فراتر از زمان خود
۱۳۹۸ آبان ۲۱, سهشنبهمیگفت: «مگر نه اینکه خدا نیکترین و داناترین است؟ پس چرا باید زن نادان را از زن دانا دوستتر بدارد؟»
مادر سُر خوانا اینِز دِلا کروز (Sor Juana Inez de la Cruz) از اسپانیا به مستعمره آن کشور آمده بود. او چندین بار شوهر کرده و چند فرزند "نامشروع" از جمله خوانا را به دنیا آورده بود.
از آنجا که به هنگام تولد خوانا همسر تازهای یافته بود، دخترش را به پدربزرگش سپرد.
خوانا سه ساله بود که خواندن و نوشتن میدانست و دیری نپایید که زبانهای لاتین و انگلیسی آموخت.
۱۴ ساله بود که پس از مرگ پدرش نزد خویشاوندان توانگرش به پایتخت مکزیک رفت.
۱۵ ساله بود که ادبیات، پزشکی و فلسفه میدانست و در بحثهای دانشگاهی شرکت میکرد و فرهیختگان را به شگفتی میانداخت.
در همان سال او را به دربار نماینده پادشاه اسپانیا که بر مکزیک استعماری فرمانروایی میکرد معرفی کردند و فرمانروا او را به عنوان سراینده درباری پذیرفت.
از آن پس به مدت چهار سال در دربار زیست و برای تولدها، عزاها و مراسم دیگر سرودههای فرمایشی میگفت اما در کنار آن شعرهای عاشقانه ماندگاری سروده که از دلنشینترین ترانههای مکزیکی به شمار میآیند:
"نه همسرم نه فاصله
نبوده مانعی مرا
به پیش پای عشق من
که عشق و شور فارغند
ز دوری و ز جنسیت".
۱۹ ساله بود که برای پرهیز از ازدواج و حفظ استقلال نسبی، راهبه شد و در صومعه توانست به سرودن و نوشتن آثار ادبی و الهی و فلسفی ادامه دهد.
۳۶ ساله بود که ماندگارترین اثرش "رویای نخستین" را نوشت و در آن به معنای زندگی پرداخت.
از آنجا که او در این اثر به جبر تاخت و اراده آزاد را ستود، ارباب کلیسا که تا پیش از آن پشتیبان او بودند به مخالفت شدید با او رو آوردند تا سرانجام کشیش اعترافگیرش او را به سکوت مطلق مجبور کرد.
سُر خوانا اینِز دِ لا کروز در ۴۳ سالگی در پایتخت مکزیک درگذشت.