ناشنوایان ایرانی؛ از باغچه اطفال تا کنگرههای جهانی
۱۳۹۸ مهر ۱۳, شنبهوقتی جبار باغچهبان اولین دبستان ناشنوایان را دایر کرد، از واژه "کر و لال" به جای ناشنوا استفاده میشد. روی تابلوی مدرسه هم نوشته شده بود دبستان کرولالها. اینجا خانه محقری بود در چهارراه حسن آباد تهران با کلاسی کهنه و چند میز و نیمکت شکسته که شش دانش آموز با سنین مختلف در آن درس میخواندند.
این گوشهای از روایات و خاطرات سید رضا قلی شهیدی است که در سال ۱۳۱۲ در سن ۱۱ سالگی به همین مدرسه رفت و بعدها ناظم آنجا شد. او در خاطراتش گفته است: «در آن زمان به ناشنوایان میگفتند کر و لال و همه از کر و لالها فرار میکردند. مردم میگفتند آنها مثل مریضی وبا میمانند و واگیر دارند. همه از من میترسیدند. میترسیدند که به ناشنوایی مبتلا شوند. مرا مسخره میکردند. حتی در کوچه با من بازی نمیکردند.»
رضا قلی شهیدی تعریف میکند که مردم باغچهبان را هم به خاطر راهاندازی مدرسه ناشنوایان مسخره میکردند: «مثلاً به تابلوی مدرسه سنگ میزدند، او را جادوگر و دروغگو خطاب میکردند و آزار و اذیتهای دیگر. به همین دلیل باغچهبان مجبور شد تابلوی مدرسه را بردارد و به جای آن بنویسد معالجه کر و لالها. زیرا میخواست مردم فکر کنند آنجا یک مرکز درمانی است و باغچهبان دکتر است. مردم هم فکر میکردند در آنجا در گوش ناشنوایان آمپول میزنند تا معالجه شوند.»
پیشکسوت جامعه ناشنوا که قبل از دو سالگی و در پی ابتلا به مننژیت شنوایی خود را از دست داده بود، در بهار ۱۳۹۶ بدرود زندگی گفت. خاطرات او که به نسل اول شاگردان باغچهبان تعلق دارد به صورت کتاب منتشر شده است. شهیدی بعدها و پس از بازنشستگی از وزارت صنایع، عمر خود را در خدمت به جامعه ناشنوایان سپری کرد. او ناظم آموزشگاه ناشنوایان باغچهبان، نماینده ناشنوایان در فدراسیون ورزشی کر و لالها، رابط ناشنوایان در سازمان ملی رفاه ناشنوایان، نایب رئیس هیات مدیره کانون کر و لالهای ایران و از بنیانگذاران انجمن خانواده ناشنوایان بود. همسر و سه فرزند او، دامادها و عروس خانواده نیز ناشنوا هستند؛ همگی تحصیلکرده، اجتماعی و پیگیر حقوق جامعه ناشنوایان.
رضا قلی شهیدی در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «نابینایان از ما خوشبختترند آنها به وسیله عصا کارهایشان را انجام میدهند ولی ما چون نه حرف میزنیم و نه میشنویم باید با کمک رابط کارهایمان را انجام دهیم. معلولین حرکتی هم میتوانند شخصاً از حقوقشان دفاع کنند ولی ما که نمیتوانیم بشنویم و حرف بزنیم از حقوقمان دفاع نمیشود. البته ما با بقیه معلولان همراهیم و کمکشان میکنیم.»
اکثریتی در یک اقلیت
در میان افراد دارای معلولیت که بزرگترین اقلیت اجتماعی جهان هستند، ناشنوایان اکثریت دارند. سازمان جهانی بهداشت میگوید پنج درصد جمعیت جهان ناشنوا یا کمشنواست. در بندهای ۲،۹، ۲۱، ۲۴ و ۳۰ کنوانسیون حقوق توانخواهان، حق برخورداری از زبان اشاره و حق آموختن این زبان، یک اصل حقوق بشری خوانده شده است.
مواد ۱۹۲ و ۱۹۴ قانون مدنی ایران که در سال ۱۳۰۷ تصویب شده، اشاره را به عنوان وسیله تفهیم و تفاهم به رسمیت شناختهاند. ماده ۶۴ قانون ثبت اسناد رسمی، استفاده از زبان اشاره را به مثابه یک وسیله ارتباطی با ناشنوایان پذیرفته است و ناشنوایان برای معاملات، تحقیقات قضائی، تنظیم اسناد و... باید رابط یا مترجم به همراه داشته باشند. این حق ناشنوایان است که زبان اشاره را برای تفهیم و تفاهم و تعامل بیاموزند و به کار برند وگرنه فقدان رابطه مستقیم با محیط پیرامون، ارتباط اجتماعی آنها را مختل میکند.
ناشنواها مشکل اصلی خود را ارتباط با افراد شنوا میدانند. شیدا شهیدی، نایب رئیس هیات مدیره کانون ناشنوایان ایران به دویچه وله میگوید: «من ناشنوای مطلق هستم. پدر و مادر و خواهر و برادرم هم ناشنوا هستند. در کودکی خیلی مشکل داشتم. نگاه مردم مرا اذیت میکرد. صدایم گویا نبود و تعجب میکردند. میدیدم از هم میپرسند این چیست. این حرکات یعنی چه. فکر میکردند ادا در میآورم... همیشه آرزو میکردم که پدر و مادرم مریض نشوند چون من باید آنها را دکتر میبردم و ارتباط با دکترها خیلی سخت بود. اکثرا میگفتند برو رابط بیاور که ما بفهمیم چه میگویی. همچنین مراجعه به سازمانها برای کارهای اداری بدون رابط برایم سخت بود.»
شیدا شهیدی معتقد است که ناشنوا باید همنوع خود را پیدا کند و بچهها باید حتما به مدرسه ناشنوایان بروند تا برای ورود به جامعه آمادگی پیدا کنند زیرا کودک ناشنوا با شنوا فرق دارد و این دو احساس یکدیگر را درک نمیکنند. از تجربه خودش میگوید که با ناشنواها آرامش داشت و راحت و سرحال بود.
کمبود رابط و مترجم
در اکثر کشورهای پیشرفته، ناشنوایان میتوانند اخبار کلان، سخنرانیها و مراسم مهم را با کمک یک مجری مسلط به زبان اشاره درک کنند. ناشنوایان برای استفاده از مشکلات خود از خدمات رابطین رسمی استفاده میکنند اما چنین سرویسی برای ناشنوایان در ایران وجود ندارد. شیدا شهیدی به دویچه وله میگوید: «تعداد رابطها در ایران خیلی کم است زیرا هزینهشان بالاست. ضمنا بیشتر کسانی رابط میشوند که خودشان در خانواده ناشنوا دارند.»
دبیر شبکه ملی ناشنوایان پیشتر انتقاد کرده که صدا و سیما ۱۷ سال است از مترجم ناشنوایان استفاده میکند و برای این کار به بهزیستی پول میپردازد اما ناشنوایان نمیفهمند که مترجمها چه میگویند. شیدا شهیدی، دلیل امر را در این میداند که صدا و سیما اجازه نمیدهد رابط از حرکات و ژست صورت استفاده کند: «در واقع این ناشی از نداشتن گرامر ویژه ناشنوایان است. وقتی گوینده تند حرف میزند، رابط مجبور میشود با سرعت بالا زبان اشاره به کار ببرد و ناچار میشود خیلی چیزها را از قلم بیندازد. ضمنا وقتی مطلب سیاسی است و کلمات سخت هستند، خود من هم متوجه نمیشوم. نبودن زبان اشاره یکسان باعث این مشکلات میشود...»
ناشنوایان با کارت بهزیستی میتوانند بلیط اتوبوس و مترو نیم بها یا رایگان دریافت کنند اما بیمه و تامین اجتماعی آنها با افراد شنوا فرقی ندارد. یک گلایه دیگر جامعه ناشنوایان، عدم رعایت سهیمه سه درصدی استخدام افراد دارای معلولیت در سازمانها و ادارات دولتی است.
شیدا شهیدی میگوید: «آموزش صحیح، قوانین حمایتی و بودجه برای "بخش رابطین" وجود ندارد. ما در کشور رشتهای برای تربیت رابط در مراکز آموزش عالی نداریم. در سطح جهانی میگویند برای هر دو ناشنوا باید یک رابط وجود داشته باشد.»
چراغهای روشن رابطه
در سالهای اخیر و به یمن فناوری و اپلیکیشنهایی چون واتس اپ و تلگرام و ایمو، بخشی از دشواریهای ارتباطات فردی و اجتماعی ناشنوایان برطرف شده است. شیدا شهیدی میگوید: «سالها پدر و مادر من از همسایه برای تماس تلفنی با دیگران کمک میگرفتند. خودم هم نیازمند همکار یا فرد شنوا بودم اما حالا میتوانم مستقیما با هر کس از این طریق تماس داشته باشم.» او که کارمند سازمان آب بوده میگوید با ۲۱ سال سابقه درخواست بازنشستگی داد زیرا کارش یکنواخت بود و سمت مورد علاقهاش به تماسهای تلفنی زیاد نیاز داشت.
کم توجهی به حقوق افراد دارای معلولیت در فرودگاهها، ترمینالها و خطوط حمل و نقل و نبود زیرنویس در بوردهای اعلان نیز مشکل آفرین است: «چند سال قبل با همسرم در ایام عید میخواستیم به هندوستان سفر کنیم. در فرودگاه از بلندگو خبر دادند که شماره گیت عوض شده اما ما نشنیدیم و منتظر ماندیم. عملا پرواز را از دست داده بودیم که با اصرار خودمان و وقتی پی بردند که ما ناشنوا هستیم، هواپیما را که در حال بلند شدن از باند بود، متوقف کردند تا ما سوار شویم.»
شیدا شهیدی در بسیاری از نشستهای جامعه ناشنوایان شرکت کرده و گردآورنده مجموعه مقالات بینالمللی مربوط به ناشنوایان و مجموعه مقالات ناشنوایان در کنفرانسها و کنگرههای جهانی نیز هست.
پدر او، رضاقلی شهیدی، هوشمندانه به مشکلاتی چون آموزش و انتقال اسامی ذات و معنی، اسم مصدر و واژههای غیرقابل مشاهده اشاره کرده و در مصاحبهای گفته بود: «اشیایی مثل میز و صندلی مشخص و قابل مشاهده هستند ولی کلماتی مثل اطمینان، سود، روح، وجدان، درد و غیره قابل مشاهده و ترسیم نیستند و در زبان اشاره هم نماد و تعریف مشخصی ندارند.»
جبار باغچهبان اولین مدرسه ناشنویان را در سال ۱۳۰۳ در تبریز دایر کرد و اسم آن را باغچه اطفال گذاشت. ۹۵ سال از آن زمان گذشته است و حالا این اقلیت زبانی، جامعهای متشکل و مطالبهگر است. اقلیتی آگاه که در نشستها، کنگرهها و مناسبتهای مختلف داخلی و خارجی، حقوق انسانی و اجتماعی خود را پیگیری میکند.
جامعه ناشنوایان در گذر زمان، تحولاتی در امر آموزش، اشتغال، ارتباطهای اجتماعی و همپیوندی با محیط اطراف را شاهد بوده؛ با این همه، هنوز بزرگترین نیاز و چالش ناشنوایان، دسترسی به زبان اشاره و حق برخورداری از رابط به عنوان پل ارتباطی است. جامعه ناشنوایان به موازات محرومیت از این ابزار ارتباطی، تبعیض در زمینه اشتغال، تحصیل و همپیوندی را نیز تحمل میکند. این محرومیت باعث به حاشیه رانده شدن ناشنوایان میشود و این در حالی است که ناشنوایی ناتوانی نیست.