خاک دامنگیر صحنه • بیستمین سالگرد جشنواره تئاتر ایرانی
۱۳۹۲ آبان ۷, سهشنبهفستیوال تئاتر ایرانی در کلن بیست سال پیش با همت بهرخ حسین بابائی و مجید فلاحزاده بنیان نهاده شد؛ جشنوارهای که اغلب صحنهای برای حضور فرهنگ های گوناگون بوده است. برگزارکنندگان همهساله عنوانی نیز برای برنامه خود داشتهاند. جاده ابریشم، آسیای جوان، و... امسال موزائیک فرهنگها.
سودابه فرخنیا، علیرضا کوشک جلالی، صدرالدین زاهد، حمید عبدالملکی، احمد نیکآذر، بهروز قنبرحسینی و... از جمله کارگردانانی هستند که نمایشنامههایشان در این فستیوال به روی صحنه میرود.
تئاتر محاکمه ایرج میرزا در نخستین سال مهاجرت بزرگ ایرانیان در آمریکا به روی صحنه رفت. از آن پس این جا و آن جا بازیگران و کارگردانان گردِ صحنه خورده و گاه آنان که تازه گام به روی صحنه گذاشته بودند تا مزه خاک گریبانگیر آن را بچشند، هر از گاهی نمایشی را به اجرا در میآوردند. نه سازمانی وجود داشت و نه انسجامی. به همین دلیل بیست سال پیش جشنواره تئاتر ایرانی در کلن گروههای گوناگون تئاتری را که آمیزهای بودند از پیر و جوان و حرفهای و غیر حرفهای گرد هم آورد تا بنیادی برای پیشبرد تئاتر برونمرزی به وجود آید.
در آن زمان هیچ کس امیدی به ادامه راه نداشت. این کودک شیرخواره اما با عزم راسخ بنیانگذارانش سرانجام به جوان برومند بیست سالهای بدل شد که امروز ثمره کارش را در دیگر کشورهای اروپائی و آمریکا میتوان دید. جشنوارههائی که هر کدام چند سالی عمر کردند و سپس عطای صحنه را به لقای آن بخشیدند و برخی نیز همچنان در باریکهای به دست و پا زدن مشغولند، و چشم امید به آینده دارند.
به بهانه فرا رسیدن بیستمین سال بنیانگذاری فستیوال تئاتر ایرانی در کلن با بهرخ حسینبابائی به گفتوگو نشستیم تا از فراز و فرودها، اشکها و لبخندها و حرفهای پشت صحنه این بیست سال آگاه شویم.
انزوای آغازین فستیوال
بهرخ حسینبابائی از انزوای فستیوال در آغاز میگوید و تحولاتی که پس از بیست سال شاهد آن است:ِ «فستیوال وقتی که شروع شد، تنها برای خودش بود، گوشهای از دنیای هنری ایران بود. یکی از پلانهای ما این بود که بتوانیم این فستیوال را به شهرهای مختلف آلمان و بعضی کشورهای دیگر اروپایی بکشانیم. تلاش هم کردیم، ولی واقعاً مشکل بود. امکان اینکه از یکجایی برویم جای دیگر و فستیوال بگذاریم نبود. ولی خوشبختانه به دنبال این حرکت فستیوالهای دیگری شروع شد.»
او میافزاید: «الان فستیوال تئاتر هایدلبرگ هست که امسال هفتمین سالش را میگذراند و بعد فستیوالی در هامبورگ شروع شد که ۸ـ۷ سال برپا بود ولی بعد از پای درآمد.در فرانکفورت فستیوال تئاتر ایرانی هست یا در لندن از سال گذشته فستیوال تئاتر ایرانی شروع شده. بههرحال ایرانیها یک حرکت بسیار زیبای هنری در خارج از کشور شروع کردهاند و ما خوشحالیم که توانستیم چنین قدمی را برداریم و چنین حرکتی را انجام دهیم.»
بیشتر بخوانید: تئاتر ایرانی در کلن، نوزده سال پایداری
کمکهای دولتی
هفتاد، هشتاد سالی از عمر تئاترهای خیابان لالهزار و هنرمندانی که مردم برای دیدنشان روی صحنه سر و دست میشکستند گذشته است. بازیگرانی چون نوشین، جعفری، لرتا، انتظامی، اسکوئیها و دیگرانی که تماشاگران به محض دیدن اسمشان بر سر در تئاتر بلافاصله بلیط را میخریدند و به درون میرفتند.
با اوج گرفتن محبوبیت سینما کم کم بازار تئاتر کساد شد و از آن زمان به بعد حفظ این هنر ارزنده نه تنها در ایران که در جهان با کمکهای دولتی میسر شده است. در برونمرز اما داشتن چنین پشتوانهای چندان راحت به نظر نمیرسد.
بهرخ حسینبابائی از حمایتهای دولتی آلمان و در عین حال شگفتی همان ادارهی فرهنگی از پابرجایی این فستیوال میگوید: «یک بار آقای یونگ از اداره فرهنگ شهر کلن که تقریباً ۱۷ سال در کنار ما بود، به ما گفت که این کار یک وزارتخانه است که شما دارید انجام میدهید. شاید اغراق نباشد که بگویم بسیار برای ما سنگین بود. ولی آن شوق و عشق به تئاتر، ما را پابرجا نگاه داشت. ما تئاتریها میگوییم کسی که یکبار خاک صحنه خورد، اگر عاشق این کارباشد، دیگر نمیتواند صحنه را ول کند و واقعاً ما هم این جوری بودیم. یعنی این فستیوال نه تنها در جهت هنری خود ما را اعتلا داد، بلکه از جهت تجربه.»
شکاف در میان گروهها
چند سالی پس از پاگرفتن فستیوال، بنیانگزاران تصمیم گرفتند که گروههائی نیز از ایران دعوت کنند. دعوت کردن از ایران همان و شکاف افتادن بین گروه های تئاتری هم از پی آن. بهرخ حسین بابایی میگوید: «در آغاز ما با پیشنهاد بسیاری از میهمانان نامدار تئاتر مثل آقایان حسامی، خسروی، رادی و... تصمیم به دعوت از گروههائی از ایران گرفتیم. دعوت اول ما واقعاً به قول آلمانیها دعوت کور بود، یعنی بدون اینکه بشناسیم چه کسی را داریم دعوت میکنیم. بههرحال وقتی ما این گروه را دعوت کردیم، دو دستگی پیش آمد.»
او میافزاید: «عدهای از گروههای تئاتری که معتقد به روش خاصی بودند، از فستیوال خودشان را کنار کشیدند و گفتند شما که از ایران دعوت میکنید، یعنی اینکه دارید از جمهوری اسلامی دعوت میکنید و با رژیم کار میکنید. در صورتی که مطلقاً این طور نبود. بعداً هم خودشان متوجه شدند. منتهی این دو دستگی طولانی شد. تعدادی کم کم برگشتند، ولی هنوز تعداد محدودی هستند که به دلایل مختلف این نظر را دارند که نباید از ایران دعوت کرد. مشکل دومی که وجود دارد مسئله مالی است که باعث شد که ما دیگر نتوانیم از ایران دعوت کنیم. امسال خیلی به فکر افتادیم و حتی تقریباً دعوتمان را هم انجام داده بودیم، متأسفانه مجبور شدیم کنار بکشیم. البته ۱۰ درصد به دلیل این تنشهایی که ممکن بود پیش بیاید. کمااینکه چندتا تلفن شد که ما کارمان را عرضه نمیکنیم، اگر این طوری باشد.»
بهرخ حسینبابائی در ادامه میگوید: «ولی خود من بهعنوان یکی از گردانندگان فستیوال، ۹۰ درصد بهخاطر مسئله مالی دنبال کار را نگرفتم. برای اینکه وقتی که فستیوال نمیتواند گروهی را که از ایران میآورد، پذیرایی کند و امکان مخارجش را ندارد، واقعاً آدم خجالت میکشد.»
کیفیت در برابر کمیت
نخستین سالهای جشنواره مالامال بود از گروههای تئاتری گوناگون و طبیعتا روزهای بیشتر برای اجرای آنها.
چند سالی است که به نظر میرسد گردانندگان فستیوال دعوت از گروهها را بیشتر به صورت گزینشی و بر اساس کیفیت کار انجام میدهند.
تعداد گروهها بسیار کم شدهاند و فستیوالهای پانزده و ده روزه به چهار و پنج روزه تقلیل یافته است.
بیشتر بخوانید: فستیوال تئاتر ایرانی؛ "از ساحره یائسه" تا راههای خودکشی
بهرخ حسینبابائی توضیحی هم در این مورد دارد: «فستیوال در واقع پلان پنج ساله داشت. ما پنج سال اول را گذاشتیم برای شناسایی گروهها. یعنی تئاتریهای خارج از ایران اصلاً همدیگر را بشناسند. چه کسی کجا هست، چه کار میکند و فلانی آیا کار تئاتر را ادامه داده یا نداده و طبیعتاً شناساندن خود فستیوال. بنابراین هر کسی که خودش را کاندیدای فستیوال میکرد ما میگرفتیم، بدون اینکه هیچ انتخابی در کار باشد. در پنجمین سال ما ۵۵ گروه در فستیوال داشتیم. یعنی واقعاً اوج آن پنج سالی که میخواستیم همدیگر را بشناسیم و پیدا کنیم. فستیوال پنجم که پانزده روز بود،از نظر مالی برای خانه ما فاجعه بود. باور کنید که ما شاید چهار سال زیر بار قرض این فستیوال زندگی کردیم.»
او میافزاید: «بعد از فستیوال پنجم کم کم رفتیم روی این موضوع که مسئله کیفیت کار را در نظر بگیریم. ما بازهم از نظر مالی نمیتوانیم برویم مثلاً فرض کنید انگلیس کار فلان گروه را ببینیم یا برویم مثلا هامبورگ. بنابراین در اثر این شناختهایی که ازهم پیدا کرده بودیم، فرض کنید در لندن ما میگوییم خانم سودابه یا سوسن فرخنیا، شما بروید فلان نمایش را ببینید و نظرتان را بگویید. یعنی این جور همکاریهای دقیقاً تئاتری بین ما گروهها ایجاد شد. یعنی دیگر رفتیم روی کیفیت. دیگر این جوری نبود که هر گروهی که خودش را کاندیدا بکند، آن را بگیریم.»
چند سالی فستیوال با دعوت از بعضی از هنرمندان نامدار، نه تنها سالن تئاتر را مملو از تماشاچیان کرد، بلکه کمکی هم به گیشهی خود کرد. از او می پرسم چرا دیگر از آن هنرمندان مشهور خبری نیست؟ بهرخ حسینبابایی میگوید:« من بهعنوان یک هنرمند تئاتر که مشکلات هنر در تبعید و مهاجرت را میشناسم، دلم میخواهد برای همکارانی امکان صحنه فراهم کنم که مثل من فکر میکنند. یعنی تئاتر را، به قول همسرم یک امر خطیر و جدی به حساب می آورند. نه اینکه ما بخواهیم سالن را پر کنیم.»