نمایش موسیقی به جای موسیقی نمایشی • نقدی بر کنسرت نامجو
۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبهمحسن نامجو که یکی از چهرههای مطرح موسیقی تلفیقی است، روز شنبه (۲۶ اکتبر) در چارچوب تور اروپایی خود در کلن به روی صحنه رفت تا آلبوم جدیدش «سیزده هشت» را معرفی کند. استقبال حاضران در این کنسرت به اندازهای بود که نامجو به جای یک قطعه، دو قطعهی پایانی اجرا کرد.
نامجو نخست تنها به صحنه میآید و دو شعر انتقادی "ایران خانم زیبا" از براهنی و "سیم باند" را اجرا میکند. او در همین دو ترانه ذوق تحریکآمیزش در تلفیق موسیقی بلوز با آواهای بومی ایرانی که رنگ لری، خراسانی و ترکمنی دارند را به نمایش میگذارد.
در ترانه ی "سیم باند" این آمیزش برای بیان "سیم بریده" کار را تا بازی با ساز و آواز پیش میبرد که خنده و تشویق بسیار تماشاگران را در پی میآورد. البته پرسیدنی است که چرا میان این قطعه ترانهی قدیمی "گلنار" از داریوش رفیعی را هم میخواند؟ آیا تنها از گذشتهای یاد میکند که خود به آن پشت کرده یا برای دل گذشتهگرایان میخواند یا میخواهد به خود یا کسی بگوید که توانایی خواندن اینگونه ترانهها را هم دارد.
نامجو سپس ۳ همنواز را به صحنه میخواند و به همراه سازهای کیبورد، کنترباس (گاهی گیتار باس) و درامز ۱۱ ترانه در دو بخش کنسرت اجرا میکند که ادامه و تکمیل همان تلفیق و بازی دو ترانهی اولی هستند.
شش ترانه از قطعه های آلبوم تازهی او «سیزده هشت» است که عنوان آن گوشهچشمی به ریتم لنگ ۸ / ۱۳ دارد. همهی این ترانهها نشانی از آمیزش و بازی تئاترال دارند. نامجو برای عرضهی این دو ویژگی از ترفندهای متضادی استفاده میکند که هرکدام مصداقی از توانمندی هنری او در ساز و آواز است.
غزل "بیگاه شد بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد" از مولوی را در سه اوکتاو یا به قول قدیمیها با شش دنگ صدا میخواند؛ در ترانهی "کوچولو کوچولو کجایی" توی کوک کودکان، روضهخوانان و ری چارلز میرود و در قطعهی "تهران من" سرودهی محمدرضا رستم بیگلو، مانند دردشتی تحریرهای ریتمیک میدهد و مثل ایرج و گلپایگانی آنقدر طولانی چهچه میزند که شنوندگان برایش دست میزنند.
محسن نامجو تنها به خاطر ۳۷ سال سنش به نسل جوان تعلق ندارد، بلکه گویی خودآگاه یا خودکار زبان آنهایی شده است که حصارهای سنتهای اجتماعی، مسلکهای سیاسی و آداب و رسوم فرهنگی آنها را خسته از گذشته و تشنهی آیندهای دیگر کرده است.
تلفیقهای نامجو برای برخورد با این حصارها گاه به درهمآمیزی میانجامد. او تنها موسیقی ایرانی را با جاز و راک نمیآمیزد، بلکه کلام خود را در شعر خاجو و حافظ و مولوی میگنجاند و از اینها ترکیب تأثیرگذاری میسازد که گاه گویی خود هدف است نه وسیلهای برای بیان حالتی یا پدیدهای.
نامجو در زمینهی دومین ویژگی که یاد شد، یعنی همان به بازی گرفتن کلام، موسیقی، ساز و صدا برای تأثیرگذاری، از هر ترفندی سود میجوید و گفتنی است که چیرهدستی او در سه تار و توان بالایش در آواز هم این اجازه را به او میدهد.
تلفیق و بازی با پدیدههای موسیقایی، آنجاها که به نظر میآید حالت یا پدیدهای را بیان میکنند، گویای ذوق هنری نامجو هستند، مگر در لحظههایی که این تلفیق و بازی به آکروباسی نزدیک میشوند و شنونده احساس میکند موسیقی و آواز فیلمی را میشنود که فیلم آن هنوز ساخته نشده است.
در برخی جاها هم ترانههای نامجو از طنز به جک و ریشخند فرود میآیند. برای نمونه یکی از میهمانان کنسرت او که از هواداران سرسخت این هنرمند هم هست، میگفت: «ترانهی "الکی" که مضمون انتقادی خوبی دارد را آنقدر کش داده که آخر سر جسارت به هنرمند محبوب خودم نباشد، یک هوا "الکی شده.»
گذشته از اینها کارهای محسن نامجو در این کنسرت هم مانند اجراهای دیگرش تازه و آگاهانه به نظر میرسند. تعبیر و اجرای راک اند رولی او از غزل "زآن یار دلنوازم، شکریست با شکایت" حافظ نمونهی خوبی است. تا کنون غزل را به عنوان شعر لطیف عاشقانه و ابزار بیان احساسات شاعر میشناختیم، در صورتی که بیتهای خشن در غزلهای فارسی فراوانند. حافظ میگوید:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
اجراهای تاکنونی این بیتها همه به هوای سرودههای حافظ، لطیف و آرام بودهاند. ولی تعبیر پرغوغای نامجو هم از این غزل دور از ذهن نیست. هنگامی که غزلسرایان ما از "تیر مژگان" و "ترک غارتگر" و "یار خونریز" سخن میگویند، باید به نامجو هم حق داد که غزل را با خشم و فریاد بخواند.
به هر روی در کنسرت محسن نامجو علیرغم آنچه خودش اعلام کرد، نمیشد چشمها را بست و از موسیقی محض لذت برد، بلکه باید با تمرکز حواس کاملا به اجرا توجه میکردی، وگرنه از حرکات و فریادهای او غافلگیر و شگفتزده میشدی.
زیگموند فروید، روانکاو سرشناس اتریشی، علت استقبال بیمانند مردم از بازی جمعی را حسرت بزرگسالانی میداند که بدینگونه یاد دوران کودکی خود را زنده میدارند و چون خجالت میکشند خود بازی کنند، به تماشای بازی مینشینند. شاید یکی از دلیلهای استقبال زیاد علاقمندان به کار نامجو هم همین باشد که خود حوصله یا جرأت این همه انتقاد را نداشته باشند.