در شعر کهن استاد، در شعر نو آواره
۱۳۹۹ تیر ۲۹, یکشنبههمایی چنین سروده است:
«تاجم نمیفرستی، تیغم به سر مزن
مرهم نمیگذاری، زخم دگر مزن».
جلالالدین همایی در سال ۱۲۷۸ در اصفهان زاده شد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
پدرش سراینده و خوشنویس بود: «از چهار پنج سالگی نزد پدر و مادر به درس و مشق نشستم. درسی را که پدر به من میداد، مادر تکرار و در یاد گرفتن آن کمک میکرد. مادرم در خواندن و فهمیدن متون نظم و نثر فارسی و عربی دست کمی از تحصیلکردگان مدارس عالیه ندارد».
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
۱۰ ساله بود که به مدرسه فقه و دانشهای قدیم "نیمآورد" رفت و ۲۰ سال در آنجا ادبیات، ریاضیات، گاهشماری و منطق و فلسفه آموخت و آموزاند: «در دوران تحصیل به تدریس حوزه های طلبگی نیز اشتغال داشتم چندانکه در چند سال آخر، تدریس "مغنی و مطول" و "شرح شمسیه منطق" به این بنده انحصار داشت و همواره هفتاد هشتاد تن از طلاب درسخوانده فاضل به حلقه مدرس من مینشستند. در مدرسه قوت غالب من و دیگر طلاب نان خالی بود و گاه نان و پنیر. شکمها به ندرت غذای گرم را به خود میدید».
۲۹ ساله بود که به عنوان نخستین ایرانی معاصر، "تاریخ ادبیات فارسی" را به سبک امروزین نگاشت.
۳۰ ساله بود که دبیر دبیرستانهای تبریز شد و سه سال پس از آن کار را در تهران ادامه داد.
۵۵ ساله بود که تدریس فقه در دانشکده حقوق و ادبیات در دانشکده آن رشته را آغاز کرد.
۶۷ ساله بود که بازنشسته شد اما تدریس را در دانشگاه تهران ادامه داد.
او افزون بر چندین کتاب آموزشی ادبی برای دبیرستانها و دانشگاه در رشتههای تاریخ، طب قدیم و نجوم آثاری دارد: «صد یک آنچه تا کنون به فارسی و عربی تألیف کرده و اشعاری که به دو زبان ساختهام، طبع و نشر نشده و این حس خودنمایی در من نبوده که هرچه امروز میگویم و مینویسم فردا در معرض انتشار قرار گیرد».
او هرچند استاد صنعتهای ادبی بود و سرودهها به ویژه ماده تاریخهایش ماندگاراند، شعر نو را برنمیتابید: «من از این نوع اشعار که اسم شعر تازه روی آن گذاشته اند چندان بدم نمیآید اما به همان اندازه که از شوخیها و مطابیات نه به قدر سخنان جدی».
آخرین سروده او یک مثنوی هفتاد بیتی است که گونهای وصیتنامه منظوم است:
«پایان شب سخنسرایی
میگفت ز سوز دل همایی
فریاد کز این رباط کهگِل
جان میک"نم و نمیک"نم دل».
جلالالدین همایی در ۸۰ سالگی در تهران درگذشت.