1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روزشمار برلیناله (۳): یک روز کاملا فستیوالی!

۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

این دوره از جشنواره‌ی فیلم برلین تا حد زیادی روی چهره‌های تازه و نام‌های ناآشنا متمرکز شده است. برلیناله بارها با فیلم‌هایی غیرمنتظره سینمادوستان را غافلگیر کرده است. تا اینجا هنوز خبری نیست!

https://p.dw.com/p/1429U
عکس: picture-alliance/dpa

جشنواره برلین با ظرفیتی بالا و امکانات گسترده شروع شده است. امسال نظم و ترتیب از سال‌های پیش هم چشمگیرتر است. فیلم‌های جشنواره در ۱۷ سالن گوناگون به نمایش درمی‌آیند که بیشتر آنها در پیرامون "کاخ برلیناله" قرار دارند و دسترسی به آنها آسان است.

در جشنواره اگر آدم بخواهد، می‌توان تا روزی شش یا هفت فیلم تماشا کرد، اما آدم‌های عاقل و "حرفه‌ای" بیش از دو سه فیلم نمی‌بینند، چون می‌دانند که ذهن تحمل بیش از دو سه فیلم را ندارد. هر فیلمی، به ویژه اگر اثری عمیق و مؤثر باشد، به وقت کافی نیاز دارد تا در ذهن "ته‌نشین" شود، مفاهیم و رازهای خود را به روی انسان بگشاید.

اما اگر فیلم‌ها چنگی به دل نزنند، آدم "پرخوری" می‌کند، اما در واقع "سیر" نمی‌شود. تماشاگری که از تماشای فیلم راضی نشده، خسته و درمانده از سالن بیرون می‌آید و بی‌اختیار به سالنی دیگر کشیده می‌شود، فیلم‌ها را پشت سر هم "رج" می‌زند، برخی را نیمه‌کاره رها می‌کند، توی سالن چرت می‌زند، و آخر شب با اعصابی خسته و ذهنی مغشوش جشنواره را ترک می‌کند.روز شنبه (۱۲ فوریه / ۲۳ بهمن) ما یک چنین ماجرایی داشتیم.

تراژدی روز

صبح اول وقت، ساعت ۹، به تماشای فیلم اول روز در بخش مسابقه در کاخ برلیناله نشستم. فیلمی به نام "سزار باید بمیرد" از برادران تاویانی.

در لیست فیلم‌های بخش مسابقه، این دو برادر خلاق و پرکار، پائولو و ویتوریو، سرشناس‌ترین نام‌ها هستند. آنها از ۴ دهه پیش، حتی پیش از برادران کوئن، در کنار هم سرگرم فیلم ساختن هستند، و بیشتر کارهای آنها موفق و دیدنی بوده است.

یکی از اولین کارهای آنها فیلمی بود بسیار زیبا و با بیانی مدرن به نام "پدر – ارباب" که در سال ۱۹۷۷ جایزه بزرگ نخل طلایی "جشنواره سینمایی کن" را از آن خود کرد و سپس در "جشنواره جهانی فیلم تهران" به نمایش در آمد.

صحنه‌ای از فیلم «سزار باید بمیرد»
صحنه‌ای از فیلم «سزار باید بمیرد»عکس: Umberto Montiroli

جشنواره برلیناله ۲۰۱۲ • صفحه ویژه دویچه وله فارسی

در فیلم آخر برادران تاویانی، زندانیان یک بازداشتگاه که بیشتر آنها جرایم سنگینی مرتکب شده‌اند، تراژدی "یولیوس سزار" اثر ویلیام شکسپیر را به روی صحنه می‌برند. این اثر با مضامین محوری مهمی مانند "فساد قدرت"، "خیانت" و "شقاوت" طنین امروزی دارد.

فیلم "سزار باید بمیرد" لحن و بیانی مستندگون دارد و همان طور که می‌توان انتظار داشت، با زندگی "بازیگران" آمیخته می‌شود. زندانیان در مواجهه با اثری تراژیک لحظاتی مؤثر با طنزی قوی می‌آفرینند.

فیلم برادران تاویانی، با فیلمنامه‌ای محکم و ساختی ماهرانه، یک شاهکار کوچک است. برای من یادآور نمایش معروف "مارا -  ساد" بود، اثر کلاسیک پتر وایس. در آنجا هم مارکی دو ساد تلاش می‌کند، نمایش خود را با شرکت زندانیان بازداشتگاه اجرا کند.

در اشتیاق "آزادی"

ساعت ۱۱ و نیم فیلم دوم بخش مسابقه به نمایش در می‌آمد، باز هم در کاخ برلیناله: فیلم آلمانی "باربارا" به کارگردانی کریستیان پتسولد. فیلم درونمایه‌ای سیاسی دارد و مقطعی تاریک از تاریخ معاصر آلمان را نمایش می‌دهد. در آلمان شرقی سال ۱۹۸۰ خانم دکتری که نقش او را نینا هوس ایفا می‌کند، از فضای تیره و خفقان‌زده به ستوه آمده و قصد دارد به "غرب" فرار کند.

فیلم داستانی خوش‌بافت، فضاسازی خوب، ساختاری مناسب و زبانی روان دارد، اما با وجود این مزایا، اثری عادی باقی می‌ماند، زیرا فاقد آن جوهری است که می‌تواند از اثر هنری شاهکار بسازد.

فیلم نمی‌تواند خفقان روزمره و اختناق بی‌پیرایه در زندگی "نظام سوسیالیستی" را به شکل مؤثری به نمایش بگذارد. باید منتظر بود و دید که دو فیلم دیگر آلمانی در بخش مسابقه چه چیزی عرضه می‌کنند.

رد پای گدار

سومین فیلمی که می‌بینم فیلم فرانسوی "این زن‌ها" است، فیلمی فرانسوی به کارگردانی مالگوسکا ژومانووا، خانم سینماگر لهستانی. من هم مثل بسیاری دیگر فیلم را به خاطر بازی ژولیت بینوش می‌بینم، که مثل همیشه درخشان است.

خانم روزنامه‌نگاری برای نوشتن گزارشی درباره روسپیان جوان، سرگرم تحقیق است. او در رابطه با دو دانشجوی جوان مقیم پاریس، یکی فرانسوی و دیگری لهستانی، به سازوکار تجاری موضوع کاری ندارد و بیشتر تلاش می‌کند از علل روانی و آثار عاطفی روسپیگری آگاه شود.

خانم پژوهشگر که خود مادر دو پسر است و زندگی عادی دارد، بر اثر رفت و آمد با دو دختر جوان، به برداشتی تازه از روابط زن و مرد و زندگی جنسی در جوامع مدرن می‌رسد. در صحنه مهمانی پایانی فیلم او تمام مهمانان مرد را در هیئت "خریداران سکس" می‌بیند و با حالی پریشان مجلس را ترک می‌کند.

فیلم که در بخش "پانوراما" به نمایش در آمده، خمیرمایه و نگاهی تازه دارد. فیلم در آمیزش صحنه‌های مصاحبه با روایت خاطره، از بیان و پیوندی نو بهره برده است، که یادآور برخی از نوآوری‌های ژان لوک گدار است.

شبحی از "دنیای مردگان"

در ساعت ۱۶ به تماشای چهارمین فیلم روز می‌نشینم: فیلم "دیکتادو" یا "بازی‌های کودکانه" به کارگردانی آنتونیو چاباریاس، سینماگر اسپانیایی. فیلم داستانی نسبتا پیچیده از ضربه‌های کودکی و آسیب‌های روحی را روایت می‌کند.

آموزگاری جوان به نام دانیل با زنی به نام ماریا زندگی می‌کند. آنها که خود بچه ندارند، دختری را به فرزندی قبول می‌کنند. دانیل در کودکی در قتل دختری معصوم به نام کلارا شرکت داشته، اما این ماجرای هولناک را در ناخودآگاه خود دفن کرده است، اینک در برخورد با دختری دیگر، خاطرات مرده و کابوس‌های آزارنده به او بر می‌گردد و روان او را در چنگ می‌گیرد.

فیلم با بافت تودرتو، آمیزش واقعیت و توهم، روایت کابوس‌های هولناک و رویارویی با تم "مرگ" و اشباح برآمده از "جهان مردگان" گهگاه یادآور فیلم "سرگیجه"، اثر معروف آلفرد هیچکاک است. البته از ظرافت‌های سینمایی کار استاد بی‌بهره است و معلوم نیست چرا به بخش "مسابقه" راه پیدا کرده است.

مایه خجالت و سرافکندگی!

فیلم ایرانی "پذیرایی ساده" به کارگردانی مانی حقیقی را ساعت ۱۹ در یکی از سینماهای گروه "ماکس" نشان می‌دهند. فیلم در بخش "فوروم" قرار گرفته است. می‌گویند که ایران امسال ۵ – ۶ فیلم به جشنواره عرضه کرده و از میان آنها تنها این فیلم پذیرفته شده است. العهده علی الراوی!

پارسال در همین یادداشت‌ها گفتیم که با تماشای فیلم "جدایی نادر از سیمین" چقدر در سالن سینما از غرور به خود لرزیدیم و از شادی اشک بر دیده روان کردیم و در دل به اصغر فرهادی درود فرستادیم که ما را سربلند از سالن سینما بیرون فرستاد.

امسال با تماشای فیلم "پذیرایی ساده" درست عکس آن احساس به ما دست داد. موقع تماشای فیلم گاه دلمان می‌خواست که این فیلم اصلا از ایران نبود و ما این قدر خجالت نمی‌کشیدیم، و در واقع هم فیلم ربط زیادی به ایران نداشت. همین!

"بیع الموت"

ششمین و آخرین فیلمی که روز شنبه می‌بینم فیلم "فروش مرگ" نام دارد به کارگردانی فوزی بن‌سعیدی، کارگردان مراکشی که فیلم را با کادر و سرمایه فرانسوی ساخته است. در فیلم هیچ نشانی از "بهار عربی" نیست و با وجود این کاری دلچسب و دیدنی است.

فیلم سرگذشت پرماجرای سه جوان ولگرد و تباه‌شده است که در شهر تطوان، با خلاف و بزهکاری زندگی می‌کنند. در مرکز داستان "مالک" قرار دارد که به فاحشه‌ای زیبا دل می‌بندد و می‌کوشد او را از نکبت و بدبختی "نجات" دهد. مالک سرانجام به استخدام "پلیس امنیتی" در می‌آید. دوست بزرگتر او در جریان یک دزدی به دست پلیس کشته می‌شود، و دوست جوانترش به اسلامگرایان افراطی نزدیک می‌شود و سرانجام به دست پلیس می‌افتد.

فیلم کمابیش در حال و هوای "نقد اجتماعی" همان داستان‌ها و مشکلات روزمره جوامع "پیرامونی" را بیان می‌کند. "فروش مرگ" به یمن یک فیلمنامه درست و منسجم به مضامینی گوناگون می‌پردازد و داستان‌های متوازی را پیش می‌برد و به درستی آنها را به سرانجام می‌رساند.

به این ترتیب بیش از ده ساعت از روز در سالن تاریک سینما گذشته، اما جنس ناب و دندان‌گیری به "تور" نیفتاده است. از قدیم گفته‌اند هیچ صیادی به خاطر تور خالی، صید را کنار نمی‌گذارد!

علی امینی
تحریریه‌: شهرام احدی

مانی حقیقی
مانی حقیقیعکس: MEHR
صحنه‌ای از فیلم "باربارا" که در بخش مسابقه‌ای جشنواره حضور دارد
صحنه‌ای از فیلم "باربارا" که در بخش مسابقه‌ای جشنواره حضور داردعکس: Hans Fromm
پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه