1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

لزوم آموزش حقوق بشر به نیروهای انتظامی

۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه

سازمانهای جهانی حقوق بشر مدتهاست بر لزوم آموزش حقوق بشر به مأموران پلیس تاکید می‌ورزند. مصاحبه‌ای در این باره با دکتر عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی سازمانهای حقوق بشر.

https://p.dw.com/p/Aifp
بوسه در یک تظاهرات ضد روند جهانی شدن، در ادینبورگعکس: picture alliance/dpa

در طرحی که از اول اردیبهشت ماه با نام “ارتقاء امنیت اجتماعی“ آغاز شده، نیروی انتظامی نخست با خشونت به مقابله با زنان باصطلاح بدحجاب پرداخته و سپس کسانی را با تحقیر در خیابانها گردانده است که از آنان به عنوان اراذل و اوباش نام برده می‌شود. اینها نمونه‌هایی هستند از مواردی که نشان می‌دهند، پلیس می‌تواند نه عامل مقابله با خشونت، بلکه خود پایمال کننده حقوق انسانی باشد. سازمانهای جهانی حقوق بشر مدتهاست با آگاهی بر این نکته بر لزوم آموزش حقوق بشر به مأموران پلیس تاکید می‌ورزند.

متن کامل مصاحبه با عبدالکریم لاهیجی:

دویچه‌وله: آقای لاهیجی، چندسالی‌ست که سازمانهای حقوق بشر برنامه‌هایی برای آموزش در زمینه‌ی حقوق بشر دارند. چه چیز آنها را به این فکر انداخته است که چنین برنامه‌هایی بگذارند؟ آیا حقوق بشر آموختنی‌ست؟

عبدالکریم لاهیجی: سؤالتان کاملاً درست است. به اعتقاد ما یکی از پیش‌شرطهای توسعه و ترویج حقوق بشر در کشورها، بويژه در کشورهای جنوبی شناساندن حقوق بشر است. متأسفانه مردم به حقوق و آزادی‌هایشان آگاهی ندارند و با توجه به اینکه رقم بزرگی از کشورهای عضو سازمان ملل را کشورهای نایب حقوق بشر تشکیل می‌دهند و حقوق مردم را سلب می‌کنند، متأسفانه آنها هیچگونه تلاش و کوششی حداقل به آنصورتی که در کشورهای شمال هست، که حقوق بشر را اگرهم آموزش نمی‌دهند، ولی در چارچوب حقوق مدنی یا حقوق شهروندی در مدارس بخصوص در سطح پایین، یعنی دوره‌ی ابتدایی یا نیمه‌ی متوسط اینها آموزش داده می‌شود، (نکرده‌اند). متأسفانه از ناحیه‌ی دولتها در اکثر کشورهای جنوب یک چنین آموزشی وجود ندارد و بنابراین مردم به لحاظ عدم شناسایی حقوق‌شان هیچگونه کوششی برای مطالبه‌ی حقوق‌شان به‌عمل نمی‌آورند. از این نظر است که ما به این نتیجه رسیده‌ایم که یکی از اولین و نخستین‌ رسالتهای سازمان حقوق بشر باید شناساندن و تعلیم حقوق بشر باشد، هم شناساندنش به مردم و هم تعلیمش به کسانی که با حقوق مردم سروکار دارند. برای اینکه متأسفانه در بسیاری از موارد حتا در کشورهای دمکراتیک پلیس زندانبان و کسانی که وظیفه‌ی تربیتی، آموزشی و نگهداری اشخاصی که نیاز به کمک دارند، مثل بیمارها، مثل به‌خصوص اطفالی که دچار ضایعه‌ی جسمی هستند یا دچار ناراحتی‌های روانی هستند، تمام اینها با توجه به اینکه با انسان سروکار دارند و این انسان حقوقی دارد، اول باید حقوق این انسانها را بدانند و بعد باید به اینها گفته بشود که اگر این حقوق را رعایت نکردند، در چارچوب قوانین آن کشورها ضمانت اجرایی حقوقی و جزایی وجود دارد و آنها ممکن است محکوم به آن مجازاتها بشوند.

همانطور که اشاره کردید برای پلیس هم این کلاسها و سمینارها را می‌گذارند. اینروزها دولت دارد طرحی را پیش می‌برد بنام “ارتقاء امنیت اجتماعی“ که در آن نیروهای انتظامی نقش اصلی را دارند و موارد زیادی می‌شنویم از خشونت و تحقیر و بی‌حرمتی به مردم، حال بهر علتی که مطرح می‌کنند. چگونه می‌شود به‌وسیله‌ی آموزش در زمینه‌ی حقوق بشر به نیروهای انتظامی جلوی موارد رفتار خشن و غیرانسانی را گرفت؟

تجربه‌ی کشورهای دمکراتیک به ما ثابت کرده که متأسفانه پلیس، نیروهای امنیتی در غالب مواقع به حقوق مردم آشنایی ندارند و به مجازاتی که در انتظار نقض این حقوق هست نیز، آگاهی ندارند. بخاطر همین هم فدراسیون بین‌المللی جامعه حقوق بشر سالهاست که از طریق اتحادیه‌ی اروپا یا به درخواست بسیاری از کشورهای جنوبی این آموزش را به‌عهده می‌گیرد و گروههای اجتماعی که با حقوق مردم سروکار دارند، و از جمله پلیس را، آموزش حقوقی می‌دهند. چه بهتر که در ایران هم این کار شروع بشود. ما می‌دانیم سازمانهای دولتی که البته عنوان سازمانهای غیردولتی در ایران دارند، از طریق برنامه‌ی سازمان ملل برای توسعه، یو.ان. دی. پی یا از طریق اتحادیه اروپا در گذشته بودجه‌های کلانی را گرفته‌اند برای آموزش حقوق بشر در ایران. اگر متأسفانه به وظیفه‌ی خودشان عمل نکرده‌اند، این هم درهرحال یکی از آن نابسامانی‌هایی‌ست که ما در ایران با آن مواجه هستیم.

آموزش به نیروهای انتظامی به‌طور مشخص به چه صورت می‌تواند انجام بگیرد؟ آموزش از حقوق انسانی خود آن مأمور پلیس یا افسر شروع می‌شود یا بیشتر توجه‌اش می‌دهید به حقوق دیگران؟

وقتی ما صحبت از حقوق بشر می‌کنیم، یعنی می‌گوییم بشر چه حقوق و آزادیهای دارد، هم شامل آن مأمور می‌شود و هم شامل افرادی می‌شود که او با آنها سروکار دارد. و وقتی می‌گوییم، اگر این حقوق نقض بشود، ضمانت اجرای نقض حقوق چی هست،‌ مسلم است، این دفعه دیگر نمی‌تواند بگوید من جاهل به این امر بودم، بنابراین مسئولیتی ندارم. یا وقتی به او می‌گوییم اگر فرمانده‌ی او عمل غیرقانونی از او خواست، او نه فقط در سلسله مراتب پلیس یا سلسله مراتب نظامی موظف به انجام آن امر غیرقانونی نیست، بلکه اگر آن امر را انجام بدهد خود او مسئول است، هرچند که فرمانده‌ی او هم مسئول است. یعنی می‌خواهم بگویم یک آموزش حقوقی‌ست که به‌صورت کلی داده می‌شود در ارتباط با حقوقی که همه‌ی شهروندان آن جامعه دارند و اگر این حقوق نفی بشود، چه ضمانت اجرایی برای نقض حقوق در قوانین آن کشورها پیش‌بینی شده است.

منظور من در ضمن این است که چه جوری حساسیت خود آن فرد را شما برمی‌انگیزید؟ از برخی افسران تحصیلکرده‌ی پلیس شنیده‌ایم که هدفشان از پیوستن به پلیس مقابله با خشونت و ناهنجاری‌های اجتماعی بوده است. اما می‌بینیم که خودشان تعریف می‌کنند که در بسیاری از موارد در مأموریتی‌هایی که دارند دست به خشونت می‌زنند. این حساسیت را در آنها چگونه می‌شود برانگیخت؟

موضوع این است که اولا مردم به حقوق‌شان آشنا بشوند، و از جمله مأموران دولتی. دوم اینکه اگر در شرایط و اوضاع و احوال به‌خصوصی آنها نمی‌توانند جلوی احساسات خودشان را بگیرند یا اینکه آنها در هرحال متأسفانه انگیزه‌های نژادی، انگیزه‌های سیاسی، انگیزه‌های شخصی موجب برانگیختن آنها به نقض حقوق مردم می‌شود، آنزمان دیگر باید متضاد آن را هم تحمل بکنند. یعنی دیگر نمی‌توانند بعنوان اینکه ما به این حقوق آشنا نبودیم و بنابراین ناگزیر بودیم که مثلاً برای تأمین امنیت، تأمین آرامش در خیابان، درکوچه، در جامعه مرتکب این عمل بشویم، با توجه به اینکه این آموزش را دیده بودند و بنابراین با علم به اینکه این عملشان خلاف است، با علم به اینکه این عملشان جرم است‌ مرتکب خشونت شده‌اند، آنجاست که دیگر باید مسئول و پاسخگوی اعمالشان در جلوی دادگاه و مقامات قضایی باشند.

چطورمی‌شود آموزش حقوق بشر را به گونه‌ای پیش برد که مثل درس اخلاق و نصیحت نباشد، بلکه کاملاً جنبه‌ی عملی داشته باشد، یعنی برای پلیس به‌همان اندازه‌ی مثلاً درس تمرین تیراندازی‌اش اهمیت داشته باشد؟

این موضوع به عقیده‌ی من دو پیش‌شرط دارد. اول اینکه این آموزشها در جامعه‌ای می‌تواند مؤثر باشد که در آن جامعه مسئله‌ی حکومت قانون بعنوان یک پیش‌شرط اجتماعی‌ـ سیاسی شناخته شده باشد. یعنی قانون هست که اجرا می‌شود. دوم اینکه باز در آن جامعه یک دادگستری مستقل وجود داشته باشد که مأمور دولتی بداند که اگر حقوق کسی را نقض بکند، نخست اینکه نقض این حقوق در قوانین آن کشورها جرم است، دوم اینکه دادگستری مستقل هست که به این جرم رسیدگی می‌کند و او را محکوم به مجازات می‌کند. ولی اگر نه،‌ مأمور دولتی مطمئن باشد که چون در آن کشور قانون حکومت نمی‌کند یا آنکه آن دادگستری مأمور اجرای عوامل و دستورهایی‌ست که مقامات سیاسی به او می‌دهند، بنابراین متأسفانه آن مأمور دولتی هرچند هم به غیرقانونی‌بودن عمل خشونت‌بارش واقف هست، چون می‌داند که ضمانت اجرایی در انتظارش نیست، تجری بیشتری پیدا می‌کند و همچنان به حقوق مردم تجاوز خواهد کرد.

برخوردهای اخیر با به‌اصطلاح "بدحجابی‌ها" یا "اراذل و اوباش" و طرح دولت برای مقابله با اعتیاد که قرار است به همین ترتیب پیش برود، یا برخوردشان با مهاجران افغان که حتا موجب مرگ یک نفر شد که پرتش کرده بودند از پشت‌بام، اینها را شما در کدام زمره قلمداد می‌کنید؟

اینها را دقیقاً در همین چارچوب قوانین که عرض کردم، مأموران دولتی در ایران از پلیس، از پاسدار و سایر ماموران دولتی می‌دانند که در ایران قانون رعایت نمی‌شود. یک. دوم مأموران دولتی می‌دانند که به هر پدیده‌ای از دیدگاه سیاسی برخورد می‌شود، بنابراین دادگستری و بازپرس یا دادیاری که مأمور رسیدگی به این خشونت‌ها و به این جنایت‌ها هست، با یک تلفن یا با یک نامه خیلی راحت می‌تواند قضیه را قطع بکند و موضوع را تبدیل بکند به یک دفاع مشروع که در هرحال آن مأمور دولتی ناگزیر بوده است مرتکب خشونت بشود. وقتی که در جامعه‌ای در بر یک چنین پاشنه‌ای می‌چرخد، هرچند هم آموزش‌های حقوقی یا حقوق بشری به مأموران برقراری نظم یا مأموران پلیس و اجرای قانون داده بشود راه به جایی نخواهد برد تا روزی که بالاخره مقامات یک جامعه و یک حکومتی ملتفت این واقعیت بشوند که بدون حکومت قانون در هیچ جامعه‌ای نمی‌توان نظم قانونی برقرار کرد.

مصاحبه‌گر: کیواندخت قهاری