راینهارد یرگل، برندهی جایزهی ادبی "گئورگ بوشنر"
۱۳۸۹ آبان ۷, جمعهدورهی بازسازی در آلمان شرقی
یرگل در این کتاب به دورهی بازسازی آلمان شرقی پس از جنگ جهانی دوم میپردازد. گفتوگوهای درونی، کابوسهای بیانتها، هذیانهای ناشی از یادآوری لحظات دهشتناک جنگ، خشونت، بمباران و روابط ناهنجار بین شخصیتهای داستان،عناصر اصلی این رمان را میسازند. "من ـ راوی" این کتاب که مرتب در حال تغییر زاویهی دید خود است و نقل و نظراتش برای خواننده به دشواری قابل فهم و درک است، در آثار دیگر راینهارد یرگل نیز ظاهر میشود. این "من ـ راوی" در واقع خود نویسنده است که به تفسیر جهان پیرامون خود مینشیند و چون ناظری سختگیر از ناهنجاریهای پریشانکنندهیآن انتقاد میکند. پیچیدگی ابراز این انتقاد همهسویه، وجه مشخصهی کارهای راینهارد یرگل است.
"انتقادات پیچیده"
مسئولان "آکادمی زبان و شعر آلمان" که جایزهی ۴۰ هزار یورویی "گئورگ بوشنر" را از آن او ساختهاند، در متنهای این نویسنده همین "انتقادات پیچیده" را برجسته میکنند: «انتقادهای یرگل، اغلب دردآورند. فهم روابط در رمانهای او دشوار است. نثر یرگل، بهراحتی قابل خواندن نیست.» رئیس "آکادمی زبان و شعر آلمان"، کلاوس رایشرت (Klaus Reichert)، یرگل را نویسندهای میداند که با "شور و حساسیت زیاد دربارهی رویدادها و فجایع قرن بیستم" مینویسد. او میگوید: «ما آگاهانه نویسندهای را برگزیدیم که در استفاده از زبان جسارت بهخرج میدهد و آثاری عرضه میکند که به سادگی قابل هضم نیستند.» یرگل، خود معتقد است که رمانهای او نه دشوار، بلکه "تفکربرانگیزند" و باید با "حوصله خوانده شوند."
دستمایهی رمانها
یرگل اغلب پیامدهای ویرانگر جنگ، رکود اقتصادی، کوچکردنهای ناگزیر، تحت تعقیب بودن و نیز اعمال فشار دولتی و درگیریهای فردی با حکومتی دیکتاتورمنش را دستمایهی کارهای خود قرار میدهد. نُک تیز انتقاد او، بهویژه نظام خودکامهای که بر آلمان شرقی حاکم بود، نشانه میگیرد. او هنگام دریافت جایزهی خود از "جو خفقانآور" حاکم بر این نظام سخن گفت: «این جو کاملاً مساعد بود که از انسانها، نمونههایی ریاکار، فرصتطلب، جاسوس وخبرچین بسازد.» پناهبردن به گوشهی دنجی در کتابخانهی خانوادگی، یرگل را در آن سالها از درگیرشدن با رژیم مصون داشت. خواندن کتاب، به گفتهی او "آنتیبیوتیکیبود بر ضد ابتلا به عفونت زندگیای در حال فاسد شدن."
"خداحافظی با دشمنان"
یرگل در این سالها، شش رمان پرحجم نوشت که هیچیک از آنها در آلمان شرقی اجازهی انتشار نیافت. دومین کتاب او با عنوان "خداحافظی با دشمنان" که در سال ۱۹۹۳ در انتشاراتی معتبر "هانزر" منتشر شد، جایزهی ادبی "آلفرد دوبلین" را از آن او ساخت. یرگل در این کتاب به دورهی پرتلاطم پس از جنگ جهانی دوم تا سالهای دههی نود در آلمان دموکراتیک میپردازد. این رمان برخلاف عنوانش، از صلح و آشتی خبر نمیدهد. شخصیت اصلی داستان، از "خصمی" سخن میگوید که با ناپدیدشدنش، "شادی را هم از زندگی آنان دزدید: «وقتی شرَ از بین رفت، نوبت آن فرارسید که انسانها یکدیگر را تکهپارهکنند.»
یرگل در این کتاب با زبان و سبک خاص خود، از نبود امنیت و ثبات، ترک عادتهای نیک و مکانهای آشنا که بیاطمینان و ناآرامی بههمراه میآورد، شکوه میکند. او بهویژه از انسانهایی که در این درگیریها جان و مال و عشق و حیثیت خود را از دست دادهاند، یاد میکند تا "خاطرهی آنان را جاودان سازد."
"سرگذشت انسانهای ناتمام"
قهرمانان رمان "سرگذشت انسانهای ناتمام" که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد، با شخصیتهای کتاب "خداحافظی با دشمنان"، وجوه مشترک بسیاری دارند. این کتاب که در سه بخش تنظیم شده، به زندگی سه نسل از یک خانوادهی آلمانی میپردازد که پس از جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۵ از شهری در چکسلواکی سابق رانده میشوند، بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۸۸ در شرق آلمان از راه فروش کتاب زندگی میکنند و سرانجام در آستانهی قرن جدید در برلین، بدون بهجا گذاشتن اثری از خود، از بین میروند. سرگذشت این سه نسل در زندگی سه شخصیت داستان، هانا، آنا و "من ـ راوی" که در بخش سوم ظاهر میشود، بازتاب مییابد. این انسانها، که ناخواسته در جریان رویدادهای پرفراز و نشیب تاریخی و اجتماعی قرار میگیرند، هرگز فرصت تحقق بخشیدن به آرزوها و رویاهای خود را نمییابند.
"یک هدیه و هم یک دلگرمی"
راینهارد یرگل نیز، هر چند تا بهحال به عنوان نویسندهای مطرح جوایز ادبی بسیاری را از آن خود ساخته است، ولی از نظر مالی در تنگناست و نمیتواند تنها با فروش رمانهایش، آرزوی بزرگ خود (نوشتن) را تحقق بخشد. او که از سال ۱۹۹۶ از کار در "تئاتر مردمی آلمان" استعفا کرده تا تنها به امر نگارش بپردازد، در پایان سخنرانی خود در مراسم اهدای این جایزه، به این نکته اشاره کرد و گفت: «این جایزه برای من هم یک هدیه و هم یک دلگرمی است. برای این که میتوانم از این پس تنها به کار نوشتن بپردازم.»
FW /FF