شکسپیر همچنان و همیشه زنده است
۱۳۹۵ اردیبهشت ۴, شنبهویلیام شکسپیر (۱۵۶۴ – ۱۶۱۶) برجستهترین سیمای تاریخ ادبیات شناخته شده است، اما تا امروز طرح روشنی از زندگی او فراهم نیامده و بسیاری از حواشی شخصیت او در رمز و راز فرو رفته است. بیشتر آگاهیهای ما درباره او به حدس و گمان آمیخته است.
درباره کار و زندگی شکسپیر تردیدها و گمانهزنیهای زیادی رایج بوده است، تا آنجا که برخی حتا در واقعیت وجود او تردید کرده و در اثبات نظر خود افسانههایی نیز به هم بافتهاند. بسیاری از کارشناسان همه یا پارهای از آثار او را به دیگران نسبت دادهاند. یکی از انگیزههای این تردید بیگمان عظمت کار شکسپیر است، اینهمه اثر درخشان و برجسته از یک هنرمند بعید به نظر میرسد.
هم پژوهشگران و هم مردم عادی میتوانند تا ابد در این باره بحث و جدل کنند؛ این باب از چهار قرن پیش باز بوده و تا ابد باز خواهد ماند؛ راست این است که مردم هر عصری ترجیح دادهاند به شیوه خود واقعیت غولی به نام ویلیام شکسپیر را باور کنند.
شکسپیر در اقلیمی خاص زاده و پرورده شد: انگلستان آستانه عصر رنسانس و دوران روشنگری. اما اثر او تمام مرزهای زمانی و مکانی را درمینوردد تا به همه جهان و جهانیان تعلق داشته باشد.
به همین خاطر است که شخصیتهای او در هر اقلیم و بر هر صحنهای قابلقبول هستند، از شهرهای اروپا و صحرای سوزان آفریقا تا جنگلهای آمریکا و کوهستان پربرف هیمالایا. هر ملتی او را به لباس خود در آورده و همتایان قهرمانان او را در میان اقوام خویش جستجو کرده است. زیرا هیجانها و شورهای عظیم انسانی مانند خشونت و شهوت، خشم و هیاهو، دلدادگی و حسادت همه پدیدههایی عام هستند و تا بقای نوع بشر دوام خواهند داشت.
شکسپیر تمام جهان را صحنه نمایش میدید و شخصیتهای خود را با ابعادی چنان عظیم ترسیم کرد که شایستهی چنین صحنۀ بزرگی باشند. شخصیتهای غولآسایی که خلق کرده خصلتها و سجایای نیک و بد انسانی را تا دورترین حد ممکن تجسم میبخشند، تا آنجا که همچون هیولا بزرگ باشند اما باز انسان باقی بمانند.
مکبث او بیرحمترین سردار جهان است، هملت او مرددترین انتقامگیر، اتللوی او حسودترین همسر، لیر او احمقترین پادشاه، تاجر ونیزی او آزمندترین سوداگر، رومئو و ژولیت او شیفتهترین دلدادگان جهان هستند.
در انتهای شام تاریک قرون وسطا
شکسپیر در پایان سدههای میانه میزیست و در آستانهی دورانی که نور خرد و دانش بر انسان تابیدن گرفت. انسان که سرانجام به بلوغ فردی دست یافته بود میرفت تا به سیطره آسمان پایان دهد و اراده خود را بر تارک هستی بنشاند. اما او زاده مرحلهای گذرا یا دورانی بینابین بود: در مقطعی که نظامی کهن رو به زوال افتاده و نظام تازه هنوز به طور کامل مستقر نشده بود. نگاه ژرفبین او میدید که ارزشهایی رو به مرگ هستند تا میدان را برای تولد ارزشهایی تازه باز کنند.
رنسانس با تکیه بر آرمان روشنگری با برتری دادن به نیروی خرد و تکیه بر هوش و تمیز آدمی، نظم و مشیت امور را بر پایه تعادل و توازن عقلانی میپسندید؛ اما خردمندان از این واقعیت غافل نبودند که آدمی چه بسا اسیر احساسات و غرایز "بهیمی" است. شکسپیر با تیزهوشی و هیجانی بیمانند در هر نمایش به گونهای تازه خلجانها و گستاخیهای ارواح شرور را میبیند، طغیان روحیات غیرعقلانی و تفرعن دیوهای درونی را نشان میدهد.
تنش درونی و پویایی نیرومند آثار شکسپیر تا حد زیادی از کشاکش ارزشهای همستیز برمیخیزد. او از رویارویی تقدیر و اراده، خباثت و شرافت، ایثار و خودخواهی، عقل و غریزه دنیایی پرجوش و خروش میسازد که هر بار انسان را به شرکت در نبردی سرنوشتساز میکشاند.
انسان همواره با سنتها و ارزشهایی زیسته است که با تغییر شرایط مدام در حال تحول و دگرگونیاند. دیالکتیک یا پویایی درونی اثر شکسپیر از رویارویی نظامهای ارزشی شکل میگیرد: قهرمان، با یک انگیزه یا رانش درونی (جاهطلبی، غرور، تعصب، حسادت، خشم، شقاوت) به اقدامی دست میزند که نظام ارزشی را متزلزل میکند. در برابر فرد قهرمان مقاومتی شکل میگیرد که هردم قویتر میشود تا سرانجام به بازسازی نظام میانجامد تا آرامش و اعتدال بر پایهای تازه مستقر شود.
تمام دوران ملکه الیزابت اول، حامی اصلی شکسپیر، با این گونه کشمکشهای وخیم و حاد آمیخته بود: دورانی که از سویی در توطئههای خونین و کشتارهای هولناک فرو رفته بود و از سوی دیگر پیروزی نظامی خردگرا و پیشرو را نوید میداد.
شکسپیر هنرپیشه تئاتر بود و آثار نمایشی خود را برای اجرا بر صحنه خلق کرده است. تئاتر الیزابتی عمدتا بر فن بیان استوار بود. یک نمایش هنرمندانه باید با زبانی استادانه و به نیروی کلام شخصیتهایی استوار میآفرید و بازیگر ماهر کسی بود که با بیان رسا و مؤثر به آن شخصیت روی صحنه زندگی میبخشید.
این ویژگی هنر شکسپیر تا امروز اعتبار خود را حفظ کرده است؛ هنوز هم بهترین بازیگران زبردستی و مهارت خود را در قالب شخصیتهای او میسنجند و با اجرای کارهای او در ترازوی نقد میگذارند.
شکسپیر تنها نمایش نیست، الگوهای داستانی بیشماری است برای تمام هنرها، از نقاشی و مجسمه تا باله و اپرا. کافی است به برداشتهای بیشمار در سینما توجه کنیم: از آثار او بیش از ۴۲۰ اقتباس فیلمی وجود دارد، بیش از ۷۵ برداشت تنها از "هملت" و بیش از ۵۰ برداشت تنها از "رومیو و جولیت". و این لیست بیگمان ادامه دارد؛ هر بار نسلهای تازهای برای بیان چالشهای زندگی و درک بهتر دنیای خود به کار او نیاز مییابند و از اثار او الهام میگیرند.
ویلیام شکسپیر ۵۲ سال زندگی کرد. وقتی در ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ در استراتفورد از دنیا رفت، ۳۷ نمایشنامه کامل و صدها قطعه شعر از خود باقی گذاشته بود. حدود ده سال پس از مرگش بود که مجموعه به نسبت کاملی از آثار او منتشر شد.
ویلیام شکسپیر در زبان فارسی، نخستین ترجمهها
به گفته تاریخنگاران شکسپیر، پس از مولیر، دومین درامنویس بزرگ اروپایی بود که آثارش از نیمه قرن نوزدهم میلادی به تدریج به زبان فارسی ترجمه شد.
شکسپیر نمایشنامههای خود را با زبانی غنی و آکنده از صنایع و فنون شعری نوشته است. تصاویر و مجازهای شاعرانه از قبیل تمثیل و استعاره و کنایه و ایهام در زبان او فراوان است. برگرداندن این همه استادی و مهارت به زبان فارسی که از ریشه با زبانهای لاتین متفاوت است، کاری سخت دشوار است، حوصله و چیرهدستی زیادی میطلبد.
حسینقلی سالور معروف به ﻋﻤﺎداﻟﺴﻠﻄﻨﻪ (۱۲۴۷ خورشیدی – ۱۳۱۱ خورشیدی) نوه محمدشاه قاجار، از شاهزادگان فرهیخته ﻗﺎﺟﺎر بود که در سال ۱۳۱۸ قمری (۱۲۷۸) یعنی ۶ سال پیش از انقلاب مشروطیت کتابی به چاپ سنگی منتشر کرد به نام "مجلستماشاخانه: بهتربیتآوردندختر تندخوی" که به احتمال قوی نخستین برگردان کامل از یک درام شکسپیر است، که بعدها ترجمههای دیگری از آن به عنوان "رام کردن زن سرکش" منتشر شد.
دومین مترجم شکسپیر به زبان فارسی میرزا ابوالقاسم خان همدانی ملقب به ناصرالملک (۱۲۴۵ - ۱۳۰۶ خورشیدی) است. او نخستین ایرانی بود که در دانشگاه آکسفورد انگلستان تحصیل کرد و پس از بازگشت به ایران به مقامات بالای اداری رسید.
او در آخرین سفر خود به اروپا، مقارن ۱۲۹۵ خورشیدی، به ترجمه تراژدی اتللو دست زد و آن را در سال ۱۹۲۶ به عنوان "داستان غمانگیز اتللوی مغربی در وندیک" در پاریس منتشر کرد.
ناصرالملک در پیشگفتاری که بر ترجمه اتللو نوشته نشان میدهد که از دشواریهای ترجمه آثار شکسپیر به زبان فارسی آگاه است و میداند که مترجمان دیگر باید کار او را ادامه دهند. او نمایشنامه "تاجر وﻧﻴﺰی" را نیز تحت عنوان "استان شورانگیز بازرگان وندیکی" به فارسی ترجمه کرده که پس از حدود ۹۰ سال از اتمام آن اخیرا در ایران منتشر شد.
شکسپیر به عنوان شاعر و ترانهسرا نیز در مجلات ادبی ایران برای خود جایی باز کرد. ترجمه بسیاری از شعرهای او که تحت عنوان سانت Sonnets شناخته شده هستند، به صورت پراکنده منتشر شدند.
مجله فرهنگی "بهار" در سال ۱۳۲۸ خورشیدی بیوگرافی به نسبت کاملی از شکسپیر منتشر کرد و او را "یکی از اعاظم شعرا و اساتید ارباب نظم و نثر" نامید. این نشریه زیر نظر یوسف اعتصامی (ملقب به اعتصامالملک پدر پروین اعتصامی) منتشر میشد.
در همان روزگار نشریه "سپیدهدم" که در شیراز منتشر میشد، یکی از داستانهای منظوم شکسپیر به نام "ونوس و آدونیس" را به ترجمه لطفعلی صورتگر منتشر کرد. ایرج میرزا منظومه عاشقانه "زهره و منوچهر" را بر پایه همین شعر سرود.
در طول زمان برداشتها یا اقتباسهایی ساده و کوتاه از درامهای شکسپیر رواج داشته و برخی مترجمان درونمایه یک درام را به صورت قصه و داستان منتشر کردهاند که برای خوانندگان نیز جذاب بوده است. در این نوع "برگردان" جنبه نمایشی و بیان پرقدرت شکسپیر طبعا از دست میرود.
ترجمههای امروزی
از دهه ۱۳۲۰ که فضای فرهنگی بازتری در ایران پدید آمد و مترجمان بیشتر و ورزیدهتری ظاهر شدند، ترجمههای دقیقتری از آثار شکسپیر به فارسی منتشر شد که تا حد امکان به زبان استوار و ابداعات بیانی آنها توجه داشتند.
برای نمونه ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴﻴﻦ ﻧﻮشین، کارگردان معروف تئاتر، دو اثر شکسپیر را ترجمه و منتشر کرد: ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎمه اﺗﻠﻠﻮ و کمدی "هایهوی ﺑﺴﻴﺎر ﺑﺮای ﻫﻴﭻ". او ترجمه اشعار دومین اثر را به نیمایوشیج، پدر شعر نو فارسی، سپرد.
نمونهای دیگر ترجمه تراژدی "مکبث" است که در سال ۱۳۳۰ با ترجمه ﻋﺒﺪاﻟرحیم اﺣﻤﺪی منتشر شد. این ترجمه که از زبان فرانسوی ترجمه شده بود، نثری روان و زبانی پیراسته داشت و شعرهای آن را نادر نادرپور ترجمه کرده بود.
ﻣﺴﻌﻮد ﻓﺮزاد که پیشتر بسیاری از ترانههای شکسپیر را ترجمه کرده بود، دو ترجمه از آثار شکسپیر ارائه داد: تراژدی "ﻫﻤﻠت" و ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎمه "رؤﻳﺎ در ﻧﻴﻤﻪﺷﺐ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن".
فرنگیس شادمان "تراژدی قیصر" یا "جولیوس سزار" (۱۳۳۴) را ترجمه کرد و برگردان تازهای از "مکبث" ارائه داد. از آثار معروف شکسپیر ترجمههای گوناگونی به زبان فارسی منتشر شده است؛ از اتللو بیش از هشت برگردان هست که بیشک در آینده بیشتر خواهد شد. از "هملت" دستکم ۸ ترجمه فارسی وجود دارد که نخستین آن از مسعود فرزاد است و بعد بهآذین، علاالدین پازارگادی، فرنگیس شادمان، جواد ثابتنژاد، میرشمسالدین ادیب سلطانی، اسماعیل فصیح و داریوش شاهین. ترجمه آرش خیرآبادی که در سال ۱۳۹۱ به بازار آمد، آخرین ترجمه است، تا امروز.
بیشتر بخوانید: ۴۵۰ سالگی ویلیام شکسپیر، کاشف خطاهای گریزناپذیر
رضا براهنی، جواد پیمان، ابراهیم یونسی، فریده مهدوی دامغانی، خسرو همایونپور، داریوش آشوری و احمد خزائی از دیگر مترجمان آثار شکسپیر هستند. افزون بر این برخی نویسندگانی که با زبان و فرهنگ انگلیسی آشنا هستند، در این عرصه ذوقآزمایی کردهاند، از قبیل مجتبی مینوی و محمدعلی اسلامی ندوشن.
در سالهای اخیر ترجمههای باز هم تازهتری از کارهای شکسپیر در ایران منتشر شده است. سعید سعیدپور شمار زیادی از سانتهای او را در یک مجموعه ترجمه و منتشر کرده است. برخی ناشران از ترجمههایی تازه از کارهای شکسپیر خبر دادهاند.