1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
ادبیات و کتابایران

معرفی کتاب؛ «شام آخر» و هستی انسان زخم‌دیده ایرانی

اسد سیف
۱۴۰۰ خرداد ۴, سه‌شنبه

سرور کسمایی در آخرین رمان خویش، «شام آخر» زندان و شکنجه را با واقعیت‌های موجود از دروغ و ریا و چپاول حاکم بر ایران گره می‌زند تا با چنین دستمایه‌ای، هستی انسان زخم‌دیده ایرانی را به داستان درآورد.

https://p.dw.com/p/3tuK4
سرور کسمایی
سرور کسماییعکس: DW/A.Ghajar

رمان «شام آخر» در یک روز اتفاق می‌افتد؛ در سه فصل. با «طلوع» آغاز، با «ظهر» ادامه می‌یابد تا در «غروب» به پایان برسد. پایان آن اما نقطه پایان نیست، آغازی‌ست در ذهن خواننده تا ببیند و به یاد داشته باشد چگونگی تاراج هستی انسان ایرانی را.

شام آخر واپسین روز است از زندگی راوی داستان. او را که در زندان «جنتلمن» می‌نامند، پس از گذراندن ۲۷۶۴ روز زندان، با یک دنده شکسته برای اعدام به سلول انفرادی منتقل کرده‌اند. در آخرین ساعات زندگی به گذشته خویش می‌اندیشد، به کارنامه زندگی‌اش؛ آن‌چه که انجام داده، و آن‌چه که در سرش می‌گذرد. شاعری‌ست که در نخستین سال‌های جوانی در مخالفت با رژیم به بند گرفتار می‌آید، به زیر شکنجه تا آن‌جا که توان تن اجازه می‌دهد، مقاومت می‌کند، پس آن‌گاه می‌شکند. سخنانی بر زبان می‌راند تا سخنانی دیگر را هم‌چنان راز نگاه دارد. و همین‌جاست که حادثه اتفاق می‌افتد. در مصاف تن با تازیانه، آن‌که بشکند، در حکم او شاید «تعلیق» ایجاد گردد، «آدم تعلیقی» اما در نظر مأموران اطلاعاتی در شمار «فرقه طنابیون» باید همیشه طناب دار را دور گردن خویش احساس کند. این مأموران امنیتی هستند که هر وقت اراده کنند، می‌توانند این طناب را شُل و یا سفت کنند. بنابراین «این‌جا هم مثل زیر هشته، هرچی ما بهت بگیم، انجام می‌دی! بگیم صدای گاو درآر، درمی‌آری! بگیم چاردست‌وپا راه برو، راه می‌ری! بیرون هم خودتو توی زندون بدون...» آن‌که این پند به گوش نگیرد، از زندان آزاد هم که شده باشد، آسوده نخواهد زیست. به همین سادگی روزی می‌توانند «جسد حلق‌آویز شده‌اش را تو حمام خانه پیدا کنن».


«شام آخر» را نشر باران در سوئد منتشر کرده است
«شام آخر» را نشر باران در سوئد منتشر کرده استعکس: baran.se

تمامی آرزوی راوی در این چند ساعات پایانی عمر این است که «دو سر ریسمان بریده‌ی زندگی‌ام را بیابم و به هم گره بزنم.» شعری از بودلر را با نوک قاشق بر دیوار سیمانی بند حک می‌کند؛

درهای پنجره را خواهم بست
تا شبانه بنا کنم
قصرهای افسانه‌ای خود را...

می‌گوید: «آنقدر خاطره دارم که گویی هزار سال عمر کرده‌ام». و حال می‌کوشد در همین راستا، «قصرهای افسانه‌ای خود را» از میان خاطره‌ها و آرزوها، در بودوباش هستی خویش، تا طلوع آفتاب فردا که اعدام خواهد شد، بنا کند.

شعر بزرگ‌ترین عشق راوی است در زندگی. دوستی شاعر به نام حبیب دارد که از دانشگاه سوربن فرانسه دکترای ادبیات دریافت داشته و تخصص او در اشعار بودلر است. راوی از طریق او با ادبیات فرانسه و اشعار بودلر آشنا شده است. این دوست که از نظر سیاسی نیز هم‌فکر اوست، سال‌ها باهم در زندان بوده‌اند و پیش از او اعدام شده است. حبیب پیش از اعدام به رسم یادگار، یک قوطی عاج با نقش مینیاتور را که برای همسرش ساخته، به همراه عکسی از پسر و همسرش به او می‌سپارد. او روسری آبی همسر خود را نیز به همراه ساک کوچکی از او در این لحظات با خود دارد. راوی تا سال‌ها در زندان فکر می‌کرد که رازهایی تشکیلاتی هم‌چنان راز مانده‌اند، اما در روزهای آخر درمی‌یابد که چنین نیست، «بودلرخوانی»هایش در زندان نیز به همراه استاد، نتوانسته بود بر این رازها سرپوشی باشد. راوی فکر می‌کرد در بازجویی‌ها با کوتاه آمدن او بود که همسرش بازداشت نشد و سرانجام توانست از کشور بگریزد. حال اما بر این موضوع نیز مشکوک است. فکر می‌کند عوامل اطلاعاتی رژیم بیش از آن‌چه که او فکر می‌کرد، می‌دانند و در همین راستا او می‌بایست به هر چیزی از جانب آن‌ها مشکوک می‌نگریست.

بیش از نیمی از «شام آخر» در ذهن راوی می‌گذرد؛ واقعیت و خیال، آن‌چه که اتفاق افتاده و آن‌چه که ذهن راوی در خواب و بیداری ساخته است. در همین حوادث ذهنی است که راوی از در زندان خارج می‌شود تا به زندگی عادی بازگردد. در بیرون از زندان، هنوز خود را بازنیافته، به دام گروه‌های مافیایی رژیم گرفتار می‌آید و درمی‌یابد که هر جناحی از این رژیم تشکیلات مافیایی خودش را دارد و حکومتی در حکومت تشکیل داده است. و همین حکومت‌های خودمختار هستند که اقتصاد کشور را از حمل و نقل مواد مخدر و اسلحه گرفته تا صادرات و واردات در دست دارند. همین‌ها که زمانی با تازیانه‌ای در دست، یک پایشان در زندان و شکنجه‌گاه‌ها بود تا پای مخالفان را شیار بزنند و طناب دار بر گردنشان بیفکنند، حال پای دیگرشان در اسکله‌های تجاری قرار دارد؛ همراه کاروان حمل مواد مخدر، و در زدوبندهای داخلی و خارجی. راوی نیز در حوادثی که در ذهن او اتفاق می‌افتد به دام یکی از همین گروه‌های مافیایی می‌افتد. به زندانی در زندان گرفتار می‌آید و در کنار پاسدارانی قرار می‌گیرد که همه‌چیز را کنترل می‌کنند، بی‌آن‌که بدانند خود کنترل می‌شوند.

«شام آخر» داستان دیروز است، دیروزی که مشت‌های گره‌کرده در روزهای انقلاب به امید دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی بر بالای سر به جولان درآمده بود. «شام آخر» داستان انقلابی‌ست که بسیار سریع کشتن فرزندان خویش آغاز کرد. داستان بازداشت‌ها و شکنجه‌ها و کشتن‌ها. «شام آخر» داستان امروز است؛ داستان حاکمیت فقر و دروغ و ریا و تزویر بر کشور، داستان باندهای حکومتی که هر یک می‌کوشد گوشه‌ای از این کشور را بچاپد. برای این عده هدف دستیابی سریع به پول است. چگونگی آن مهم نیست. مهم اما این است که هرچه زودتر انجام پذیرد. «شام آخر» داستان چهاردهه حکومتی است که هم‌چنان به بند می‌کشاند و می‌کشد. «شام آخر» داستان جراحت تن است و میزان تاب‌آوری آن، داستان روان‌هایی آشفته و پاره‌پاره‌شده، داستان امیدهایی زخمین و خون‌آلود و بربادرفته.

سده بیستم به وجود افکار چند شخصیت اعتبار می‌گیرد. فروید از آن‌جمله است. او کاشف درون انسان است. او در این درون «ناخودآگاه» انسان را کشف کرد که چون بیگانه‌ای بر رفتار و کردار ما تأثیر می‌گذارد. پیش از فروید کسانی دیگر، بی‌آن‌که روانکاو باشند، از ناخودآگاه انسان سخن گفته بودند. شکسپیر، داستایوسکی و بسیاری دیگر از نویسندگان از آن‌جمله هستند. در فرهنگ ما نیز این موضوع را در آثار کسانی از شاعران می‌توان یافت. حافظ می‌گوید؛ در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست/ که من خاموشم و او در فغان و در غوغاست. فروید اما در رابطه‌ای بین آرزوهای تحقق‌نیافته و واپس‌زده انسان، ناخودآگاه او را کشف کرد که این مقوله‌ای نو بود.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

فروید بخش حیوانی ما را در برابر بخش انسانی ما قرار داد تا به فرهنگ و ارزش‌های آن توجه کند و مرزها را نشان دهد. او فرهنگ را در ژرفای انسان جست‌وجو کرد، از توتم و تابو گفت که نقشی عظیم بر فرهنگ دارند. فروید لذت را در کودک کشف کرد و به کودک شخصیت انسانی بخشید. پدیده خواب انسان را از ماورالطبیعه جدا کرد و از آن در تفسیر خواب و ناخودآگاه انسان کمک گرفت. او نشان داد که خدا نیز از اختراعات بشر نیازمند است. فروید انسان را فراتر از تن او بررسی کرد و در این راه تا استوره‌ها پیش رفت.

شام آخر را غرابتی بزرگ با همین دیدگاه است. نویسنده می‌کوشد درون «من» راوی را در سخت‌ترین شرایط بازکاود. این «من» را در برابر «فرامن» قرار دهد، تا واقعیت و خیال، خواب و بیداری ذهن را در تاریخ معاصر کشوری بکشاند که پنداری حاکمان آن از قعر تاریخ برخاسته‌اند و با فرهنگی بدوی، به نام خدا و دین، کشتن انسان‌هایی را برای بقای خویش لازم می‌دانند.

ساختار رمان نیز بر حجمی از حوادث استوار است که طی یک روز بر ذهنِ سیال راوی در سلولی واقعی جریان دارد. شام آخر با وام از تاریخ و روان‌شناسی به درون آدم‌ها راه می‌یابد تا واقعیت زندگی آن‌ها را به داستان کشانده، در جامعه بازکاود. در این رمان «اصل لذت» در برابر «اصل واقعیت» قرار می‌گیرد و سرکوب می‌شود. نویسنده با مهارت از امکان‌های داستان‌های پلیسی بهره می‌گیرد، حادثه را به حادثه‌ای دیگر گره می‌زند تا فرمی لازم برای داستان خویش بیابد. و این خود در کشش رمان برای خواندن مؤثر واقع شده است.

شام آخر اما در نهایت خویش داستان می‌ماند، داستانی که به هستی زخم‌خورده انسان نظر دارد و می‌کوشد تا بُعدهای ناپیدای این هستی را بازیابد.

سرور کسمایی از جمله نویسندگان ایرانی ساکن فرانسه است که به دو زبان فارسی و فرانسه می‌نویسد. از او تا کنون چند رمان به زبان فرانسه منتشر شده است. «گورستان شیشه‌ای»، «دشمن خدا»، «دره عقاب‌ها» و «یک روز پیش از آخر زمان» از جمله آثار اوست به زبان فرانسه که در این میان «دره عقاب»ها جایزه ادبی آسیا را به خود اختصاص داده و «یک روز پیش از آخر زمان» توسط نشر باران به فارسی منتشر شده است. سرور کسمایی هم‌چنین آثاری از جمله «دایی جان ناپلئون» اثر ایرج پزشکزاد و «رفتن، ماندن، بازگشتن» اثر شاهرخ مسکوب را به فرانسه ترجمه کرده‌است.

«شام آخر» را نشر باران در سوئد منتشر کرده است.

مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

اسد سیف نویسنده و منتقد ادبی ساکن آلمان