1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

عبدالرحیم جعفری؛ پایان تلخ یک زندگی پرتکاپو

AA۱۳۹۴ مهر ۱۲, یکشنبه

عبدالرحیم جعفری با نوسازی و گسترش نشر کتاب در ایران خدمت فرهنگی مهمی انجام داد. او قربانی تجاوزات کسانی شد که رشد فرهنگی جامعه را دشمن منافع و آزمندی‌های خود می‌دانند. جعفری هنگام مرگ ۹۶ سال داشت.

https://p.dw.com/p/1GiJh
عبدالرحیم (تقی) جعفری
عبدالرحیم (تقی) جعفریعکس: ytimg

عبدالرحیم (تقی) جعفری (۱۲۹۸- ۱۳۹۴)، بنیانگذار موسسه انتشاراتی امیرکبیر، از رادمردان رشد فرهنگی ایران در دوران معاصر شناخته می‌شود. او با ارائه آثار بیشماری در عرصه اندیشه، علم، ادبیات، تاریخ و فرهنگ، ارتقای کیفیت کتاب به گسترش صنعت چاپ و پیشرفت کتابخوانی در ایران خدمتی شایان کرد.

او عرضه کتاب را از بساطی محقر در بازار تهران شروع کرد، و با رنج و کوشایی مدرن‌ترین سامانه چاپ و نشر و بزرگترین شبکه پخش و فروش کتاب خاورمیانه را در ایران به وجود آورد.

با انقلاب و قدرت گرفتن زمامدارانی که برای رشد فرهنگی جامعه ارزشی قائل نبودند و مباشرت دادگستری‌ای که از حق و عدالت دور شده بود، بنیاد استواری که جعفری برپا کرده بود، فرو ریخت و بسیاری از تلاش‌های او نافرجام ماند، اما اگر هنوز در ایران چراغ کتاب و کتابخوانی روشن است، بی‌گمان از برکت افرادی مانند اوست.

عبدالرحیم جعفری را بنيانگذار نشر نوين ايران دانسته‌اند، اما باید دانست که او زاده شرایطی خاص و پرورده‌ی روزگار خود بود و در برهه‌ای از زمان به نیاز جامعه پاسخی شایسته داد.

پس از شهريور ۱۳۲۰ و باز شدن فضای سیاسی، جامعه به رشد فرهنگی و اجتماعی بی‌سابقه‌ای رسیده بود، اما کار تولید و نشر کتاب هنوز بر پایه‌ای کهنه و سنتی بود. کتاب از نظر کمی و کیفی همچنان در سطحی پایین قرار داشت.

جعفری نیاز به یک صنعت چاپ پویا و پیشرفته را به مثابه اهرم تحول فرهنگی جامعه حس کرد و با پایه‌گذاری امیرکبیر به آن پاسخ داد. کار فروتنانه اما بنیادی و هدفمند او طی حدود یک دهه به بار نشست، ایران را به مدرنترین چاپخانه، بهترین مؤسسه تولید و نشر کتاب و شبکه‌ای کارآمد از کتابفروشی‌های معتبر مجهز کرد.

جعفری تنها مدیر یک مؤسسه انتشاراتی ساده نبود، بلکه حرکتی بنیادی و رگه‌ای حیاتی در تاریخ نشر ایران به شمار می‌رود. نام او با رشد و توسعه صنعت کتاب در ایران مترادف است.

تکاپوی شبانه "در جستجوی صبح"

عبدالرحيم جعفری در زمانی که از کار چاپ و نشر دور افتاده بود، خاطرات خود را در دو جلد قطور به عنوان "در جستجوی صبح‌" منتشر کرد. این کتاب که در تابستان ۱۳۸۳ به بازار آمد، در واقع داستان نشر ايران است زیرا سراسر زندگی نویسنده با چاپ و نشر و کتاب گره خورده است.

"در جستجوی صبح" شصت سال از خاطرات مؤلف را از سال ۱۲۹۸ تا سال ۱۳۵۸ را در بر می‌گيرد؛ يعنی تا آستانه دستگيری و زندانی شدن او و مصادره مؤسسه اميرکبير که طی سی سال با کوشش و پشتکار او به قوی‌ترین رکن نشر در ایران بدل شده بود.

عبدالرحیم جعفری زندگی خود را از تولد تا شصت سالگی با قلمی روان و گیرا بازگو می‌کند. او در اواخر دهه ۱۲۹۰ خورشیدی، به دنیا آمد که دورانی سیاه و پرادبار برای مردم ایران بود: «در سال‌های وبايی، سال‌های قحطی، سال‌های مرگ... در اين سالها است که من به دنيا می‌آيم و باری بر سنگينی باری که خانواده‌ای تهيدست و بی‌سرپرست بر دوش می‌کشد می‌افزايم».

در دوازده سالگی هنوز کودکی بیش نیست که ناگزیر می‌شود با دستان کوچکش به معاش خود و مادر فقیرش یاری برساند. مدرسه را رها می‌کند و در گوشه خیابان به دستفروشی کتاب می‌پردازد و چیزی نمی‌گذارد که با ورود به چاپخانه با روند تولید کتاب نیز آشنا می‌شود: «از آن روز بود که مشامم به بوی مرکب و روغن و نم کاغذ و کتاب آشنا شد تا جايی که گاه برای من در دنيا بويی از اين بوها بهتر نبود....»

به زودی در می‌یابد که برای او هیچ پیشرفت بدون زحمت و سختی نخواهد بود: «اوايل، کار من در چاپخانه پادويی و جارو کردن بود. بعضی اوقات کتابهای چاپ شده را روی سرم می‌گذاشتند و به کتابفروشی‌ها می‌بردم. در آن روزگار در تهران برای ماشين‌های سنگين برق نبود و اين ماشين با دست کار می‌کرد. يک نفر چرخ را می‌گرداند و يک نفر هم با دست کاغذ به ماشين می‌داد و يک نفر هم کاغذ چاپ‌شده را از ماشين می‌گرفت. استاد ماشين هم به کار ما نظارت می‌کرد. من پس از مدتی برای کاغذبگيری انتخاب شدم و چون قدم کوتاه بود و به ماشين نمی‌رسيد چند آجر و سنگ زير پاهايم می‌گذاشتند که دستم به سيلندر برسد. صبح شنبه به چاپخانه می‌رفتم و صبح جمعه مرخص می‌شدم. در شبانه‌روز دو وعده دو ساعته در چاپخانه استراحت می‌کردم. برای روز يک ريال و برای شب دو ريال مزد می‌گرفتم و از بس روی پاهايم می‌ايستادم پاشنه پاهايم ترک بر می‌داشت و مادرم روزهای جمعه که تعطيل بوديم برای مداوا پيه بز داغ می‌کرد و لای ترک‌ها می‌ريخت.»

او در اوقاتی که در چاپخانه کار نمی‌کند، برای درآمد بیشتر مثل سایر پسربچه‌های محروم دستفروشی می‌کند، اما با دیگران متفاوت است: به زندگی حقیر خود قانع نیست، اهدافی بلند دارد و آروزهایی در سر می‌پروراند، به پیشرفت می‌اندیشد، مشتاق فراگیری فنون تازه است، انگلیسی می‌آموزد... در انتشارات علمی که مهمترین ناشر وقت است، کار می‌گیرد اما به افق‌هایی دورتر چشم دوخته است:

«در سال ۱۳۲۴ اکبر علمی که امتياز فروش کتاب‌های ابتدايی را گرفته بود، به علت وسعت و حجم کار از من خواست که به کتابفروشی او بروم و با او همکاری کنم... کار حسابداری را خودم می‌کردم، دفاتر را خودم می‌نوشتم و اداره می‌کردم، با چاپخانه‌ها هم خودم ارتباط می‌گرفتم، و به اين ترتيب کار توزيع و فروش روی غلطک افتاد. روز جمعه و تعطيل برايم مطرح نبود؛ با شور و شوق کار می‌کردم، شيفته کارم بودم؛ از صبح اول وقت تا نيمه‌شب و حتی ساعت‌ها بعد از نيمه‌شب کار می‌کردم و يک تنه کار پنج شش نفر را انجام می‌دادم...»

گامی جسورانه با طرحی نو

جعفری از آشفتگی و نابسامانی اوضاع نشر، چاپ کثیف و کتاب‌های پرغلط و جلدهای زشت و صحافی ناشیانه ناراحت است. دل به دریا می‌زند و با آرزوی ايجاد يک انتشاراتی معتبر و انتشار کتاب‌های ارزشمند و با کیفیت، با تمام پس‌انداز خود در سال ۱۳۲۸ موسسه‌ای تازه بنیاد می‌گذارد و در اتاقی در طبقه دوم "چاپخانه آفتاب" در خيابان ناصر خسرو، انتشارات اميرکبير متولد می‌شود.

در خاطرات خود می‌نویسد: «تا سال ۱۳۲۸ در کتاب‌فروشی اکبر علمی کار کردم. اما دلم می‌خواست با تکنيک نو و با انديشه‌های نو سرو کار داشته باشم که در دم و دستگاه علمی امکان نداشت. آتش عشق به چاپ و نشر کتابهای ادبی و علمی در دلم شعله می‌کشيد. سرانجام تصميم بزرگ زندگی‌ام را گرفتم. استعفا دادم و اطلاعيه‌ای به روزنامه اطلاعات دادم و تاسيس موسسه امير کبير را اعلام کردم.»

آشفتگی و نابسامانی اوضاع نشر و چاپ کثیف و کتاب‌های پرغلط از انگیزه‌های جعفری برای ایجاد تحول بودند
آشفتگی و نابسامانی اوضاع نشر و چاپ کثیف و کتاب‌های پرغلط از انگیزه‌های جعفری برای ایجاد تحول بودندعکس: Shabestan.ir

او که دست تنهاست و هیچ یاور و پشتیبانی ندارد، به زودی با مشکلات مالی فراوان روبرو می‌شود اما هر بار با تحمل و سخت‌کوشی از بحران بیرون می‌جهد و با نیروی بیشتر به کار و تلاش ادامه می‌دهد: «کار کتاب کاری دشوار و مستلزم تلاش شبانه‌روزی بود؛ گرفتن کتاب از ناشران، جور کردن آنها، فرستادن آنها به شهرستان‌ها، فروش آنها در فروشگاه، اينها همه کار بود و دشوار... کار به جايی رسيد که ديگر برای ما جمعه و غيرجمعه و تعطيل و غيرتعطيلی در کار نبود...در سايه همين پشتکار و پی‌گيری بود که توانستم تا سال‌ها بعد فروشگاه‌های اميرکبير را به خوانندگان و دوستداران کتاب بشناسانم... برای من ديگر هيچ تفريح و عيشی با لذت فروش و نشر کتاب برابری نمی‌کرد.»

همکاری با کارشناسان و پدیدآوران

در بررسی کارنامه جعفری دو نکته در فعالیت او برجستگی دارد: یکی رشد و توسعه پی‌گیرانه و دیگر همکاری با کارشناسان و عاملان حرفه‌ای.

جعفری هم در انتشارات امیرکبیر و هم در بنیاد نشر کتاب‌های درسی مدام در اندیشه پیشرفت و بهسازی بود. در طول سی سال فعالیت انتشاراتی کار او را مدام در توسعه و گسترش می‌بینیم، هم از جنبه کمی و هم از نظر کیفی.

او برای ارائه نسخه‌های تمیز و پشت جلدهای زيبا، بهترین طراحان و گرافیست‌ها را به خدمت می‌گرفت. از تمام امکانات مدرن تبلیغ بهره می‌برد: از آگهی و معرفی کتاب در رسانه‌های همگانی تا گسترش شبکه‌ی فروش کتاب با ابتکاراتی مانند حراج و...

جعفری می‌دانست که هیچ کتاب خوبی بدون نویسنده یا مؤلف خوب پدید نمی‌آید. او می‌گوید: « کارم همچنان دويدن دنبال مولف و چاپ و نشر آثار کهنه و نو بود... بيشتر همچون منجمی که ستاره يا گروه ستارگان را رصد می‌کند در حال رصد بودم در جستجوی مولف و شاعر، نويسنده و مترجم...»

انتشارات امیرکبیر همکاری اعتمادآمیز مترجمان و نویسندگان و پژوهشگران شاخص را جلب می‌کرد و آنها را در ارتباطی سازنده و خلاق با گروهی از ویراستاران و مشاوران و مصححان حرفه‌ای قرار می‌داد. در این همکاری ثمربخش هدف مشترک دو طرف تهیه کتابی بود که به بهترین وجه در اختیار جماعت اهل کتاب قرار گیرد.

جعفری برای مؤلفان نامی پراعتبار و قابل‌اعتماد بود، به حقوق مالی و معنوی نویسندگان احترام می‌گذاشت. به برکت قراردادهای منصفانه و پرداخت‌های تمام و کمال او بود که کار تألیف و ترجمه به حرفه‌ای جدی و آبرومند بدل شد.

فرجام خدمتگزاری

عبدالرحیم جعفری جلد دوم خاطرات خود را یکسره به دردسرهای حقوقی بی‌پایانی اختصاص داد که سرنوشت او و انتشاراتی پراعتبار او را رقم زدند. پس از انقلاب بهمن ۵۷ بزرگمرد نشر و کتاب با اتهاماتی ناروا و پرونده‌ای سراسر مخدوش گرفتار "دادگاه انقلاب" می‌شود و سرانجام زندان اوین.

او با بیانی تلخ سرنوشت بنیادی را که با عشق و جانفشانی پایه‌گذاری کرده بود، چنین بازگو می‌کند: «پس از آزادی از زندان و چهار سال بلاتکليفی و سرگردانی موسسه‌ای که با خون دل بسيار به وجود آورده بودم به "سازمان تبليغات اسلامی" واگذار گرديد و نتيجه آن همه محروميت‌ها و ابتکارات و مشقات و رنج‌های ساليان دراز بر باد رفت. ساليان درازی که طی آن تنها در موسسه امير کبير بيش از ۱۹۰۰ عنوان کتاب از هفتصد نويسنده و مترجم چاپ شد. با افزودن انتشارات شرکت کتابهای جيبی و خوارزمی و ابن سينا که سهام آنها را خريده بودم کل کتابهای گروه انتشارات اميرکبير به ۲۸۰۰ عنوان بالغ می‌شود. در اين زمان اميرکبير و شرکت‌های تابعه دارای ۱۳ فروشگاه کتاب در تهران، يک فروشگاه در مشهد و مجهزترين چاپخانه و صحافی در بخش خصوصی بود و ۲۷۰ نفر کارمند و کارگر داشت.»

روزی از خرداد سال ۱۳۶۲ به حکم دادگاه انقلاب، انتشارات امیرکبیر از عبدالرحیم جعفری ستانده و به "سازمان تبلیغات اسلامی" واگذار شد. در پس تمام دستاویزها و ترفندهای حقوقی که به فعالیت قانونی امیرکبیر پایان داد، یک نکته آشکار بود: نظامی که برپایی حاکمیتی انحصارگر و تکصدایی را تدارک می‌دید، نمی‌توانست فعالیت ناشری مستقل، کاردان و پیشرو را تحمل کند.

جلدهای اول و دوم خاطرات جعفری با عنوان "در جست‌وجوی صبح" که توسط انتشارات روزبهان منتشر شد، با استقبال وسیع مردم کتابخوان روبرو شد و به زودی به چاپ‌های بعدی رسید.

جعفری در جلد سوم خاطرات خود به عنوان "در جست‌وجوی عدالت" تلاش‌های حقوقی خود را برای پس گرفتن "انتشارات امیرکبیر" به تفصیل بازگو کرده است. آن تلاش‌ها به جایی نرسید و کتاب او نیز حال چندین سال است که در "وزارت ارشاد" در انتظار مجوز انتشار خاک می‌خورد.