نیویورک، میزبان "غریبهای" ایرانی • گالری عکس
۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبهگالری CATM Chelsea در نیویورک، این روزها محل رفت و آمد و دید و بازدید ایرانیها و نیویورکنشینهای کنجکاو در بارهی مسئلهی "غربت"، "دلتنگیهای" مهاجران، رویدادهای ایران و چند و چون "جنبش سبز" در مرحلهی کنونی است. پانتهآ بهرامی، فیلمسازایرانی، این موضوعها را با نگاهی انساندوستانه به تصویر کشیده و در سه مجموعهی مستقل گردآورده است.
او در مجموعهی نخست که عنوان "تلاطم" را یدک میکشد، به فقر و محرومیتی که در جامعهی به ظاهر پرمکنت آمریکا وجود دارد، میپردازد و با ثبت این نماهای غریب، به بیپناهی و غربت موتیفهای انسانیاش نقب میزند. در این بخش حضور ایرانیها نیز چشمگیر است: لحظاتی که کاروان نوروزی آنان در خیابانهای نیویورک، آغاز بهار را نوید میدهد؛ تصاویری از رقص و لباسهای محلی ایرانی که با پیچش و چرخش خود فضا را با رنگهای شاد و امیدبخش نارنجی، زرد و قرمز رنگ میزنند...
"آمیختگی" و "دلتنگیها"
"آمیختگی" عنوان مجموعهی دوم کارهای پانتهآ بهرامی است. این مجموعه به دو رویداد مهم در تاریخ سه دههی گذشتهی ایران نظر دارد: سرکوبهای دههی هشتاد و خیزش مردمی سال ۲۰۰۹. این عکسها فاصلهی زمانی ۲۸ سال را، از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۹، به یکدیگر پیوند میزند. اعمال فشار، خشونت و مرگ نشانههای بارز این دوره است.
عکسهای مجموعهی سوم نمایشگاه "در باور غربت" به دنیای درون انسان و بازتاب آن در طبیعت با عنوان "دلتنگیها" میپردازد. پانتهآ بهرامی در بارهی نشانههای این کارها میگوید: «مجموعهای از فراز و نشیبهای مهاجرت، دلتنگیها، خفتگیها، سرخوردگیهای روحی که در آمیختگی با انرژی ناشی از طبیعت به نوسانی از آرامش و پیوستگی میرسد.»
دویچه وله برای آشنایی بیشتر با کارهای پانتهآ بهرامی، با او گفتوگو کرده است:
دویچهوله: مدتهاست که خبری از "جنبش سبز"، دستکم در رسانهها و خیابانها، نیست. چرا این نمایشگاه را در این شرایط برپا میکنید؟ فکر میکنید نمایش این عکسها "آرامش" حاکم را بر هم بزند؟
پانتهآ بهرامی: برپایی نمایشگاه تقریبا مصادف شده است با دومین سالگرد جنبش آزادیخواهی. درست است که حرکتهای تنانه در خیابانها کمتر شده است و آن شور و شیفتگی اولیه که مختص همه حرکتهای اجتماعی در ابتدای آن است، فروکش کرده، اما این به مفهوم پایان و مرگ آن حرکت و خواستهها نیست. امروز شاهد ساختن فیلم، برگزاری نمایشگاه، برقراری جلسات بحث و گفتگو و تحلیل، نوشتن و تشکیل گروههای مطالعاتی هستیم. در دوران فرود، اینگونه فرمها بر خلاف دوران فراز حرکتها، فرمهای غالب میشود. در حقیقت آن واکنشهای سریع و احساسی به نوعی بلوغ و تفکر میرسد.
اما نمایشگاه عکس "در باور غربت" تنها در مورد جنبش آزادیخواهی که جرقهی آن در خرداد ۸۸ زده شد، نیست. این نمایشگاه، در یک نگاه کلی، مربوط به انسان مهاجر است و دریک نگاه خاص به انسان مهاجر ایرانیای برمیگردد که در چند دهه اخیر در جستجوی نوعی ثبات و آرامش و هویت گم شده است که در غبار این سالها پنهان شده و او آن را در این تلاطم نمییابد.
در مجموع میتوان گفت فضای نمایشگاه "در باور غربت"، در عین هماهنگی و هارمونیک، تضادهایی را نیز با خود حمل میکند: تضاد انسان مهاجر و تبعیدی را؛ انسانی که از فضای پرورشیافته، خو گرفته و هماهنگ در آن، کنده میشود و به فضایی کاملا نوین و غریب پرتاب میگردد. شوک فرهنگی این گذار، آن نقطه کلیدی است که تماشاگر این نمایشگاه را با خود درگیر میکند.
برخی از این عکسها در زمانی که دامنهی اعتراضهای خیابانی به سرکوب تظاهرکنندگان در ایران در خارج از کشور گسترده بود، برداشته شدهاند. با اینحال ارزشهای زیباییشناسانهی آنها به "مستندکردن رویدادهای مهم" محدود نمیشود. چطور توانستید این دو وجه را با هم هماهنگ کنید؟
انتخاب عکسها در این مورد بر اساس دو معیار مستند بودن و ارزشهای زییاییشناسانه آنها صورت گرفت. من در مدت دو سال، شاید بیش از ۱۰۰۰ عکس دربارهی این موضوع گرفتهام که فقط سه تا از آنها در بخش مربوط به این وقایع بهنمایش درآمده است. اسم این مجموعه "آمیختگی" است که شامل ۶ عکس است، سه عکس مربوط به وقایع ۸۸ و سه عکس مربوط به وقایع دهه ۶۰.
بهنظر میرسد که "شکار لحظهها" و ثبت آنها، خط اصلی کارهای شما را تشکیل میدهد. ولی این لحظهها اغلب با حرکت و پویایی توأماند. از چه تکنیکی برای ثبت این پویایی استفاده میکنید؟
بله، حرکت و پویایی بنمایه این آثار را تشکیل میدهد. اگر توجه من در محتوا به جنبشهای اجتماعی، سرکوب آنها، نگاه انسان بر غریب بودن در سرزمین مادری بوده، تلاش کردهام که در فرم از دوربین ثابت و موضوع (سوژه) در حرکت استفاده کنم، تا بتوانم حرکت را در فرم ثبت کنم. در واقع حرکت هم در فرم و هم در محتوا، عنصر حاکم است.
شما قصد دارید "درآمد" این نمایشگاه را برای ساختن دو فیلم مستند دربارهی اعدامهای سال ۱۹۸۸ و وضعیت پناهندگان ایرانی در ترکیه پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ تهیه کنید. برای ساختن این فیلمها تا به حال چه مراحلی را پشت سر گذاشتهاید؟
درآمد این نمایشگاه صرف اتمام دو فیلم ناتمام من خواهد شد. ۸۰ درصد از فیلمبرداری فیلم ۶۷ به اتمام رسیده و چند سالی است که روی آن کار میکنم. مستند کردن پرونده سیاه ۶۷ یکی از دغدغههای اصلی من است. از ده زندانی سیاسی آن دوران فیلمبرداری شده، ولی از آنجا که میخواهم همه جریانها و گروههای آن دوران در فیلم حضور داشته باشند، هنوز نیاز به دو کاراکتر دیگر هست. در عین حال در صدد اضافه کردن یک بخش هستم که با موزیک و رقص توام است و فراز و فرود این جنایت را به تصویر میکشد.
در مورد فیلم دوم که مربوط به حوادث پس از انتخابات ۸۸ است، دارای سه کاراکتر است که روی دوتای آن کار کردهام و کاراکتر سوم مربوط به جوانانی است که به ترکیه فراری شده ودر آنجا منتظر رسیدگی به وضعیت پناهندگیشان هستند. بخش کاراکتر سوم هنوز تولید نشده و تدوین هر دو فیلم نیز در دستور کار است.
در اینجا جا دارد که از ۴ هنرمندی قدردانی کنم که در مجموع، ۶ کار از داخل ایران به نمایشگاه برای هر دو پروژه اهدا کردهاند. مهرداد محمدی، یکی از آنهاست. از حرکت آنها در حمایت از این دو فیلم که مربوط به حقوق بشر در ایران است، سپاسگزارم.
انسان و حق و حقوق او، دستمایهی اغلب فیلمهای شماست. ولی گاهی هم به طبیعت میپردازید؛ در این نمایشگاه مثلاً عکسهای "طبیعتی" شما کم نیستند. برای روبرویی با طبیعت، دوربینتان را همیشه همراه دارید یا به نیت "کشف" آن به سراغش میروید؟ یا این عکسها بخشی از پروژههای فیلمهای مستند شما هستند!
من در مجموعه "دلتنگیها"، به طبیعت پرداختهام. گفتمان انسان و حقوق او برای من موضوعی محوری است. ولی آن را جدا از طبیعت نمیبینم. این دو در پیوندی ناگسستنی با هم قراردارند. شاید به این دلیل در آثار قبلی من، برای مثال در فیلم "از این فریاد به آن فریاد"، آب حضوری برجسته دارد. آب به عنوان سمبل زنانگی و آناهیتا به عنوان الهه آبهای روان در اسطورههای ایرانی در این فیلم خودنمایی میکند. مجموعه "دلتنگیها" که درگیریای پویا با طبیعت است، پاسخ به دورانی بود که از نظر روحی در وضعیت ناآرام و سختی بودم و رویکرد به سوی طبیعت و ثبت آن مرا به آرامشی نسبی رساند.
اما در مورد بخش آخر سوالتان؛ وقتی به آمریکا مهاجرت کردم، دو موضوع مرا بهشدت تکان داد. یکی آشغالهای انبوه در پلاستیکهای سیاه و سفید که در هر گوشه شهر نیویورک دیده میشد، و دوم حضور انسانهای بیخانمان در خیابانها و متروهای شهر. این دو موضوع، از پروژههای عکاسی مستند من در آینده هستند. البته چند کار از موضوع دوم را در مجموعه "تلاطم" در این نمایشگاه میبینید.
شاید اگر در آلمان زندگی نمیکردید، این دو پدیده چندان جلب نظرتان را نمیکرد! شما که مدتها در آلمان کار کردید و فیلم ساختید و در واقع تحصیلات سینماییتان را در این کشور به پایان رساندید، چرا مدتی است که به آمریکا مهاجرت کردهاید؟
تبعیض مانند مبارزه علیه تبعیض به نظرم موضوعی جهانی است. تبعیض در آلمان به شکل پنهانی وجود دارد. این به این مفهوم نیست که شکلهای عریان آن قابل مشاهده نیست. فقط چند مثال در مورد شرایط خودم میزنم که بتوانید آنرا حس کنید:
من در یک دهه آخر زندگی و تحصیل در آلمان به فیلمسازی روی آوردم و با موسسهای در شهر ووپرتال که برای نوجوانان و جوانان آلمانی و مهاجر فیلم میساخت، همکاری میکردم. در مجموع بخشهایی از ۶ فیلم کوتاهی که برای این موسسه ساختم، همگی در تلویزیون WDR پخش شد. وقتی برای بازپخش فیلمها تقاضای هزینه از WDR کردم، گفتند که ما تنها به تهیهکننده هزینه میپردازیم و نه به کارگردان و باید با تهیهکننده تماس بگیرید. تهیهکننده هم میگفت که سیاست ما نیست که برای بازپخش تلویزیونی به کارگردان پول بدهیم، چون یک بار برای تهیه آن هزینه کردهایم!
خودم مدتی برای رادیو WDR مطلب رادیویی تولید میکردم. ولی هرگز اجازه گفتار مطالب خودم را در مقابل میکروفن نیافتم. به هر حال، در آلمان به نوعی درها برای ادامه کار به رویم بسته بود. علاوه برآن، فرزندانم که متولد آلمان بودند و هرگز به ایران نرفتهاند، حس تعلق به این کشور را نداشتند؛ مثل خودم. شاید به این دلیل که سیاستمداران این سرزمین، این کشور را مهاجرپذیر نمیدانند. در نتیجه فرهنگ غالب خود را منسجم و نفوذ ناپذیر میپندارند و این پدیده، جذب غیرخودیها را بسیار دشوار میکند. هر چند بر اثر واقعیت حضور مهاجرین پس از جنگ جهانی دوم و بهویژه حضور سه نسل از ترکها، این توهم شکسته شده و آلمان در عمل تبدیل به کشوری مهاجرپذیر شده است.
این به آن مفهوم نیست که من در پیوند با موضوع کارم که رسانههاست، تلاش نکردم. در کمتر از دو دههای که آنجا بودم، من و چند تن از روزنامهنگاران غیرآلمانی با گذاشتن سمینارها و کنفرانسها و نشاندادن نمونههای موفق اروپایی در جذب روزنامهنگاران مهاجرتبار به آلمان، موضوع سهمیهبندی برای روزنامهنگاران مهاجرتبار در آلمان را مطرح کردیم؛ موضوعی که هنوز هم به عنوان تابو به آن نگاه میشود. همچنین کانونی با همکاران روزنامهنگار آلمانی و مهاجر تشکیل دادیم که برای اولین بار موفق شدیم بدون کمک مشاورهای از مراکز دولتی با اتحادیه اروپا تماس بگیریم و در سال ۹۹ پروژهای را برای جذب مهاجرین در جامعه آلمان راهاندازی کنیم که ۶۰ درصد هزینه آن پروژه را اتحادیه اروپا تامین کرد. کاری که معمولا بدون کمکهای دولتی قابل اجرانیست.
به هر حال، مهاجرت دوباره به قارهای دیگر مشکلات ویژه خود را دارد. این بدان مفهوم نیست که تبعیض در آمریکا وجود ندارد. ولی درجه پذیرش در این کشور که اساسا کشوری مهاجرپذیر است، نسبت به خارجیان بیشتر از کشورهای اروپایی است. علاوه بر آن، جامعه مهاجرین مثلا ایرانیها، عربها، آفریقاییها و دیگران بسیار بزرگ است و امکان حرکت در آن بیشتر.
اما انسانی که یک بار از ریشه خود کنده شد، چه خواسته و چه ناخواسته همواره در جستجوی گم شدهای خواهد بود، در جستجوی پدیدهای که هویت تنها بخشی از آن است.
پانتهآ بهرامی، کارگردان و فیلمساز ایرانی، تحصیلات خود را در رشتهی سینما و تلویزیون در شهر کلن آلمان به پایان برده است. فیلمهای "از این فریاد تا آن فریاد"، "من به هیچکس تعلق ندارم"، "چهرهی دیگر"، "بازی با آتش"، "... و من عاشقانه زیستهام" از جمله کارهای اوست.
مصاحبهگر: بهجت امید
تحریریه: شهرام احدی
برای دیدن عکسهایی از این نمایشگاه، روی نشانه » کلیک کنید: