ساختارشکنی در سنتورنوازی • گفتوگو با علیرضا مرتضوی
۱۳۹۸ شهریور ۲۱, پنجشنبهعلیرضا مرتضوی، ۴۳ ساله، نوازنده سنتور و آهنگساز است. او نواختن سنتور را در کودکی آغاز کرد. مرتضوی از جمله در دو دوره جشنوارههای دانشآموزی حضور یافت که در یکی جایزه تکنواز برتر و در دیگری دیپلم افتخار دریافت کرد. او در ۳۳ سالگی به ایتالیا رفت و پس از سه سال تحصیل در رشته موزیکولوژی به ایران بازگشت. آلبوم "گاه و بیگاه" از جمله آثار منتشرشده از او است.
مرتضوی در سال ۲۰۰۹ ساز جدیدی به نام سنتورپیانو طراحی کرد که گفته میشود بسیاری از محدودیتهای صوتی سنتور معمولی را ندارد. او در سال ۲۰۱۲ به ایتالیا بازگشت و علاوه بر اجرای تکنوازی، همکاری خود را هم با موزیسینهای اروپایی آغاز کرد. مرتضوی همکاری با فرانکو باتیاتو خواننده ایتالیایی، آنیا لخنر ویلنسلنواز آلمانی، مارکوس اشتوکهاوزِن آلمانی و گروههای جاز را در کارنامه دارد.
علیرضا مرتضوی هم اکنون در ایتالیا مشغول تحصیل در رشته "دمس" است؛ رشتهای ترکیبی متشکل از فلسفه، هنر، موسیقی و هنرهای نمایشی.
در ادامه گفتوگویی با این نوازنده و آهنگساز میخوانید که به مناسبت انتشار آلبوم "همدلانه" تهیه شده است. این آلبوم حاصل همکاری علیرضا مرتضوی و مارکوس اشتوکهاوزِن آلمانی است.
ساز سنتور را خود انتخاب کردید یا پدر و مادر توصیه کردند؟
- ما در اصفهان زندگی میکردیم. گمانم هشت، نه ساله بودم که کنسرتی به مناسب بزرگداشت استاد صبا برگزار شد. پدرم به موسیقی علاقمند بود، صدای خوبی داشت و آواز میخواند . او من و برادرم را با خود به این کنسرت برد. آقای پایور و آقای اسماعیلی در این برنامه دو نوازی سنتور و تنبک میکردند. من و برادر کوچکم محمدرضا، هر دو تمام مدت ساکت نشسته بودیم و با دقت گوش میکردیم. پدرم که توجه ما را دید وقتی از سالن بیرون میآمدیم از ما پرسید، دوست دارید شما هم همین دو ساز را بزنید؟ ما درجا پذیرفتیم.
سنتور، سازی است سنتی که بیشتر به شکل جمعی و به عنوان ساز مکمل همراه با ساز های دیگر در ارکستر نواخته میشود. چه شد شما تکنوازی را برگزیدید؟
- در سالهایی که مشغول فراگیری رپرتوار موسیقی سنتی و ردیف بودم، همراهی با ارکستر سنتی را تجربه کرده بودم. بیشتر مواقع با برادرم، محمدرضا روی صحنه میرفتیم و دونوازی میکردیم و در کنسرتها و جشنوارهها برنامه اجرا میکردیم. همکاریهای جسته گریختهای هم با برخی از ارکستر های سنتی داشتیم.
اما بعد که به سن بلوغ و جوانی رسیدم، تلاش کردم موسیقی درونی خودم را پیدا کنم. وقتی شما فکر کنید که به تفکر شخصی خودتان در موسیقی نزدیک شدهاید، دیگر صرف مکملبودن برایتان کافی نیست و شما فضا میخواهید تا تفکرتان را ابراز کنید.
رفته رفته من و سنتورم کشف کردیم، چیزی که دنبالش هستم، با موسیقی سنتی خیلی فاصله دارد. چیزی که داشتم کشفش میکردم عجیب بود، موسیقی سنتی نبود، اما تقلید از موسیقی خاص دیگری هم نبود؛ یعنی نمیتوانست باشد، چون در آن روز ها، ساعتها تنها مینشستم و ساز میزدم و از دنیای بیرون خیلی خبر نداشتم. کارهای دیگران را خیلی محدود گوش میکردم و دسترسی زیادی به موسیقی نداشتم. آنچه در آن دوران گوش میکردم موزیک الکترونیک بود و موسیقی هند. حتی "مانترا" گوش میدادم که آواهایی هندی است برای مدیتیشن و مراقبه.
آهنگسازی را چگونه تجربه کردید؟
- در همان روزهایی که ظرفیت ساز سنتور را کشف میکردم و هیجانزده به موسیقی درونم گوش میدادم. با ساز یکی میشدم و موسیقی در آن و در لحظه جاری میشد و با کشف و شهود، آواهایی خلق میکردم که فراتر از مرزها و چارچوب موسیقی سنتی بود.
همزمان با نواختن ساز، آهنگسازی میکردم و این موضوع داستان را زیباتر میکرد. کم کم شروع کردم به نوشتن برگزیدهای از قطعاتی که در لحظه به وجود آمده بود. ایدهآل من این بود که رفته رفته به موازات "در لحظه نواختن"، بهطور جداگانه آهنگسازی کنم. کاری که پس از سالها موفق به انجام آن شدم. حالا گاهی دوست دارم جدا از نواختن ساز، آهنگسازی کنم. ایدهآلم این است که در عالم خیال به آهنگهایی که مینویسم، گوش کنم. نمونهاش آهنگی است که برای ارکستر ساز های زهی و خواننده سوپرانو نوشتم. در اصل یکی از دلایل ترجیح تکنوازی این بود که مشغول کشف موسیقی درونی خود روی سازم بودم و طبیعی است این کار را فقط تنهایی میتوانستم پیگیری کنم.
بعد که موسیقی ویژه خودم شکل گرفت، مشکل اینجا بود که موزیسینهای ایرانی معمولا در برابر این شکل از موسیقی که مرز ها را میدرید، موضعگیری میکردند. مثلا میگفتند، این که اصلا سنتور نیست؛ چیز دیگری است. مشکلی با این حرفها نداشتم ولی دریافتم که تا هنگامی که در ایران کار میکنم، بهتر است برای اینکه موسیقیام درگیر حاشیهها نشود، تکنوازی کنم.
شما در عین مهارت در نواختن سازی سنتی، ساز سنتی محبوبتان را وسیله سنتشکنی کردهاید.
موسیقی من علاوه بر حس، میخواهد به فلسفه و دغدغههای انسان در زندگی نزدیک شود، به همین خاطر هیچ وقت نپذیرفتهام که صرفا حس یا حالی ایجاد کنم، یا صرفا مهارتی تکنیکی را به نمایش بگذارم. از دید من، تفکر در هنر از لذتی که به عادتهایمان مربوط میشود، مهمتر است. به ویژه فکر میکنم ما ایرانیان تفکر و فلسفه را در هنر کم داریم. بیشتر به حال و خلسه عرفانی توجه کردهایم تا تفکر و فلسفه. معدودند پدیدههایی که امروز با استفاده از وکال و متن فلسفی تلاش کردهاند این خلاء را پر کنند، اما به نظر من از بعد کیفیت موسیقایی متاسفانه هنوز جایگاه بالایی ندارند.
در دونوازی با آنیا لخنر، به نظر میرسد شما بیشتر تمها و رنگها را پیشنهاد میکنید، و خانم لخنر شما را دنبال میکند.
- خانم لخنر کار آهنگسازی نمیکنند. بنابراین سعی کردم برای همکاری چند تم از کارهایی که قبلا نوشته بودم را به ایشان پیشنهاد کنم. ایشان پذیرفتند. البته تمها را کلی در نظر گرفتیم، طوری که هر کدام از ما آزادی عمل داشته باشیم.
شکل همراهی و همکاریتان با اشتوکهاوزِن در "همدلانه" همانگونه که از نام آلبوم بر میآید، متفاوت است و همدلی و برابری بیشتری در سخن سازها به چشم میخورد. این تفاوت از چه ناشی میشود. به نظر میرسد دو نوازنده در کارشان مهارت ویژهای دارند و به لحاظ کیفیت کار، هم طرازند.
- در مورد مارکوس اشتوکهاوزِن باید بگویم که یک اشتراک عمیق فلسفی و درونی بین ما وجود دارد. فکر میکنم او هم همان روند شروع از کلاسیک و سپس بیرونزدن از کلاسیک را طی کرده است. اینجا منظورم از کلاسیک، مفهوم کلی کلمه است به معنای موسیقی قانونمند.
اشتوکهاوزِن مدتها در ارکستر پدرش که یکی از بزرگترین آهنگسازان معاصر بوده است ساز زده، ولی بعد موسیقی خودش را در نواختن ترومپت جستجو کرده است، در ضمن آهنگساز نیز هست. این مو به مو همان روندی ست که من هم طی کردهام.
او برای موسیقی خود عنوان "شهودی" را برگزیده است. با خودم میگفتم اگر او این عنوان را انتخاب نکرده بود، شاید من آن را انتخاب میکردم. اما نامی که الان میتوانم برای موسیقیام انتخاب کنم، "اینترکانسپشنال" است که در آنِ واحد چندین مفهوم فلسفی میتواند داشته باشد. یکی از مهمترین مفاهیم آن نوعی موسیقی است که تلاش میکند کدهای خود را بدون توجه به کدهای موجود بنا کند و معنا و مفهوم آن با توجه به کدهای تقریبا خودساخته شکل میگیرد.
تنها یک بار صدای ساز شما را در همراهی با ساز سنتی دیگری از ایران شنیدهام؛ در آلبومی که با برادرتان منتشر کردهاید. آیا همکاریهای دیگری هم داشتهاید؟ آیا با نوازنده ساز ایرانی دیگری همراه و همگام شدهاید. چه چیز باعث شده که بیشتر راغب به همکاری با نوازنده غیر ایرانی باشید؟
- دلیل همکاریام با موزیسینهای اروپایی خیلی ساده است. برایم فهمیدهشدن و فهمیدن مهم است و اگر این با ایرانیها شکل نگیرد، برایم ملیت مهم نیست. کاری که با موزیسینهای اروپایی اجرا میکنم ربطی به موسیقی تلفیقی ندارد و بیشتر یک اشتراک معنایی است که با هر انسان دیگری و با هر ملیتی میتواند اتفاق بیفتد یا نیفتد.
در ایران چندین بار سعی کردم با اهل موسیقی تمرین کنم. ولی انگار بسیار با ماهیت این تفکر غریبه بودند و خیلی زود فهمیدم تلاشمان بیهوده است و به جایی نمیرسد. به نسل جدید و جوانان موزیسین در ایران خیلی امید دارم اما متاسفانه فعلا در ایران زندگی نمیکنم.
کدام خصوصیت ساز یا شخص مارکوس اشتوکهاوزِن باعث شد که او را به عنوان زوج هنری خود بپذیرید؟
- در سال ۲۰۱۳ خانمی برگزار کننده کنسرتی بود که قرار بود در آن تکنوازی کنم. ایشان موسیقی مرا برای مارکوس فرستاد. او پاسخ داده بود دوست دارد با من دونوازی کند. بعد از اجرای تکنوازی من، مارکوس به پشت صحنه آمد، مرا در آغوش گرفت و به من تبریک گفت. قسمت دوم اجرا را با هم به دونوازی پرداختیم.
بعد از آن همه چیز به صورت کاملا طبیعی پیش رفت. فکر میکنم دلیلش همان اشتراکات درونی و فلسفی بود.
همکاری شما با خانم آنیا لخنر، ویلنسلنواز چگونه شکل گرفت؟ شما ایشان را برگزیدید یا ایشان علاقه به همکاری با شما نشان دادند؟
- سال ۲۰۱۷رئیس جشنواره "آلپنتونه" در سوئیس کار من را به خانم لخنر پیشنهاد کرده بود. ایشان بلافاصله استقبال کرده بودند. البته باید بگویم از موقعی که در ایران بودم علاقه داشتم با ایشان همکاری کنم. این به خاطر رنگ صوتی بینظیر و ویژهای است که خانم لخنر از ویلنسل میگیرند.
چند سال پیش کنسرتی در برلین داشتید و بیشتر شنوندگان غیر ایرانی بودند. چه چیز باعث میشود اروپاییها تا این حد به کار شما علاقه نشان دهند؟
- فکر میکنم به زبانی موسیقیاییای صحبت میکنم که مربوط به منطقه جغرافیایی یا ملیت خاصی نیست. سعی کردهام مفهومی و انسانی باشد.
به نظر من غیر عادی است که ایرانیان به یک ساز سنتی ایرانی کمتر توجه کنند. من دو، سه سالی زیاد به کار شما و برادرتان گوش میکردم. هر بار در میهمانیهایی که بیشتر حاضران ایرانی بودند، صدای ساز شما شنیده میشد، توجهها جلب میشد و حاضران از نوازندگان و آهنگسازان میپرسیدند.
- خوب شاید کمی طبیعی است، چون ایرانیان سنتور را بیشتر با رپرتوار سنتی تصور میکنند و کار من برایشان عجیب است. البته بخشی هم مربوط میشود به این موضوع که با رسانهها در ایران ارتباط نداشتهام. نه من برایشان جذابیتی داشتهام و نه موسیقی من و به دلایل گوناگونی شاید آنها هم برای من جذابیت چندانی نداشتهاند.
به ندرت با بعضی روزنامههای داخل مثلا با روزنامه "شرق" گفتوگو کردهام. اما به نظر میرسد این مصاحبههای گاه و بیگاه برای معرفی کار من به نسل جدید ایرانی به هیچ وجه کافی نبوده است.
رنگ موفقیتتان را در اروپا تصویر کنید!
- در اروپا همه چیز انگار به صورت طبیعی پیش میرفت. کارم با آنیا لخنر از شبکه رسمی تلویزیون سوئیس (SFR) پخش شد؛ رادیوهای معتبر سوئیس و ایتالیا چندین بار با من مصاحبه کردند و کار مشترکی هم با مارکوس اشتوکهاوزِن با یک نشر ویژه ایتالیایی منتشر شده که به صورت سی دی و صفحه بیرون آمده و چند سایت معتبر نقدهای جالبی درباره آن منتشر کرده اند.
در "سمینار دالایی لاما" همراه مارکوس و شش موزیسین از سراسر دنیا برنامه داشتم که در حضور دالایی لاما در فرانکفورت اجرا شد. روزهای بعد در دوسلدورف این اجرا تکرار شد و از رادیو "wdr3" [آلمان] به صورت زنده پخش و همچنین ضبط شد؛ چند ماه بعد هم با نشر سونی به بازار عرضه شد.
پس انگار مشکل در ایران چیزهای دیگری است. یک بخش عجیببودن کار من برای شنونده ایرانی سنتی است، و بخش دیگر مربوط است به در ارتباطنبودن من با رسانههای فارسیزبان داخل و شاید هم خارج تا آنها کار مرا به ایرانیانی که احتمالا کارم را دوست خواهند داشت - به ویژه نسل جدید که آگاهی و کنجکاوی در آنها خیلی بالا رفته است - معرفی کنند.
به هر حال خوشحالم که یکی از کارهایم به نام "گاه و بیگاه" که در آن برادرم هم همکاری دارد، به وسیله نشر خاصی همچون "هرمس" در ایران منتشر شد.
کار دیگرم که باز هرمس آن را منتشر کرده، تراکی است در آلبوم ابرها. نقدی که امروز به "هرمس" دارم این است که گرچه "هرمس" اعتبارش را از طریق انتشار کار موزیسینهای ایرانی به دست آورده، ولی امروزه بیشتر سرگرم دعوتکردن موزیسینهای اروپایی به ایران است و به نظر میرسد که کمتر دغدغه موزیسینهای ایرانی را داشته باشد، حتی در موردی مثل من، که با همان موزیسینهایی که به ایران دعوت میشوند، همکاری مستقیم دارم، گرچه این همکاری از طریق نشر "هرمس" شکل نگرفته است.
متاسف هستید که ایرانیها کمتر به کار های شما گوش میکنند؟
- بله، متاسفم.