«دیگر نمیتوانستم کار در صدا و سیما را تحمل کنم»<br>گفتوگو با مهدی رستمپور
۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبهدویچه وله: تو برای پوشش بازیهای جام جهانی کشتی از سوی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به دانمارک آمده بودی. پس از اتمام این بازیها که میتوان گفت با نتایج رضایتبخشی برای کشتیگیران فرنگیکار و آزادکار ایران به پایان رسید، تصمیمی گرفتی که زندگیات به نحو دیگری ادامه پیدا کند. از آن زمان تا کنون، بیش از سه ماه گذشته است. لطفاً برای ما از وضعیت فعلی خودت بگو؛ الان در شهر نورنبرگ آلمان هستی. از کم و کیف زندگیات تعریف کن.
مهدی رستمپور: همانطور که اشاره کردید، حدود سه ماه میگذرد و من هم از شرایطی که اینجا دارم راضی هستم. البته فکرم، ذهنام، روحام، تمام وجودم در ایران است. مرتب پیگیر اخبار ایران در حوزههای مختلف هستم و مسایل مختلف و وقایعی را که آنجا اتفاق میافتد و همه باخبر هستند، دنبال میکنم.
تصمیمی که در سفر با تیم ملی کشتی ایران گرفتی، آیا تصمیمی برقآسا و آنی بود یا این که سلسله مراتبی را در ذهن و برنامهریزیهایت طی کرده بود و به این نتیجه رسیده بودی که باید راه دیگری را در زندگیات تعیین کنی؟
واقعیت این است که من هیچگونه فعالیت سیاسی در ایران نداشتم. چون اگر غیر از این بود، نه تنها در صدا و سیما که در رسانههای نوشتاری نیز نمیتوانستم دوام بیاورم. حتا الان هم که خارج از ایران هستم و فضای آزادی برای فعالیتهای سیاسی وجود دارد، فعالیت سیاسی ندارم. من یک خبرنگار هستم که بیشتر در حوزهی ورزش کار و فعالیت میکند. ولی خب قضیه این است که دیگر نمیتوانستم در رسانهای، در مملکتی که هر روز کموبیش ۲۰۰ نفر بازداشت میشوند، در مملکتی که چماق بر سر شهروندانش میکوبند کار کنم. به هر حال هر کسی تحملی دارد. فضای تلویزیون هم بعد از انتخابات کاملا تغییر کرد و تبدیل شد به رسانهای که به طور کلی میخواهد آنچه را که واقعیت ندارد به جامعه بقبولاند و به پخش اخبار غیرواقعی، اعترافات و مسایلی میپرداخت، که جامعه هم پذیرای آن نبوده و نیست. گرچه ما سیاسی نبودیم، اما از ۲۲ خرداد به بعد، سیاست آمد جامعهی ما را یکباره دربرگرفت و همه ناگزیر و ناخواسته به آن تن دادند. من هم که چهرهی سیاسی نیستم، قاعدتاً اقامتام در اینجا و برنگشتنام به ایران، خواهناخواه یک کنش سیاسی است. به هرحال، از تصمیم خودم اصلا پشیمان نیستم و همان فعالیتی را که در ایران داشتم، در حوزهی ورزش، در اینجا دنبال میکنم و با آزادی و فراغ بال بیشتری مینویسم. در عین حال امیدوارم روزی که خیلی هم امید دارم به زودی اتفاق بیفتد، شرایطی فراهم شود که نه تنها من، بلکه هرکس دیگری که با دلایل مشابه من جلای وطن کرده، بتواند به ایران برگردد و در مملکت خودش فعالیت کند. حتا اگر درصدی از آزادیای که اینجا هست، در کشور ما هم فراهم باشد، خود من بلافاصله به ایران برمیگردم و فعالیتهایام را آنجا پیگیری میکنم.
اما جالب است که آگاه شویم، برای یک خبرنگار، یک ژورنالیست ورزشی چه محدودیتهایی در ایران میتواند ایجاد شود که حتا در حوزهی ورزش نیز واقعیتها و مسایلی را که باید منتشر کند، نتواند به دنیای ورزش ایران و جهان اعلام کند؟
سؤال بسیار خوبی است؛ نکته اینجاست که همهی ما پیش از آن که خبرنگار باشیم، پیش از آن که کشاورز، صنعتگر، معلم، مهندس، روزنامهنگار، سیاستمدار و… باشیم، در وهلهی اول عضوی از جامعه هستیم. همین امروز که این گفتوگو انجام میشود، یکی از نخبگان جامعهی ما، یک دانشجوی موفق را چادر سرش میکنند، کیف زنامه دستاش میدهند و عکساش را در خبرگزاری رسمی کشور (ایرنا) و خبرگزاری رسمی دولت بعد از نهم (فارسنیوز) منتشر میکنند. من دوست ندارم در مملکتی که چادر بر سر مردها میکنند و عکساش را به این شکل در رسانهها منتشر میکنند، کار کنم. شاید این مساله ارتباط مستقیمی با کار رسمی و مشخص من که فضای ورزش است نداشته باشد، اما من یک شهروندم و این را هم میبینم. اینگونه اتفاقات هم که هر روز دارد گسترش پیدا میکند و گویی قرار نیست این التهاب فروبنشیند. چون مردم از خواستههای بهحق خودشان عقبنشینی نخواهند کرد و در طرف مقابل هم میبینیم که دولت و حکومت نیز قصد ندارد اشتباهات خود را بپذیرد و امتیازاتی را که مردم به حق مطالبه میکنند، در اختیارشان قرار دهد. به هر حال صرفنظر از این که من ورزشنویس، سیاسینویس یا اقتصادینویس باشم و اصلا صرفنظر از این که من کار رسانهای انجام میدهم یا خیر، این قضایا میتواند در کار و زندگی من تاثیر بگذارد. ضمن این که سانسور در حوزهی ورزش البته کمتر است. این را قبلا هم گفتهام که تنها حوزهای که میشود در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مردم تا حدودی صادق بود، حوزهی ورزش است. البته حوزه ورزش هم روز به روز دارد محدودتر میشود و بحث ایجاد شبکهی ورزش زیر نظر مستقیم سازمان تربیت بدنی با بودجهی دولت، از طرف آقای سعیدلو مطرح شده که در این صورت فضا از آنچه که الان هست و غیر از یکی دو تا برنامه که برنامههای موفقی هم هستند، شاهد نقدی جدی در صدا و سیما نیستیم، تنگتر هم خواهد شد. اما امیدوارم چنین اتفاقی نیفتد.
یکی از برنامههایی که الان اشاره کردی، برنامهی نود (۹۰) است که عادل فردوسی پور آن را شکل داده بود. اما آن هم طی ۷−۸ ماه گذشته با محدودیتهای جدیدی روبرو شد و ظاهرا مورد پسند مسئولین قرار نگرفته و با ترمز دستی خاصی روبرو شده است و عادل فردوسیپوری که ما سالهای سال میشناختیم، دیگر در صحنهی تلویزیون قابل دیدن نیست. این تغییر به همان محدودیتهایی برمیگردد که اشاره کردی؟
به نمونهی خوبی اشاره کردید؛ اگر نود (۹۰) همچنان روی آنتن میرود، به آن معنا نیست که خواست قلبی مسئولین صدا و سیما است که این برنامه پخش شود و دولت هم با این برنامه مشکلی ندارد. حکایت عادل فردوسیپور عزیز و برنامهی نود مانند قضیهی آقای کروبی است که اگر بازداشت نمیشود، به معنای آن نیست که حکومت تمایلی به بازداشتاش ندارد، بلکه تبعات قضیه است که موجب میشود کروبی و میرحسین موسوی بازداشت نشوند. اما در عین حال دانشجویان دسته دسته و معترضین گروه گروه بازداشت میشوند و محاکمههای سریعالسیر و احکام عجیب و غریب صادر میشود. برنامهی نود هم به شدت تحت فشار است و حتا تکرار این برنامه که از شبکهی جام جم پخش میشود، با سانسورهای عجیب و غریبی مواجه میشود و ۴۵ تا ۵۰ دقیقه از یک برنامهی دو ساعت و نیمه را سانسور میکنند. به هرحال، برنامهی بسیار خوبی است، عادل فردوسیپور مجری موفقی است. جا دارد در اینجا به یک نکته هم اشاره کنم و آن این که بعد از ماندن من در اینجا، برخی سایتها اشاره کرده بودند که من مجری برنامهی «دایرهی طلایی» هستم. در حالی که مجری و تهیه کنندهی این برنامه، دوست خوبم، جناب آقای رضا جاودانی است و من مسئولیتی در آن برنامه نداشتم.
نکتهای که صحبت در مورد آن اجتنابناپذیر است، مسالهی ورزش است. ملت ایران، ملت ورزشدوست و فوتبالدوستی است. مسالهی فوتبال لیگ برتر امسال برای مقامات رژیم دردسری شده بود که نکند اعتراضهای جنبش آزادیخواهانهی ملت ایران از طریق لیگ برتر فوتبال ادامه پیدا کند و لیگ برتر فوتبال هم در این فصل در شعاع تحولات اجتماعی قرار گرفت. همانطور که گفتی، اصلا شعاع سیاسی را کنار میگذاریم؛ اما آیا ورزش میتواند یکی از راههایی باشد که ملت ایران از آن طریق بخواهند بگویند که «ملت ما هستیم، تعیین کننده ما هستیم؛ ملت تعیین کنندهی دمکراسی است و ورزش جالبترین و قشنگترین نمونهی نمایش دمکراسی است»؟
بله دقیقا؛ پیش از انتخابات فهرست ۶۰۰ نفرهای از ورزشکاران به نام در رشتههای مختلف ورزشی شکل گرفت که از آقایان کروبی و موسوی اعلام حمایت کردند. پس از انتخابات و اتفاقات بعد از آن هم در جایی ندیدم کسی امضای خود را از این لیست پس گرفته باشد. در این فهرست ۶۰۰ نفره، نام تمام ورزشکاران شاخص ایران دیده میشد و در حقیقت اعتراضی بود به مسایل ورزش و مسایلی که ورزشکار در سطح جامعه میبیند و با آن مواجه است. در طرف مقابل، فقط چهار ورزشکار از آقای احمدینژاد اعلام حمایت کردند که نیازی نیست نام آنها را ببرم، جامعه آنها را میشناسد و در هر حال عقیدهی آنها اینگونه بود. نمونهی دیگر حرکت نمادینی است که فوتبالیستهای ما در بازی مقابل کرهی جنوبی انجام دادند و کاملا گویا بود که چه میخواهند و تا چه حد با جامعه همصدا و همسو هستند. واکنش فدراسیون فوتبال هم حیرتانگیز بود که به فیفا نامه نوشت و در آن به این که بازیکنان ما مچبند سبز بستهاند اعتراض کرد و خواستار واکنش فیفا شد. فیفا هم واکنش فوقالعاده عالیای نشان داد و گفت نه تنها این بازیکنان را محروم نمیکند، بلکه فدراسیون فوتبال ایران هم حق ندارد چنین کاری بکند. خود بازیکنان نیز مطلع شدند و نکونام در مصاحبهای اعتراض کرد. مهدویکیا نیز در بیانیهی خود، غیرمستقیم اعتراض خود را نسبت به این قضیه نشان داد. نتیجه این شد که همهی این بازیکنان غیر از یکی دو نفر با تیم ملی خداحافظی کردند و ماندن در تیم ملی را بیش از این صلاح نمیدانستند. علی کریمی، مهدویکیا و هاشمی عطای حضور در تیم ملی را به لقای آن بخشیدند و کنارهگیری کردند. به طور کلی جسته و گریخته شاهد این اعتراضات هستیم. محسن شادی، قایقرانی که با مچبند سبز روی سکوی قهرمانی قایقرانی امیدهای جهان قرار گرفت، نمونهی دیگر آن بود. در هر صورت، ورزشکار هم بخشی از همین جامعه است، مانند خبرنگار و یا هر فرد دیگری که فعالیتی را دارد انجام میدهد؛ خواستهها در همهی عرصهها تقریبا مشترک است و همانطور که اشاره کردی، این مساله در ورزش هم نمود پررنگی دارد.
حرکات جسورانه و با شهامت ورزشکارانی مانند علی کریمی، مهدی مهدویکیا و محسن شادی، قهرمان قایقرانی ایران، باعث ایجاد مشکلاتی در داخل ایران برایشان نشده است؟
طبیعتا ورزشکارانی که به شکل بارز و مشخص، چنین واکنشهایی نشان میدهند، مشکلاتی برایشان پدید میآید. خصوصا اگر خیلی مطرح نباشند. مثلا علی کریمی، چهرهای بینالمللی است؛ یا علی دایی که قبل از انتخابات کمک ۱۰۰ میلیون تومانیای را به ستاد موسوی ارائه کرد، چهرهای نیست که بشود خیلی راحت بازداشتاش کرد یا برایش مشکلی ایجاد کرد. اما در طرف مقابل، ورزشکارانی که از آقای احمدینژاد حمایت کردند، از شرایط استثناییای برخوردار شدهاند. برای نمونه، آقای رضازاده که ورزشکار بسیار بزرگی بوده و خود من هم مثل همه برایش هورا میکشیدم، در حال حاضر عضو هیأت مدیرهی باشگاه سایپا است؛ مشغلههای اقتصادی خود را نیز دارد و گاه و بیگاه در سفرهای استانی با آقای احمدینژاد همراهی میکند. یا پیش از سخنرانی آقای احمدینژاد در مصلی، حسین رضازاده پشت تریبون میرود. در عین حال مدیر تمام تیمهای وزنهبرداری در تمام ردههای سنی نیز هست. تمام تیمهایش هم یا به دلیل دوپینگ عنوانینشان پس گرفته میشود و یا بدترین نتیجهی وزنهبرداری در ۱۰ سال اخیر در مسابقات اخیر جام جهانی کرهی جنوبی به دست میآید. اما کسی نمیتواند از رضازاده به عنوان مدیر تیمهای ملی حساب پس بخواهد که چرا تیمهایش اینگونه نتیجه میگیرند؟ در حالی که وزنهبرداری مانند حسین توکلی که قهرمان المپیک بوده، الان هیچ مسئولیتی ندارد. شاهین نصیرینیا که قهرمان جهان بوده، مجبور به جلای وطن میشود. یا این کوروش باقری که زمانی قهرمان جهان بوده، الان کنار گود نشسته است. یعنی تمام کارها به حسین رضازاده سپرده شده است که در واقع پاداشی است برای همسویی او با دولت بعد از نهم. علت آن هم فکر نمیکنم بینش سیاسی آقای رضازاده باشد، بلکه این قهرمان بزرگ تبدیل به ابزاری در دست مسئولین این کشور شده است. روز به روز هم دارد محبوبیت خود را از دست میدهد. در حالی که پتانسیل خودش آنقدر بالا بود که محبوب باقی بماند. نیازی نبود این همه مشغله داشته باشد و این همه مسئولیت بپذیرد که تا این حد ناموفق باشد. به هرحال این مساله در حافظهی ورزش دوستان ثبت خواهد شد و آنها فراموش نمیکنند چه ورزشکارانی در کنار مردم بودند و چه ورزشکارانی به همین راحتی به آنها پشت کردند.
چه پیشبینیای در ارتباط با شرایط ایران داری؟ آیا ۱۰ سال دیگر ایرانی خواهیم دید مانند ایران سال ۲۰۰۹ یا شرایط تغییر خواهد کرد؟ پیشبینی تو چیست؛ آیا روند دمکراسیخواهانهی ملت به نتیجه خواهد رسید؟
من فوقالعاده امیدوارم! من وقتی در ایران وارد یک سالن ورزشی میشدم و چهار تا پنج تماشاچی میآمدند و در مورد یک موضوع بخصوص، مثلا فلان یادداشتی که چند روز پیش در روزنامه نوشته بودم، به من اعتراض میکردند، متوجه میشدم که یک جای کارم ایراد دارد و حق با مخاطب است. واقعا جای پرسش دارد که چگونه مسئولین مملکت ما این اعتراضات میلیونی را نمیشنوند. تا کی میخواهند مقصر را بیرون از مرزهای ایران جستوجو کنند. این پرسش بزرگی است؛ برای من جای سؤال است که چرا این اعتراضات را نمیخواهند بشنوند و تا کی میخواهند فرافکنی کنند؟ من به فردای مملکتام خیلی امیدوارم!
مصاحبهگر: فرید اشرفیان
تحریریه: داوود خدابخش
برای شنیدن گفتوگو با مهدی رستمپور بر روی لینک پایین صفحه کلیک کنید.