1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

"حق رای نه اعطای ملوکانه که پاسخ به خواست‏‌های جامعه بود"

میترا شجاعی۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

اعطای حق رای به زنان را گروهی اصلاحاتی از بالا می‏‌دانند و گروهی حاصل تلاش زنان ایران. شیرین عبادی در میان گروه دوم ایستاده و معتقد است که تلاش زنان از زمان انقلاب مشروطه آغاز شده بود و در سال ۱۳۴۱ به ثمر نشست.

https://p.dw.com/p/17VEh
عکس: picture-alliance/dpa

«این در حقیقت اعطای ملوکانه‏‌ی یک حق نبود، بلکه دسترسی به حقی بود که سال‌ها از زنان مضایقه شده بود». این نظر شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه نوبل صلح است، کسی که جزو اولین قضات زن در ایران و در حقیقت جزو اولین زنانی بود که طعم اصلاح قوانین تبعیض‌آمیز را شخصا چشیدند.

بشنوید: گفت‌وگو با شیرین عبادی

شیرین عبادی در گفت‌وگو با دویچه وله می‏‌گوید که فرهنگ مردسالاری در جامعه ایران به نسبت سایر کشورهای منطقه ضعیف‌تر بود و به همین دلیل مشارکت سیاسی خواست زنان جامعه ایران بود و آن را طلب کردند.

دویچه وله: خانم عبادی! دیدگاهی در بین فعالان زنان و همین طور در بین فعالان حقوقی و مدنی وجود دارد که اعطای حق رأی به زنان از آنجا که همان طور که نامش هست "اعطای ملوکانه" بود و در حقیقت حقی بود که از بالا و از طرف حکومت به زنان داده شد، بدون این که زنان خودشان برای آن تلاش کرده باشند، خیلی تأثیر نداشت. پاسخ شما به این گروه چیست؟

شیرین عبادی: من کاملاً با این نظر مخالفم. طبق اسناد باقیمانده از تاریخ مشروطیت، زنان همواره معترض این نکته بودند که چرا از بدیهی‌ترین حقوق سیاسی یعنی حق رأی محروم هستند و مبارزات چشمگیری هم در این زمینه داشتند. اما فرهنگ پدرسالار که در آن زمان پررنگ‌تر بود اجازه چنین کاری را نمی‌داد. تا این که سال ۱۳۴۱ محمدرضا شاه مجبور شد دست به یک سلسله اصلاحات بزند، برای این که موافقت غرب را با وام‌های درخواستی خودش و سایر موضوعاتی که مورد علاقه‌اش بود جلب کند. یکی از این مسائل این بود که می‌بایستی به فعالیت‌ها و مبارزات دیرینه زنان پاسخ مثبت می‌داد و به همین دلیل مبارزات زنان با موفقیت به سرانجام رسید و زنان به حقی که سال‌ها از آن محروم بودند دسترسی یافتند. این در حقیقت "اعطای ملوکانه"ی یک حق نبود، بلکه دسترسی به حقی بود که سال‌ها از زنان مضایقه شده بود.

Wahlrecht

اما وقتی ما به تعداد نمایندگان زن مجلس بعد از سال ۴۱ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که خیلی انگشت‌شمارند. تا مدت‌ها فقط ما یک سناتور داشتیم که البته او انتصابی بوده، خانم مهرانگیز منوچهریان. وزیر زن داشتیم که او هم انتصابی بوده. گویا این حق رأی خیلی تأثیری در مشارکت سیاسی زنان نداشت.

از این جهت درست است. من براین اعتقاد هستم که حق رأی در حقیقت به دنبال مبارزات طولانی‌مدت و حق‌طلبانه زنان به‌دست آمد. اما از سوی دیگر فراموش نکنید که اصولاً در کشور ما متأسفانه غیر از مواردی بسیار محدود انتخابات معنا و مفهومی نداشته و ندارد. یعنی اگر شما از ابتدای مشروطیت تا به امروز نگاه کنید، غیر از چند دوره محدود، انتخابات هیچگاه آزاد نبوده بلکه بیشتر به صورت "انتصابات" بوده و این امر در زمان سلطنت پهلوی دوم خصوصاً بعد از سال ۱۳۴۰ به این طرف بسیار شدیدتر شد. اگر زنان به میزان کافی وارد مجلس نشدند، دلیل عمده‏اش نبود انتخابات آزاد بود و همان طوری که مردها آزاد نبودند تا به هر کس می‏خواهند رأی بدهند، زن‌ها هم دچار همین مشکل بودند؛ چه در انتخاب کردن چه در انتخاب شدن.

دوم این که اصولاً درصد زنان تحصیل‌کرده و افرادی که سابقه‌ی درخشان فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی داشتند، در زمان شاه زیاد چشمگیر نبود و اگرهم بودند، افرادی بودند که با حکومت شاه به خاطر استبدادی که وجود داشت مخالف بودند. بنابراین به این دو دلیل عمده زنان با وجود این که حق رأی به‌دست آوردند، ولیکن همواره در مجلس چه در زمان شاه چه در زمان جمهوری اسلامی تعدادشان نسبت به مردها بسیار کمتر است.

به طور کلی شما نظرتان راجع به آن چیزی که از آن به‌عنوان "اصلاحات از بالا" عنوان می‌شود چیست؟ آیا آن را مؤثر می‌دانید، یا این که مثل برخی معتقدید که نمی‌تواند تأثیر زیادی در بهبود وضعیت زنان بگذارد؟

باید بگویم آنچه در ایران اتفاق افتاد اصلاحات از بالا نبود، بلکه پاسخ مثبت به خواست‌‌های دیرینه‌ی جامعه و فرهنگ ایرانی بود. فراموش نکنیم که کشور ایران به نسبت بقیه کشورهایی که در خاورمیانه هستند، اصولاً فرهنگ پدرسالارضعیف‌تری دارد، به خاطر سابقه‌ی تمدنی که داریم. حتی قبل از اسلام ما دو پادشاه زن داشتیم. در قدیم به‌عنوان مثال در زمان مادران مادربزرگ‌های ما کلید صندوق‌خانه همواره نزد خانم خانه بود. یعنی خانم خانه بود که امانت‌دار اموال خانوادگی بود. ما فرهنگ پدرسالار را به نسبت کشورهای همسایه بسیار کمتر داشتیم و به همین دلیل اصولاً آنچه اتفاق افتاد پاسخ مثبت به خواست‌های اجتماع بود که از سالها قبل خودش را به انحاء مختلف نشان می‌داد.

ما بعد از سال ۴۱ و دادن حق رأی به زنان شاهد تغییر در قوانین تبعیض‌آمیز مربوط به زنان هم بودیم ازجمله قانون حمایت از خانواده، حق طلاق، حق حضانت و حتی حق ولایت یا آزادی سقط جنین. این‌ها را به مرور به دست آوردیم. چه قدر اعطای حق رأی را در این تغییر قوانین تبعیض‌آمیز مؤثر می‌دانید؟ یا این که معتقدید اصلاً این‌ها دو مقوله جداست و ربطی به‌هم نداشته؟

مسلماً درهم‌دیگر تأثیر داشتند برای این که زنان ما که در آن زمان به مجلس راه یافتند، هرچند از جهت سیاسی آزاد نبودند و انتخاب این‌ها بیطرفانه نبود، یعنی بایستی شاه و دربار و به‌ویژه سازمان امنیت و اطلاعات کشور با انتخاب این‌ها موافقت می‌کرد، اما در مسائل غیرسیاسی از قبیل حق طلاق و حضانت بر فرزند این‌ها می‌توانستند بلندگوی خوبی برای خواست‌های زنان ایران باشند. برای این که زنی که انتخاب شده بود و به مجلس رفته بود، بالاخره او هم شوهر داشت، او هم علاقمند نبود که بستر زناشویی‌اش را با زن دیگری تقسیم کند، او هم به فرزندش علاقه داشت و می‌خواست حق حضانت فرزند را داشته باشد. بنابراین زنانی که به مجلس راه یافتند، بیشترین تلاش خودشان را کردند در این خصوص که صدای سایر زنان را در زمینه خواست‌های مدنی‌شان، تکرار می‌کنم خواست‏های مدنی نه خواست‌های سیاسی، به گوش مقامات بالا خصوصاً شاه برسانند و او را وادار کنند که در این زمینه اصلاحاتی هم انجام دهد. زیرا در آن زمان فعالیت علنی و پارلمانی برای خواست‌های سیاسی غیرممکن بود و مبارزه به صورت زیرزمینی به راه خودش ادامه می‌داد و این زن‌‌ها بلندگوی خوبی برای خواست‌های مدنی همجنسان خود بودند.

پرش از قسمت در همین زمینه