1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نصرت پزشکیان، پل میان شرق و غرب در روان‌درمانى

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

نصرت پزشکیان، روانپزشک ایرانی مقیم آلمان و مشهور به "بنیان‌گذار روان‌درمانگری مثبت"، درگذشت. دویچه وله در سال ۲۰۰۶ بمناسبت اعطای جایزه ابن‌سینا به او گفت‌وگویی را با او درباره کار و زندگی‌اش انجام داده بود.

https://p.dw.com/p/NERp
نصرت پزشکیان
نصرت پزشکیانعکس: DW

پرفسور دکتر نصرت پزشکیان (۱۳۱۲-۱۳۸۹) در روز ۷ اردیبهشت ماه درگذشت. او که در کاشان به دنیا آمده بود، در ۲۱ سالگی برای تحصیل روانپزشکی و روان‌درمانی به آلمان آمد. او مؤسس کلینیک روان‌درمانی در ویسبادن و نیز آکادمی ویسبادن برای روان‌درمانی بود. از پزشکیان به عنوان بنیان‌گذار "روان‌درمانی مثبت" یاد می‌شود. یکی از خصوصیات روش کار او بکارگیری قصه و ضرب‌المثل در روان‌درمانی بود.

"کانون پزشکان و دندانپزشکان ایرانى مقیم آلمان" در روز شنبه ۲۴ ژوئن ۲۰۰۶ در شهر کلن از سه تن از شخصیتهاى برجسته ایرانى در عرصه پزشکى در آلمان با جایزه "ابن سینا" قدردانى کرد. این سه پزشک پرفسور دکتر عباس کریمى‌نژاد (جراح مغز)، پرفسور دکتر جلیل جوارى (متخصص پوست) و پرفسور دکتر نصرت پزشکیان ( روانپزشک) بودند. مصاحبه‌اى که در پى مى‌آید را کیواندخت قهارى با پرفسور نصرت پزشکیان در محل اهداى جایزه انجام داده بود. دکتر پزشکیان در ماه ژانویه ۲۰۰۶ نیز نشان لیاقت آلمان را از سوى رییس جمهور آلمان دریافت کرده بود.

دویچه وله: آقای دکتر پزشکیان، شنوندگان ما برایمان می‌نویسند که دوست دارند با چهره‌های موفق ایرانی در آلمان آشنا بشوند. خوشبختانه امشب ما این فرصت را داشتیم که با شما و دو تن دیگر از پزشکان برجسته در اینجا آشنا بشویم. اول یک سوال دارم که شاید بسیار ساده باشد، ولی بهرحال مایلم مطرح کنم: شما رمز موفقیت‌تان در اینجا را چه می‌دانید؟

نصرت پزشکیان: در کارم را می‌گویید؟

بله.

من اینجا سعی کردم اصول و روش شرقی را با متدهای غربی بیامیزم تا وحدتی در کثرت بوجود بیاید. چون هم در شرق چیزهای بسیار مثبتی وجود دارد و هم در غرب. و الان، چون ما در عصر تازه‌ای هستیم که تفاوتهای فرهنگی را باید حل وفصل کرد، این است که من روی این قسمت در ۴۰ سال گذشته کار کرده‌ام که چگونه می‌شود واقعا این وحدت را در کثرت بوجود آورد.

یعنی پاسخى بوده است در ضمن به نیاز جامعه اروپایی‌اى مثل آلمان؟

مثل آلمان که موقعیت‌های خیلی خوبی به ما می‌دهد که ما قسمت‌های دیگرمان را تکامل بدهیم. مثلا در غرب، بخصوص در آلمان، به سلامتی و کار و اینها خیلی توجه می‌کنند. اما بجای آن به قسمت‌های رابطه‌ اجتماعی و بعد هم به رابطه با آینده کم توجه می‌شود. شرقی‌ها زیاد به مهمان و دوستی و آشنا و آینده مى‌پردازند، منتها به موضوع سلامتی و کار آنطور که باید دقت نمی‌کنند. این است که دو طرف می‌توانند از همدیگر یاد بگیرند. مى‌بینیم که تفاوتهای فرهنگی فقط سبب نمی‌شود آدمها همدیگر را پرپر بکنند، بلکه آنها مى‌توانند همدیگر را تکمیل کنند.

می‌توانیم بگوییم که کار شما نمونه‌ای‌ست که نشان مى‌دهد نه تنها، آنطور که معمولا گمان می‌رود، این غربی‌ها هستند که به ما می‌توانند چیزی بدهند، بلکه ما هم می‌توانیم به فرهنگ آنها چیزی ببخشیم؟

شما سوال بسیار خوبی کردید. این روشی است که ما به آن پی برده‌ایم و در رابطه با جایزه بزرگی که پرزیدنت آلمان به من داد، گفته‌اند که ما پلی هستیم بین شرق و غرب که این پیوندها را برقرار مى‌کنیم. این است که ما وقتی یک آلمانی برای معالجه پیش‌مان می‌آید، می‌پرسیم که چگونه می‌تواند بهتر افراد خارجی‌ای را که پیش‌اش هستند بفهمد، و یک خارجی که می‌آید می‌گوییم، چگونه می‌تواند از روش ممالک دیگر یاد بگیرد.

به این وسیله از اول در برنامه ما هست که به تفاوتهای فرهنگی توجه کنیم. هرکسی می‌تواند ناراحتی و غم و غصه داشته باشد، مهم این است که آدم خوشبین بماند. می‌گوید: شاد بودن هنر است/ شاد کردن هنری بالاتر/ بی‌غمی عیب بزرگی‌ست که دور از ما باد/ شاد بودن هنرست. موضوع این است که آدم خوشحال باشد و فکر نکند فقط با پول و وسایل دیگر خودش را خوشبخت احساس بکند. ابتدا باید آدم یک بلوغ زندگی پیدا بکند. برحسب آزمایشهایی که ما کردیم، علم و دین انسان باید با هم کار بکنند. اگر دین زیاد توجه به علم نکند، یا علم به آن توجه نکند ناراحتی‌های بسیاری بوجود می‌آید.

آقای دکتر پزشکیان، می‌توانم یک سوال نسبتا خصوصی از شما بکنم؟ چرا آلمان را برای کار و زندگی انتخاب کردید؟

من آن‌موقع پدرم داروساز و حکیم بود و اینها با کارخانه‌های بایر و مرک و داروسازی کار می‌کردند. من به اینجا آمدم، نمایندگی برای ایران درست کردم. به آمریکا نرفتم، برای اینکه خیلی دور بود و قبل از اینها، ایران و آلمان هم رابطه خوبی داشتند. من هم از اینجا با افرادشان همکاری خوبی داشتم و موقعیت خوبی برای تکامل پیدا کردم.

آلمانی‌ها خیلی علاقه داشتند به این موضوع که چگونه آدم تفاوتهای فرهنگی را حل بکند، منتها کمتر کسی را در این بخش داشتند. اما با چهار قسمتی که ما تعریف کردیم،‌ سلامتی، کار، رابطه اجتماعی و آینده، و اینکه نزدیک و دور را چه جوری آدم می‌تواند با هم توام بکند، خیلی از دکترهایی که با ما کار کردند این روش را بکار بردند. بیش از ۳۸هزار دکتر پیش ما کارآموزی کردند. همه یاد می‌گیرند چگونه با بیماران خارجی‌شان بهتر رابطه برقرار کنند و آنها را بفهمند. شرقی‌ها هم می‌فهمند چه جوری از جنبه‌های مثبت اروپا و آمریکا استفاده بکنند.

تا چه حد هنوز خود ایران در زندگی‌ شما نقش ایفا مى‌کند؟

من در نطق‌ امروزم گفتم که در خانواده‌ای بزرگ شده‌ام که پدر و مادرم بهایی بودند و ما را از بچگی با ۸ دین بزرگ دنیا آشنا کردند. یعنی هر هفته برای آشنایی با یک دین بود. یک ‌هفته برای اسلام، یکی برای مسیحیت، یکی برای یهودیت و یکی برای زرتشتی بود و اینها. این به من بسیار کمک کرد تا دیدی جهانی پیدا بکنم که فقط از روی یک دین پیش نروم. برای اینکه وقتی بخواهید افراد مختلف را بشناسید، باید طرز فکر، دین‌شان، آیین‌شان و روش‌شان را هم بشناسید. این است که دکترها پیش ما یاد می‌گیرند که با افرادی که با ادیان مختلف پیش‌شان می‌آیند، چه جوری گفت‌وگو و رفتار کنند. باید بگویم تربیت من در زندگی‌ام بسیار موثر بوده است.

پرفسور نصرت پزشکیان (چپ)، پرفسور دکتر عباس کریم‌نژاد (وسط) و پرفسور دکتر جلال جاوری به هنگام دریافت جایزه ابن سینا در شهر کلن، ۲۴ ژوئن ۲۰۰۶
پرفسور نصرت پزشکیان (چپ)، پرفسور دکتر عباس کریم‌نژاد (وسط) و پرفسور دکتر جلال جاوری به هنگام دریافت جایزه ابن سینا در شهر کلن، ۲۴ ژوئن ۲۰۰۶عکس: DW

آیا بهایی بودن شما نقشی دارد در اینکه نتوانید یا نخواهید در ایران زندگی بکنید؟

نه، ایران که آینده‌اش از جهت بهایی‌ها عالی است، منتها یک خرده بالا و پایین خواهد داشت. من قدیم‌ها به شیراز می‌رفتم، در دانشگاه شیراز برنامه‌هایی در بیمارستانهای روانی داشتم. دو نفر از همکارانم نیز به ایران رفتند تا در جلسات کنگره شرکت کنند. امیدوارم مشکلات دین و آیین و این چیزها در ایران بهتر بشود تا بتوانیم موضوع جهانبینی‌مان را بالا ببریم. فردوسی می‌گوید که چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان. خیلی مهم است که آدم شادی داشته باشد، در زندگی هدفی داشته باشد. زندگی ارزش دارد و از تمام مردم از هرکسی می‌شود چیزی یاد گرفت.

شما نسبتا جایزه‌های زیادى را دریافت کرده‌اید. جایزه‌ای که امروز به شما داده شد، جایزه ابوعلی‌سینا، چه جایگاهی برایتان دارد؟

در کتابهایی که من نوشتم - یکی از آنها ۳۷ سال پیش بود - از رازی و ابوعلی ‌سینا مطلب آورده‌‌ام. نوشته‌ام که بایست از تجربه آنها در کارمان با دکترهایی که از نظام پزشکی پیش ما می‌آیند استفاده کنیم، یعنی اینکه این دکترها بایست یاد بگیرند که به قسمت سایکوسماتیک (تاثیر ناراحتی روحی بر جسم) توجه کنند. درباره رازی و ابوعلی‌سینا داستانهایی بسیار عالی وجود دارد، و می‌توان دید که آنان چه گونه با بیماران سخت روبرو می‌شدند.

بعدا سعی کرده‌ام، ضرب‌المثل‌ها و داستانهای شرقی را در کارم بکار ببرم. مثلا، چه داستانی برای درمان ریزش مو مناسب است، چه داستانی برای وقتی که آدم خوابش خراب است، وقتی ازدواج‌اش خراب است و ناراحتی دارد، برای ناراحتی قلب، روماتیسم و آسما. برای هر کدام از اینها ما داستانهای مخصوص و ضرب‌المثل‌های مخصوص داریم. مثلا وقتی آدم می‌گوید، از غصه بیچاره جگرش آب شد یا سرم گیج می‌رود یا زبانم خشک شد یا دیگر قدرت راه رفتن ندارم، همه اینها جنبه‌های روان‌تنی را نشان می‌دهد. و اینها را درست کرده‌ایم و برای هر بیماری‌اى بکار می‌بریم.

می‌توانم از شما خواهش کنم داستانی را که من از رادیوى WDR آلمان شنیدم و به زبان آلمانی شما تعریف کردید، راجع به مردی که مدام زنهایى را که مى‌گرفت طلاق می‌داد، به فارسی برایمان بگویید؟

بله! یکنفر بود که ژورنالیست بود... شما کی این داستان را شنیدید؟

پانزده سال پیش.

عجب حافظه خوبی دارید! می‌بینید داستانها چه جوری اثر می‌کنند. پانزده‌سال است و شما هنوز بخاطر دارید. گاهی اوقات افراد که مرا می‌بینند، می‌گویند دهسال پیش شما در کلینک ما بودید و نطقی کردید و فلان داستان را بکار بردید و من خیلی از آن خوشم آمد و آن را بکار بردم. یعنی داستانها اینطور اثر دارند، چون آدم می‌تواند از آن استفاده بکند.

آن داستان این بود که یک مرد ژورنالیست که به من مراجعه کرده بود، می‌خواست برای بار ششم طلاق بگیرد و می‌گفت که زنها همیشه تقصیر داشته‌اند. آنوقت من این داستان را گفتم: « کبوتر جوانی آمد پیش کبوتر مسنی و گفت، من یک ناراحتی دارم. می‌توانی به من کمک بکنی؟ هرچه لانه و آشیانه درست می‌کنم بعد از مدتی بوی گند می‌دهد. چکار کنم؟ هی جا عوض می‌کنم، بازهم بوی گند می‌آید. کبوتر مسن در جواب او گفت، این جا عوض کردن‌ها زیاد اثری ندارد. این گند از خودت است که می‌آید.»

سپس ژورنالیست این داستان را گرفت و برای اولین بار درباره خودش صحبت کرد که در چه خانواده‌ای بزرگ شده است. گفت که پدر و مادرش سیرک داشتند و در این سیرک خانمهای مختلفی بازی می‌کردند و به این بچه خیلی علاقه داشتند، چون جوان بسیار زیبای خوبی بود. او عادت کرده بود با خانمهای مختلف روبرو بشود، اینکه بوس‌اش بکنند، نازش بکنند و به این طریقه عادت کرده بود.

یکی از جریانهای دیگری هم که او تعریف کرد این بود که مادربزرگ‌اش که خیلی به او علاقه داشت، وقتی او هفده‌سالش بود، مرد. پدر و مادرش حتا او را به آرامگاه مادربزرگ نبردند. پدر و مادر می‌خواستند غصه به‌دلش نیاید و ناراحت نشود. اما این موضوع خیلی در او اثر کرده بود. ما بعد از این‌همه سال، مرگ مادربزرگش را با او حل و فصل کردیم. رابطه‌اش با مرگ و زندگی خیلی بهتر شد. بعدا خانمش را هم آورد که با او مسئله داشت. این مسایل‌اش هم حل شد و توانست به این طریق رابطه خوبی با همسرش پیدا بکند.

اگر بخواهید با جوانهای ایرانی بعنوان پزشک حاذق و موفق، تجربه‌ای را در میان بگذارید، به آنها چه می‌گویید؟

ناراحتی‌هایی که الان در دنیا هست و در ایران هم هست و به کشورهای دیگر هم اثر کرده، اینها یک چیزهای موقتی‌ست، تغییر خواهد کرد. و این عصرى که ما الان داریم، عصرى است که از یک جهت عوامل ناراحتی و گرفتاری زیادی ایجاد می‌کند، اما از یک جهت هم شانس بزرگی در زندگی ماست که ما به وحدت در کثرت پی ‌ببریم. درباره کسی بد نگوییم که نمی‌شناسیمش و از یکی درباره او شنیده‌ایم.

سعی بکنیم موضوع دین و علم را با هم در زندگی روزانه‌مان وارد بکنیم. چیزی که به عقل نمی‌خورد قبول نکنیم. زیر دین زدن فایده‌ای ندارد، ملابازی زیاد هم فایده ندارد، بلکه باید یاد گرفت که فرق ایمان، دین و مذهب چیست. تمام ادیان برای تکامل بشر، برای وحدت بشر آمده‌اند. ولی وقتی ما بیماری بیگانگی را به اینها می‌دهیم، اینها ضررهای خیلی زیادی دارند.

مصاحبه‌گر: کیواندخت قهاری

تحریریه: رضا نیکجو