هاینریش بُل: "حامی تروریستی" که انساندوست از آب درآمد
۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبهدر آن سالهای اواخر دههی ۱۹۳۰ وضعیت مالی خانوادهی بُل، متأثر از بحران اقتصادی جهانی، بسیار وخیم بود. درآمد پدر از شغل نجاری و ساخت مجسمههای چوبی کفاف خرج خانواده را نمیداد. هفتهای نمیگذشتکه مأموران اجرا به خانهی "بُلها" سر نزنند و وسایل ضروری زندگی آنان را به حساب بدهیهای پرداخت نشده، ضبط نکنند.
دامنهی "بیکلگی" بُل ولی تا آنجا پیش رفت که این "جوانک مغرور" از پیوستن به گروه "جوانان هیتلری" هم سرباز زد و آخرین امید خانواده را برای داشتن درآمدی ناچیز ولی مرتب نقش بر آب کرد. هاینریش بُل، به یاد آن روزها در خاطراتش مینویسد: «امروز اصلاً نمیدانم ما آنوقتها چطوری زنده ماندیم.»
فقر به سیاهی زغال سنگ
این فقر بحرانزا تا سال ۱۹۵۱، هنگامی که این نویسندهی تازهکار اولین جایزهی ادبیاش را بهخاطر نوشتن داستان "گوسفندهای سیاه" از "گروه ادبی ۴۷" دریافت کرد، همچنان ادامه داشت؛ هرچند که بُل سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۴ را با درآمد مختصر سربازی در جبهههای لهستان، فرانسه، روسیه، مجارستان و ... گذراند و در آنها بارها زخمی شد. وقتی بُل به خانهاش در شهر کلن بازگشت، پسر کوچکش، کریستف در اثر گرسنگی و بیماری از دست رفته بود.
در آن زمان فقر، گرسنگی، مرگ، فلاکتهای ناشی از جنگ، ویرانی، وضعیت سربازان از جنگ بازگشته و... دستمایههایی از این قبیل مضمونهای داستانها و رمانهای او را میساختند؛ مضامینی که نسل جنگزدهی آلمانی ترجیح میداد آنها را به دست فراموشی بسپارد تا در ادبیات هم، علاوه بر زندگی روزمره، با آنها درگیر شود.
پس از سالها تلاش برای نوشتن و یافتن ناشر، تنها ۴۷ نسخه از اولین کتاب او، "قطار بهموقع رسید" به فروش رفت. سهم بُل از فروش این کتاب تنها ۵۸ مارک بود.
وقتی بُل جایزهی گروه ادبی ۴۷ را که هزار مارک بود، دریافت کرد، به دوستی پس از مراسم اهدا گفت: «باید فوراً بروم ادارهی پست و پول را حواله کنم. بچههایم گرسنهاند و تو جعبههای حمل زغالسنگ میخوابند...»
دورهی شهرت و تمول
ُبل زمانی هم که به شهرت و تمول رسید، هرگز آن روزها و نیز انسانهایی را که در جامعهی آلمان همچنان با فقر و گرسنگی و بیعدالتی دستبهگریبان بودند، فراموش نکرد. او در انساندوستی و عدالتخواهی چنان استوار بود که در سالهای دههی ۱۹۷۰، هنگامی که افکار عمومی آلمان فعالیتهای تروریستی "گروه بادرماینهوف" را بشدت محکوم میکرد، دولت وقت و دستگاه دادگستری آلمان را به دلیل "عدم اجرای عدالت در محاکمهی این افراد" به باد انتقاد گرفت.
از اینرو گروههای دست راستی و رسانهی نمایندهی این گروهها، روزنامهی پرفروش "بیلد تسایتونگ" به او لقب "همدست و حامی تروریستها" دادند. بُل خود در این رابطه مینویسد: «در میان دو خط یک مقاله میتوان آنقدر دینامیت جا داد که بشود با آن جهانی را منفجر کرد.» هنگامی که یکی از رهبران "گروه بادرماینهوف"، آندرئاس بادر و دوتن از تروریستهای دیگر این گروه در فرانکفورت دستگیر شدند، پلیس امنیتی آلمان مجهز به سلاحهای سنگین، خانهی بُل در منطقهی آیفل را هم محاصره و بازرسی کرد.
همین حس عدالتجویانه سبب شد که این نویسندهی متعهد در سالهای پس از جنگ و در دوران جنگ سرد، از نویسندگان کشورهای اروپای شرقی و روسیه که تحت فشار دولتهای کمونیستی و سوسیالیستی وقت خود بودند، پشتیبانی کند. الکساندر سولژنیتسین، نویسندهی ناراضی روسیه از جملهی این نویسندگان است که تا هنگام عزیمت خود به آمریکا، در خانهی بُل در آیفل زندگی میکرد. برخی از گروههای چپ آلمان، بُل را به این دلیل، "نوکر سرمایهداری" خواندند.
هاینریش بُل در طول زندگی ۶۸ سالهی خود، بیش از ۲۰ رمان و داستان کوتاه و تعداد بیشماری مقاله از خود بهجای گذاشت. برخی از این کتابها به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاند: از جمله "قطار به موقع رسید"، ترجمهی کیکاووس جهانداری؛ "گوسفندان سیاه"، ترجمهی محمد چنگیز؛ "آدم، کجا بودی؟"، ترجمهی ناتالی چوبینه؛ "نان آن سالها"، ترجمهی جاهد جهانشاهی؛ "بیلیارد در ساعت نه و نیم"، ترجمهی کیکاووس جهانداری؛ "عقاید یک دلقک"، ترجمهی شریف لنکرانی؛ "سیمای زنی در میان جمع"، ترجمهی مرتضی کلانتری؛ "آبروی از دست رفته کاترینا بلوم"، ترجمهی شریف لنکرانی؛ "زنان در چشمانداز رودخانه"، ترجمهی کامران جمالی.
هاینریش بُل ۲۵ سال پیش در ۱۶ ژوئیه چشم از جهان فروبست.
به زندگی پرفراز و نشیب او از دریچهی دوربین نگاهی میاندازیم: