نگارگر شنيداریها؛ خالق "تابلوهای جيغ"
۱۳۹۸ آذر ۲۱, پنجشنبهپدر ادوارد مونك Edvard Munch پزشك ارتش بود.
پنج ساله بود كه مادرش را از دست داد و پرورشش به عمهاش واگذار شد.
بیشتر روزهای زمستان را به سبب بیماری در خانه بود و پدر و عمهاش ریاضی، ادبیات و تاریخ را به او میآموختند.
تنها كه میشد نقاشی و طراحی میكرد. در خاطراتش نوشته كه پدرش داستانهای ادگار آلن پو را برایش میگفت و ترس در داستانها برایش جالب بوده است. درباره رفتار پدرش مینویسد: "پدرم چيزی مانند وسواس دينی داشت و شايد كمی روانپريش بود و اين بيماری را به من هم به ارث داد".
پدرش داستانهای وهمی برای او و فرزندان دیگرش میگفته و آنها را از نظاره روح مادر در هنگام خطا و اشتباه میترسانده است.
نخستین نقاشیهایی كه از او بر جای مانده فضای درون آپارتمانهایی كوچك و تعدادی مناظر طبیعی است.
۱۳ ساله بود كه آثارش را در انجمن هنری نروژ به نمايش گذاشت و ستوده شد.
پس از آن به كار با رنگ روغن و الگوبرداری از آثار معروف پرداخت.
او به كالج مهندسی میرفت ولی بيماری او را از ادامه کار بازداشت، پس به نقاشی حرفه ای رو كرد هرچند پدرش نقاشی را نامقدس و شوم میدانست.
۱۸ ساله بود كه در دانشگاه سلطنتی هنر و طراحی پايتخت، شاگرد استادان بزرگ همزمانش شد.
او مانند رامبراند و ونگوگ، پرترههای بسياری از خود به صورت تمامقد، سهربعی، نیمتنه، ایستاده، نشسته، خوابیده، با لباس و برهنه كشیده و به گونهای خود را تحليل كرده است.
۲۲ ساله بود كه به پاریس رفت و در نمایشگاه جهانی آنتورپ با آثار مانه و ديگران آشنا شد و مدتی پیرو آنها بود.
۲۹ ساله بود كه نخستین نمایشگاه انفرادی اش با انتقاد شديد روبرو شد و بازتاب دل چركينش در كارهای بعديش نمايان شد.
او را به مجموعه "تابلوهای "جيغ" میشناسند كه در ۳۰ تا ۴۶ سالگی كشيده و فرياد شنيداری را ديداری كرده است.
درونمايه ديگر آثارش "زن" است كه به علت تأثير منفیای كه مرگ مادر و خواهرش در كودكی بر او داشت، آن را به عنوان نماد مرگ، رمز، فريب و گمراهی طرح كرده و دلداگانش را سفيد كشيده است.
ادوارد مونك در ۸۰ سالگی در اسلو پايتخت نروژ درگذشت.