاه تهران" کارهای صحنه‏ای انجام می‏دادیم. تا این که به من گفته شد، که رادیو نیاز به گوینده دارد. من نگاه کردم و دیدم که بله رادیو اعلام کرده است به گوینده و تهیه‏کننده نیاز دارد و در امتحان شرکت کردم. این امتحان در مدرسه‏ی نوربخش برگزار ‏شد و اولین امتحانی بود که به صورت تستی برگزار می‏شد. گویا حدود ۲۰۰ نفر در این امتحان شرکت کرده بودند. من با نمره‏ی خیلی خوبی قبول شدم. البته آن زمان سال اول دانشگاه بودم و تصور نمی‏کردم کار خیلی مهمی دارم انجام می‏دهم. به این ترتیب، کارم را در رادیو از تهیه‏کنندگی شروع کردم. تا این که آقای پیمان به من پیشنهاد دادند که کار گویندگی را نیز جدی بگیرم. در نتیجه، من امتحان دیگری برای گویندگی دادم و در آن هم قبول شدم. کلاس‏هایی هم تشکیل شد که آقای روحانی و یکی دو نفر از اساتید دانشگاه، فن گویندگی را به ما تدریس می‏کردند. البته من آن موقع چون در دانشکده‏ی ادبیات بودم و کار می‏کردم، خودم کلی ادعا داشتم. ولی به هرحال به کلاس‏های آقای روحانی که در "بیسیم پهلوی" تشکیل می‏شد، رفتم و از محضر این پیش‏کسوت هم استفاده کردم. آن زمان رادیو داشت مدرن می‏شد. یعنی اولین باری بود که دستگاه‏های ضبط صدا به کار گرفته می‏شد. تا پیش از آن بیشتر برنامه‏ها زنده پخش می‏شدند. به این خاطر، استادی از آمریکا آمد و کلاس‏هایی برای ما ترتیب داد که در آن اصول نوین رادیو را به قبول شدگان در امتحان تهیه کنندگی و گویندگی درس می‏داد. البته کلاس‏های او بیشتر به تهیه، تولید و ادیت مربوط می‏شد. به این ترتیب، من سال ۱۳۳۷ خورشیدی رسماً کار رادیو را شروع کردم و بیش از ۵۰ سال است که این قضیه ادامه دارد».

ناصر رستگارنژاد، همکاری خود با رادیو را با پخش یکی از ترانه‌هایش آغاز می‌کند: «اولین ترانه‌ی من که از رادیو پخش شد "شب‌های میگون" بود که خانم غزال خواند. نمی‌دانم شما یادتان هست یا نه: شب‌های میگون/ خوش منظر... فکر نمی‌کنم به سن شما برسد».

آذر پژوهش بنا به دلائلی به رضائیه رفته بود و از همان جا با رادیو رضائیه شروع می‌کند: «زمانی که من به مناسبتی از تهران به رضائیه پیش عمو و مادر بزرگم رفته بودم، آنجا چون شهر کوچکتری بود و رئیس رادیو رضائیه با عموی من دوست بود و رفت و آمدی داشت، آنجا متوجه رادیو شدم و خب چون لهجه هم نداشتم و فارسی حرف می‌زدم، آن آقای نخجوانی، به من گفت خانم شما بیا توی رادیوی ما و خبر بخوان و حرف بزن. و من مدرسه می‌رفتم، ولی می‌رفتم رادیو و کارم را انجام می‌دادم و خبر می‌خواندم و از این چیزها. بعدها همان باعث شد ضمن این که بازهم مدرسه می‌رفتم، استانداری رضاییه رفتم، شهرداری رفتم و آنجا رئیس تبلیغات‌شان شدم و خبرهای استان و شهر و همه را می‌بردم به رادیو. خلاصه در عین حال که درس می‌خواندم، کار رادیویی هم انجام می‌دادم. اواخر سال ۱۳۳۷ آمدم به تهران، و بعد از همان زمان کار با رادیو ایران راشروع کردم».

نورالدین ثابت ایمانی، گوینده خوش صدای اخبار رادیو و برنامه‌های دیگر هم مانند ایرج گرگین، نخست امتحان می‌دهد: «هنوز دوران دبیرستان‏ام تمام نشده بود که اولین فرستنده‏ی رادیو تلویزیون در ایران شروع به کار کرد. پسرخاله‏ی من، مهندس نادری، در تلویزیون آقای ثابت، به نام "تلویزیون ایران"، یعنی اولین تلویزیونی که در ایران تأسیس شد (سال ۱۳۳۸) کار می‏کرد. وقتی اعلام کردند برای این تلویزیون نیاز به گوینده دارند، مهندس نادری به من پیشنهاد داد که من هم بروم امتحان بدهم. فکر می‏کنم کلاس یازده دبیرستان بودم که رفتم امتحان دادم. اتفاقاً کسی که من را امتحان کرد، آقای پیمان بود. به عنوان گوینده‏ی تلویزیون در این امتحان قبول شدم. از جمله کسانی هم که با من قبول شدند، آقای حبیب روشن‏زاده هستند. دوستان دیگری نیز بودند که هیچ‏کدام به کار گویندگی ادامه ندادند. اما من و آقای روشن‏زاده به تلویزیون ملی رفتیم و سال‏ها تا وقتی از ایران بیرون آمدیم، در تلویزیون کار می‏کردیم. یک سال بعد از این که در تلویزیون شروع به کار کرده بودم، آقای اسدالله پیمان به من گفت که رادیو نیاز به گوینده دارد. برای کار در رادیو اسم‏نویسی کردم. یادم می‏آید که ۳۰۰ داوطلب نام‏نویسی کرده بودند. آن موقع آقای پیمان دیگر در رادیو نبود و در تلویزیون در بخش هنرهای زیبا کار می‏کرد. آقای تقی روحانی و آقای ضیاءالدین سجادی از من امتحان گرفتند. از میان داوطلبین من، آقای محمد سلطانی و… پذیرفته شدیم. آقای ایرج گرگین هم یک دوره پیش از ما امتحان داده بود و در حال کار در رادیو بودند».

اما بهترین گویندگان رادیو که کمتر تپق می‌زدند و صدایشان هم رساتر از دیگران بود، معمولا در بخش خبر کار می‌کردند. ثابت ایمانی می‌گوید که سخت گیری برای گویندگان خبر تا آن حد بود که جریمه‌مان می‌کردند: «اصلا رادیو کنترل کننده داشت که تعدادی از دوستان خودمان بودند. آن‏ها در خانه می‏نشستند و برنامه‏های رادیو را کنترل می‏کردند. بعد هم یادداشت می‏کردند که این یا آن گوینده، فلان ساعت و در فلان بخش خبر، این یا آن اشتباهات را داشت. خود آقای معینیان این گزارش‏ها را دانه به دانه می‏خواند و روی آن دستور می‏داد. مدیر آن زمان رادیو نیز آقای پاشا سمیعی بودند و در مجموع سخت‏گیری عجیبی، به خصوص برای گویندگان خبر اعمال می‏شد».

برخی از گویندگان و تهیه کنندگان برنامه‌ها، کم کم مسئولیت‌های بزرگتری در رادیو بر عهده‌شان گذاشته شد. ایرج گرگین سرپرستی برنامه دوم − رادیو تهران را عهده دار شد. برنامه دوم بیشتر روشنفکرانه بود. زمانی که تعداد روشنفکران ایرانی بسیار اندک بودند و میزان تحصیل‌کردگان کم آن روزگار هم فاصله بسیاری تا روشنفکری داشتند.

رادیو تهران، موج روشنفکری

ایرج گرگین جامعه‌ی آن روز ایران را مستعد چنین برنامه‌هایی می‌دیده است و می‌گوید: «در آغاز دهه‏ی ۴۰ خورشیدی نیاز به تولید چنین برنامه‏هایی احساس می‏شد. به دلیل این که ناگهان جنبشی در زمینه‏ی ادبیات و اندیشه در ایران به وجود آمده بود. اگر به خاطر داشته باشید، بهترین شاعران ما در آن زمان شروع به سرودن شعر کردند و دیوان‏های‏شان منتشر شد. موسیقی هم در همان زمان نُضجی از نوع دیگر گرفته بود. این اتفاق در زمینه‏های مختلف دیگر نیز افتاده بود و فکر می‏کنم دستگاه رادیو تلویزیون ایران این نیاز را احساس کردند که شاید رادیویی نه برای عامه‏ی مردم، بلکه برای خواص – از نظر فکری − لازم باشد. برای این که توده‏ی شهرنشین زیادی از جوانان، کتاب‏خوانان و حتی سیاسیون سابق که بعد از ۲۸ مرداد به گوشه‏ای خزیده بودند، به بلندگویی احتیاج داشتند. به این ترتیب، وقتی رادیو تهران (رادیو ۲) تأسیس شد و سرپرستی آن را به من واگذار کردند، شورای برنامه‏های ما از کسانی مانند دکتر کاردان، آقای علی‏اصغر حاج سیدجوادی و… تشکیل می‏شد. برجسته‏ترین روشنفکران آن زمان با ما همکاری داشتند که اگر بخواهم اسامی‏شان را نقل کنم، بسیار طولانی خواهد شد».

برنامه "هنر برای مردم"

آذر پژوهش نیز پس از گویندگی، دست اندر کار تهیه برخی برنامه‌ها شد: «برنامه‌ی "هنر برای مردم" برنامه‌ای بود که چند سال اجرا شد و خیلی هم با اقبال و توجه مردم روبه‌رو بود. در این برنامه‌ هنرمندان در همه جای تهران می‌رفتند و برنامه اجرا می‌کردند. بعدها به شهرستان‌ها هم رفتند. از خلیج فارس بگیرید تا دریای خزر و شمال همه جا این برنامه‌ها رفت و خیلی هم خوب بود و من هم این‌ها را گویندگی می‌کردم. یعنی در واقع گردانندگی این برنامه‌ها با خود من بود. ولی خب البته از رادیو هم سرپرستی با ما می‌آمد که اکثرا آقای شیرزاد بود».

"هنر برای مردم"، همانگونه که آذر پژوهش می‌گوید، بسیار پر طرفدار بود و در میان عامه مردم با استقبال فراوان روبرو می‌شد. با این همه برنامه "گل‌ها" که داود پیرنیا بنیانگذار آن بود و روشنک، با صدایی نرم و زنانه و لطیف دکلمه‌ی شعرهای آن را بر عهده داشت، همچنان جایگاه خود را در میان مردم، به عنوان یک برنامه‌ی طراز اول حفظ کرده بود.

بی‌اعتمادی مردم به اخبار رادیوی دولتی

رادیو در عین حال که برنامه‌های آموزنده و سرگرم کننده و روشنفکرانه را توامان داشت، یک نقص نیز از نگاه مردم داشت. مردم اخبار رادیو را باور نداشتند. زیرا که می‌دانستند سانسور بر آن اعمال می‌شود. ایرج گرگین اما علت ناباوری مردم به اخبار رادیو را در بی اعتمادی به دولت می‌بیند: «اصولا در کشورهایی که دولت‏ها مورد اعتماد مردم نیستند، طبیعتاً خبری هم که از دستگاه دولتی پخش می‏شود، چندان مورد اعتماد آنان نیست. اما نکته‏ی مهم این است که در آن زمان در ایران برای عامه‏ی مردم رادیو وسیله‏ی خبررسانی بود و به آن‏ها می‏گفت در ایران و دنیا چه اتفاقی افتاده است، یا رهبر مملکت به کجا رفته است و… ولی برای روشنفکران و نخبگان جامعه این کافی نبود. چون به خصوص رژیم گذشته میراث ۲۸ مرداد را به‏دوش می‏کشید. جامعه تب و تاب سال‏های ملی شدن نفت را به یاد داشت و نوعی بی‏‏اعتمادی به خبرهای دستگاه‏های دولتی پیدا شده بود. این نکته هم باید گفته شود که در بیان خبرها نوعی سانسور وجود داشت. البته سانسور همه‏جا بوده وهست. به عقیده‏ی من، الان هم بعد از گذشت این همه سال‏ها در پیشروترین کشورها، در زمینه‏ی خبررسانی، تعبیر و تفسیر خبر و برداشت از روی‏دادها، انواع سانسور به شکلی وجود دارد. در آن زمان هم چنین سانسوری وجود داشت. همه‏ی خبرها پخش نمی‏شد. همه‏ی آن‏چه که حقیقت داشت ولی ممکن بود به برخی از مقامات بربخورد، بیان نمی‏شد. این‏ خبرها به صورت شایعه در میان مردم دهان به دهان می‏گشت و این شایعات بر اخبار غلبه داشت. امروز هم در ایران این وضعیت به درجات چند صد برابر رواج دارد. یعنی شما آن‏قدر به خبری که از دستگاه رادیو می‏شنوید، اعتقاد ندارید که همسایه می‏گوید و یا از بقال سر کوچه می‏شنوید. این نتیجه‏ی بی‏اعتمادی‏ای است که مردم به دولت پیدا می‏کنند. منتها این بی‏اعتمادی ممکن است دلایل مختلف داشته باشد؛ مانند دوران ما دلایل واقعی داشته باشد و یا مانند دوران گذشته دلایل نیمه‏واقعی».

اعمال سانسور در رادیو

سانسور اما تنها در بخش خبر اعمال نمی‌شد. چه بسا در زمینه‌های دیگر تا حتا پخش ترانه نیز دست برده می‌شد. ناصر رستگارنژاد در این مورد می‌گوید: «موقعی که من ترانه‌ی "مهتاب" را ساختم، نه کسی ویگن را می‌شناخت و نه این ترانه را کسی شنیده بود. من این را بردم نزد روانشاد اسداله پیمان که آن موقع در یو.اس.آی.اس کار می‌کرد. ما رفتیم این را ضبطش کردیم. چیز خیلی قشنگ و خوش صدایی از کار درآمد. این نوار را بردم رادیو، قرار شد پخش شود. روز بعد با ویگن و زنش که اتفاقا رادیوشان هم خراب شده بود، آمدند خانه‌ی من نشستند. به من گفتند ساعت یک و نیم پخش می‌شود. ما هر چی نشستیم، دیدیم پخش نشد. من جلوی این ویگن و زنش دمق شدم. حالا این‌ها خوشحال بودند که صدای ویگن از رادیو پخش می‌شود. پخش نشد. روز بعد بلند شدم رفتم رادیو سراغ این آقا را گرفتم. گفتم آقا شما دستور دادید این پخش نشود؟ گفت آره. گفتم بابا شورای نویسندگان شعر و آهنگ این را قبول کرده. گفت شما هیچ می‌دانید که این خواننده کیست؟ گفتم نه! گفت ایشان برادر کارو است، شاعر خلق. گفتم یعنی چی؟ آخر چه ربطی برادر به برادر دارد؟ گفتم پس من می‌روم پیش آقای معینیان. گفت، برو. من که راه افتادم بروم او هم دنبالم آمد. گفتم آقا ترانه‌را شورای نویسندگان قبول کرده، آهنگش را هم که گفتیم که اسپانیایی است و نمی‌دانم چرا ایشان مخالفت می‌کند. آقای فروتن گفت، کارو هم برادرش است. گفتم، ربطی به برادرش ندارد ، ایشان خواننده است. بعد آقای معینیان از ایشان پرسید آقای فروتن، ترانه چطور؟ گفت، ترانه خیلی قشنگ است. گفت، پخش کنید».

دست اندرکاران رادیو هر یک کوله باری از خاطره‌ها را همراه خود به این سوی جهان آورده‌اند. شاید این خاطرات را بتوان در جمله‌ای که نورالدین ثابت ایمانی می‌گوید خلاصه کرد: «برای خود من دوران کار در رادیو، شیرین‏ترین دوران کارم بوده است. امروز را نمی‏دانم، ولی محیط آن زمان رادیو تلویزیون محیطی دوست‏داشتنی بود. آدم عاشق کارش بود. بچه‏ها همه با هم دوست بودند. همه با هم یک‏رنگ بودند. هیچ کس برای هیچ کس نمی‏زد».

الهه خوشنام

تحریریه: داود خدابخش

پرش از قسمت در همین زمینه