دهمین سالگرد خاموشی شهید ثالث
۱۳۸۷ تیر ۱۱, سهشنبهده سال ازمرگ سهراب شهید ثالث، فیلمساز، کارگردان و فیلمنامهنویس میگذرد. او از شانزده سالگی به فکر ساختن فیلم افتاد ودرهیجده سالگی برای تحقق آن به پاریس سفرکرد تا به مدرسهی معروف"ایدک" برود.یکسال بعد بهدلیل گرانی شرایط محیط زیست درس را رها کرد و به اتریش پس ازجنگ، نزد پروفسور"کراوس"برای فراگیری هنرپیشگی وکارگردانی رفت.این باربیماری سل با زهم سبب ترک مدرسه شد، که بازگشت اورا به فرانسه برای تحصیل دوباره در مدرسهی ایدک ویافتن راه معالجه بههمراه داشت.مدرسهی کنسرواتوار مستقل سینمای فرانسه مرحلهی بعدی تحصیل اوبود.
خالق آثاری برجسته
شهیدثالث در سال ۱۹۶۹میلادی بهایران بازگشت ونخستین فیلم کوتاه خود رابا نام "قفس"ساخت."آیا"،"سیاه وسفید" و "یک اتفاق ساده" ازفیلمهای بعدی اوبود. "طبیعت بیجان" پس ازیک اتفاق ساده شهید ثالث را به اوج شهرت رسانید. در سال ۱۹۷۴دورهی زندگی وفیلمسازی اودر ایران به پایان رسید ونخستین فیلم او"درغربت" درخارج ازکشورساخته شد. "زمان بلوغ"، خاطرات یک عاشق"، "اتوپیا" و "گلهای سرخ آفریقا" ازفیلمهای معروف اوست که در خارج ازکشورساخته وبرندهی جوایزی نیزشده است.
سهراب شهید ثالث مثل هر کودک دیگر،برای آنچه که میخواست با ترفندهای کودکانهی خود برای دریافت آن میجنگید.منتهی اگردیگرکودکان نقنق میزدند وسرانجام کار به گریه و زاری میرسید، او اعتصاب غذا میکرد.اعتصاب میکرد که به سینما برود ویا فلان کتاب را برایش بخرند.ازبالای بام خانه سنگ بزرگی را به حیاط پرتاب میکرد تا پدر و مادر خیال کنند خودکشی کرده است. همان سنگ بزرگی که پس ازسالها اقامت درآلمان معتقد بود که جوانان ایرانی برای ساختن فیلم باید به قلهی کوه ببرند، و در لحظهای که از پشتشان میافتد وبه پایین سقوط میکند، دو مرتبه آنرا بالا ببرند تا بتوانند سینمایی جدید وخوب بسازند.
قضیه خیلی ساده است. درست به سادگی همان "یک اتفاق ساده". کودک ناسازگار با قوانین معین خانواده همچنان در جامعه نیزناسازگار باقی ماند.نه حاضر بود تملق کسی رابگوید، و نه دستبوس کسی باشد.برای رضای خاطر"محمد زمانی"با فرهنگ وهنرمیجنگید تا برایش کت وشلواری ودوچرخهای تهیه کنند، برای دریافت جایزهی خود ازدست شاه اما شلوار جین و پیراهن اسپورت میپوشید.با این همه اما اعتراف میکند که مدال را وزیر فرهنگ وهنر آنزمان برایش تقاضا کرده بود،تا امنیت اورا در برابر ساواکیهای ناامن حفظ کند.
قبل و پس از انقلاب در آلمان
شهیدثالث با کسی تعارف ندارد وهمچنان بی تعارف تنها ازدو فیلم سازخوب ایرانی"محسن مخملباف" و "محمد علی طالبی"یاد میکند.اما کتاب خاطرات "بونوئل" فیلمساز فرانسوی، برایش مانند کتاب مقدس است.«بونوئل یکی ازبزرگترین فیلمسازهای مورد علاقه من است. استاد بزرگ من کما کان همان بونوئل است و قابل تقلید هم نیست. نمیشود از او دزدی کرد».شهید ثالث اما درآلمان هم چندان آرام نبود.
پس از فیلم" خاطرات یک عاشق" که جایزهی مخصوص فستیوال لندن را در سال ۱۹۷۶گرفت، در آلمان مانع گفت وگوی او با وسایل ارتباط جمعی شدند. «جلوی کارم را اینجا گرفتند چون در مصاحبههایم خیلی به حکومت ایران حمله می کردم. پلیس آلمان و پلیس ایران با هم خوب کار میکردند.»ازآن پس همهی سوژههای پیشنهادی او در آلمان با جواب منفی مواجه میشود."اوتوپیا" فیلم زیبا ودیدنی او نیز بهمراه فیلم مستند" تعطیلات طولانی لوته آیسنر"رد میشود.«بعد انقلاب شد وبلافاصله برنامه اول تلویزیون آلمان یک اتفاق ساده را پخش کرد. وگفتند که کارگردان این فیلم با دیکتاتور ایران جنگیده ودر آلمان کار وزندگی میکند.» فیلم کوتاه سی وپنج میلیمتری "نظم"پس ازآن نه تنها کاندیددر فستیوال کن میشود که جایزهی برنز"هوگو"را در شیکاگوازآن خود میسازد.
لحن تند و تلخ فیلمها
مرتضی ممیزمعتقد بود که ویژگی شهید ثالث، لحن تند وتلخ فیلمهای اوست. در حالیکه مردم معمولا چنین فیلمهایی را دوست ندارند،ثالث اما با همین لحن تند با موفقیت در خارج ازکشور روبرومی شود. ثالث ضمن تایید این نظر میگوید:«فیلمهایی که مردم را سرگرم میکند بهاندازهی کافی ساخته میشود.فیلمهایی که دروغ ودغل درآن زیاد است واصلا ربطی به زندگی ما ندارد.چیزی که ساخته نمیشود این است که ما چگونه زندگی کردیم ،در چه سوراخهایی افتادیم و چه بلا هایی به سرمان آمده است.زندگی ما را دست میاندازد وآن کاری را که خودش بخواهد با ما میکند.»