معترضانی که انگ "بیماری روانی" میخورند
۱۳۹۸ شهریور ۲۲, جمعهسال ۱۹۶۳ یک راهب بودایی ویتنامی در اعتراض به اذیت و آزار بوداییان توسط حکومت ویتنام جنوبی در سایگون دست به خودسوزی زد.
شش سال بعد در ژانویه ۱۹۶۹ "یان پالاخ" دانشجوی اهل چکسلواکی در اعتراض به حمله نظامی شوروی به چکسلواکی و با الهام از حرکت راهب بودایی در میدان شهر پراگ خود را به آتش کشید. این حرکت اعتراضی را نقطه شروع فروپاشی در کشورهای اروپای شرقی میدانند.
سالها بعد در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ "محمد بوعزیزی" دستفروش تونسی در اعتراض به توقیف کالاهایش از سوی شهرداری مقابل ساختمان شهرداری تونس خود را به آتش کشید. این اقدام او سرآغاز اعتراضات گسترده در تونس و سایر کشورهای عربی شد که به بهار عربی مشهور و باعث سقوط چند دیکتاتور در این کشورها شد.
این سه نام در کنار صدها نام دیگر بخشی از تاریخ حرکتهای اعتراضی جهان را تشکیل میدهند. هیچ مورخ و مفسر و خوانندهای تا کنون این افراد را دچار بیماری روانی یا روانپریش ندانسته است.
در ایران اما وضع به گونه دیگری است. اکثر کسانی که در اعتراض به فشارهای موجود دست به حرکات اعتراضی رادیکال میزنند به مبتلا بودن به بیماری روانی یا افسردگی حاد متهم میشوند.
مشهورترین نمونه خودسوزی اعتراضی در ایران پس از انقلاب، هما دارابی است. او که یار و همرزم پروانه فروهر در حزب ملت ایران، روانپزشک و استاد دانشگاه بود و به علت اعتراضاتش به حجاب اجباری ممنوعالتدریس شده بود در اسفند ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران خود را آتش زد.
پس از مرگ او بارها و بارها گفته شد که او دچار افسردگی شدید بوده و مشکلات روحی داشته است.
پیش از هما دارابی، در شهریور ۱۳۶۶ "نیوشا فرهی" هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در اعتراض به حضور علی خامنهای در مقر سازمان ملل در نیویورک مقابل این محل خود را به آتش کشید.
روزنامه کیهان با مقایسه خودسوزی نیوشا فرهی و سحر خدایاری مدعی شده که: «یک هفته بعد از این ماجرا معلوم شد مرکزیت گروه یاد شده (چریکهای فدایی خلق) از بیماری افسردگی وی که در حال مداوا نیز بود سوءاستفاده کرده و به او قبولانده بود خودش را به آتش بکشد و تاکید کرده بود که این اقدام یک حرکت نمادین خواهد بود.»
در اسفند ۱۳۸۷ نیز مردی که نام او "محمدرضا کلاورزانی مقدم" و جانباز جنگ اعلام شد مقابل مجلس شورای اسلامی دست به خودسوزی زد. یک روز پس از این اقدام اعتراضی علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی گفت "این فرد نه جانباز بلکه معتاد بوده است". مسئول پرونده این فرد اما معتاد بودن او را رد کرد.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
مواردی از این دست که معترضان و کسانی که جلوتر از زمان خود بودند به دیوانگی و جنون و افسردگی متهم میشوند محدود به این چند نفر نیست، از طاهره قرةالعین و قمرالملوک وزیری تا فروغ فرخزاد که همگی از زمان خود جلوتر بودند همواره با چنین اتهاماتی روبرو بودهاند.
آخرین نمونه از این دست سحر خدایاری است؛ دختری که به دلیل ورود "غیرقانونی" به ورزشگاه آزادی دستگیر و سه روز در زندان میماند، با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد میشود، گوشی موبایلش ضبط میشود و زمانی که برای پس گرفتن موبایلش به دادگاه انقلاب مراجعه میکند به او گفته میشود که به شش ماه حبس محکوم شده و گوشی موبایلش هم به او پس داده نمیشود. این دختر ۲۹ ساله خشمگین و خسته از دادگاه بیرون میآید و در وسط خیابان خودش را به آتش میکشد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
حالا روزنامه کیهان در گفتوگو با پدرش و از زبان او نوشته که این دختر مشکل روحی داشته و "زود عصبانی میشده است" و از زبان خواهرش هم گفته شده که او دچار بیماری دوقطبی بوده است.
شاید حق با پدر و خواهر سحر باشد، شاید او مشکلات روحی و روانی داشته اما وقتی پدر او با افتخار میگوید حتی برای تماشای فوتبال از تلویزیون برای دخترش از مراجع استفتاء کرده، وقتی پدرش تصریح میکند که سحر بدون اجازه خانواده برای تماشای مسابقه فوتبال به استادیوم رفته بوده، وقتی تاکید میکند که این خانواده متدین و مذهبی و مقید هستند، و وقتی شور و حرارت این دختر برای رفتن به استادیوم را میبینیم، آن وقت شاید بتوان فهمید بیماری افسردگی یا روانی او از کجا ریشه گرفته است.
شاید بهترین نوشته را در این باره "حورا سپهر" در صفحه فیس بوکش نوشت: «افسردگی، اختلال دو قطبی و پریشان حالی زنان ایرانی اغلب یک مسئله اجتماعی و عمومی است. ما زنهایی که افسردگی داریم، آنهایی که به دو قطبی مبتلا هستند و زنانی که تن و جانشان را به آتش میزنند از ابتدا افسرده و عصبی و پریشان متولد نشدیم. زمانه با ما چنین کرد.»