1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جواد رضایی؛ قربانی فروباریدن "رگباری از ساچمه‌ها"

۱۴۰۱ آذر ۷, دوشنبه

جواد رضایی روز ۲۵ آبان‌ماه بر اثر شلیک ماموران امنیتی در لاهیجان جان باخت. یکی از افرادی که در لحظه اصابت گلوله کنار او بود، در گفت‌وگو با دویچه وله فارسی جزئیاتی از زندگی و آخرین ساعات زندگی این جان‌باخته ارائه می‌کند.

https://p.dw.com/p/4KC4x
تصویری از جواد رضایی؛ جان‌باخته اعتراضات مردمی در لاهیجان
تصویری از جواد رضایی؛ جان‌باخته اعتراضات مردمی در لاهیجانعکس: Privat

«من اگه نرم تو خیابون، تو اگه نری، پس کی بره؟ تو هم باید بیای. من که آماده مردنم. بالاترین افتخارم می‌شه که حتی همین امشب کشته بشم.»

این جملاتی از جواد رضایی با صورتی اصلاح‌کرده خطاب به دوستش در مغازه‌ای در لاهیجان است، حوالی ساعت ۶ و نیم عصر روز ۲۵ آبان‌ماه؛ ساعاتی پیش از آنکه با کاپشن مشکی چرمی بر تن، در خیابان شیشه‌گران با گلوله ماموران امنیتی کشته شود.

یکی از کسانی که در آخرین ساعات زندگی جواد رضایی کنار او بود، در گفت‌وگویی اختصاصی، اطلاعات جدیدی درباره این جان‌باخته در اختیار بخش فارسی دویچه وله قرار داده است.

به گفته این منبع مطلع، در خانواده و بستگان نزدیک جواد فعالان و زندانیان سیاسی نیز دیده می‌شوند که حالا به ناچار دور از وطن و در اروپا زندگی می‌کنند.

او سنگ‌کار و کاشی‌کاری بود که به دلیل مشکل کمر، دست از این کار کشیده و در یک کیوسک حوالی میدان انتظام لاهیجان مشغول به کار شده بود.

جواد رضایی، متاهل و دارای دو فرزند پسر به نام‌های هومن (۸ ساله) و همایون (۱۸ ساله) بود. همسرش از فرهنگیان شاغل در آموزش و پرورش است. جواد عاشق حیوانات بود، بویژه سگ و البته پرندگان. چندین سگ داشت و ساعت‌ها با آنها وقت می‌گذراند.

 Iran Jawad Rezaei
تصویری از جواد رضاییعکس: Privat

از زمان آغاز خیزش مردمی سال ۱۴۰۱، لاهیجان، این شهر کوچک در شمال ایران، نیز شاهد اعتراض‌های پردامنه‌ای بوده و جواد در آنها حضور پررنگی داشت. به گفته منبع نزدیک به جواد رضایی، بر دیوار شماری از خیابان‌ها در این شهر، شعار ''زن، زندگی، آزادی'' نقش بسته و اینها کار کسی جز جواد نبود که ''اغلب در شب‌ها'' با شابلن روانه خیابان‌ها می‌شد و این شعارها را بر دیوارها می‌نگاشت.

شب ۲۵ آبان؛ "رگباری از ساچمه‌ها" بر سر معترضان

عصر ۲۵ آبان‌ماه ۱۴۰۱ فرارسیده؛ پچ‌پچ‌های درگوشی از صبح حاکی از آن است که در این روز معترضان به خیابان‌ها می‌آیند. بسیاری از بازاریان و کسبه نیز از صبح دست به اعتصاب زده‌اند. نیروهای امنیتی اما از ساعت‌ها قبل به حالت آماده‌باش درآمده‌اند.

فرد نزدیک به جواد رضایی در شامگاه ۲۵ آبان می‌گوید: «ساعت حدود ۸ شب جمع‌های ۴−۵ نفره‌ای از مردم بر سر بعضی از کوچه‌ها شکل گرفته بود، اما بدون هیچ شعار و فعالیتی. ترافیک سنگینی شکل گرفت با بوق‌های ممتد. نیروهای امینتی بالا و پایین خیابان شیشه‌گران را بستند؛ یعنی از بالا در نزدیکی [بقعه] آسید حسین و از پایین در حوالی فروشگاه سل‌تی‌تی.»

بیشتر بخوانید: محمدرضا اسکندری؛ بی‌جان در کف درمانگاه با رویای آزادی

به این ترتیب، با بسته شدن خیابان توسط نیروهای امنیتی، شهر خلوت می‌شود. با این حال، فضای امنیتی شهر شجاعت بیشتری را در مردم ایجاد می‌کند و برخی نیز شعارها را آغاز می‌کنند؛ شعارهایی که با سرکوب شدیدی از سوی نیروهای امنیتی مواجه می‌شود: «اصلا شما نمی‌تونین باور کنین این حجم از خشونت رو؛ انگار شما بخواین یک سیب رو با شمشیر پوست بکنید. آخه مگه می‌شه؟ یعنی تا چهار نفر می‌گفتند "مرگ بر دیکتاتور" صدای چهل گلوله و حداقل ده تا گاز اشک‌آور به گوش می‌رسید.»

 Iran Jawad Rezaei
تصویری از جواد رضاییعکس: Privat

منبع نزدیک به جواد رضایی در این مورد که گلوله‌ها به چه سمتی شلیک می‌شدند، می‌گوید: «بی‌هدف می‌زدن؛ به‌ویژه بسیجی‌هایی که سوار موتور بودن؛ برای اینکه بترسونن؛ اصلا براشون مهم نیست این تیرها به کجا می‌خورن؛ به در و دیوار یا اون عابری که داره از اونجا رد می‌شه. نمی‌دونم اصلا می‌تونین تصور کنین؟».

به گفته این منبع، گلوله‌های ساچمه‌ای پس از لحظاتی از آسمان به زمین می‌افتادند: «انگار داشت روی سر ما رگباری از ساچمه‌ها می‌اومد.»

یکی دیگر از معترضان در لاهیجان در توصیف نیروهای سرکوبگر به دویچه وله فارسی می‌گوید: «اینها لباس سر تا پا مشکی می‌پوشن با کلاهی که فقط جای دو چشم و دهان آن کمی بازه. هر کدو‌مشون هم مجهز به دو سلاح هستن، یکی برای شلیک گلوله و یکی هم برای گاز اشک‌آور. اینجا شهر کوچیکیه؛ مردم همه همدیگه رو می‌شناسن؛ اینها از نیروهای بسیج لاهیجان و روستاهای اطراف هستن؛ می‌شناسیم‌شون.»

لحظه مرگ جواد؛ "این غش کرده یا مرده؟"

بر سر یکی از کوچه‌ها در خیابان شیشه‌گران، ماموران امنیتی با شماری از معترضان درگیر می‌شوند و قصد دارند یکی از زنان را بازداشت کنند. جواد و شماری از دیگر معترضان در کوچه مقابل با دیدن این صحنه شروع به شعار دادن می‌کنند. ماموران امنیتی موتورسوار به سوی جواد و این گروه از معترضان حمله‌ور و از موتورهای خود پیاده می‌شوند و به گیلکی فریاد می‌زنند: «بشید گما بید؛ بشید گما بید [برید گم شید].»

این اما پایان ماجرا نیست: «تفنگ‌هاشون رو درآوردن و شروع کردن به شلیک؛ از فاصله نزدیک، خیلی خیلی نزدیک. یکی‌شون در فاصله کمتر از یک متری لوله تفنگ رو گرفت طرف جواد و شلیک کرد. جواد دستش تو جیبش بود؛ یعنی حتی یه سنگ خالی هم تو دستش نبود.»

بلافاصله پس از شلیک، جواد "با صورت" به زمین می‌خورد. ماموران امنیتی در پی سایر معترضان، از صحنه دور می‌شوند. گروهی از مردم به سمت جواد می‌روند و او را برمی‌گردانند. برخی گمان می‌کنند که جواد از شدت صدای گلوله‌ها و حمله نیروهای امنیتی ترسیده و غش کرده است. او را به کنار خیابان می‌‌برند؛ ردی از خون و گلوله بر روی لباس او دیده نمی‌شود؛ نفسش اما به سختی بالا می‌آید. جواد بر دوش یکی از افراد، به "درمانگاه آریا" در فاصله حدود ۲۰ قدمی محل اصابت گلوله منتقل می‌شود.

اطلاعات دریافتی دویچه وله فارسی از درمانگاه "آریا"ی لاهیجان درباره دلیل مرگ جواد رضایی حاکی از آن است که این جان‌باخته «از فاصله بسیار بسیار نزدیک مورد اصابت گلوله ساچمه‌ای قرار گرفته. گلوله به نزدیکی ستون فقراتش اصابت کرده و با شدت زیادی وارد بدن جواد شده، به طوری که برخی از اجزای حیاتی بدن او را نابود و متلاشی کرده است.»

به گفته این منابع، گلوله‌های ساچمه‌ای وقتی از فاصله نزدیک به بدن اصابت کنند، خونریزی زیادی ایجاد نمی‌کنند، اما پس از ورود به بدن می‌توانند به چند تکه تقسیم شوند و هر تکه کوچک از آن نیز می‌تواند اعضا و جوارح داخلی بدن را نابود کند.

اطلاعات دریافتی دویچه وله فارسی حاکی از آن است که ماموران امنیتی همان شب و ساعاتی پس از مرگ جواد، به درمانگاه آریا مراجعه و پیکر او را به بیمارستانی در رشت منتقل می‌کنند.

جواد رضایی سرانجام صبح روز جمعه تحت تدابیر شدید امنیتی در "گورستان آسیدمحمد" لاهیجان به خاک سپرده می‌شود، در حالی که ماموران امنیتی تا آخرین لحظه تهدید می‌کرده‌اند که پیکر جواد را در شهری دیگر، بی‌خبر از خانواده‌اش، دفن می‌کنند.

تصویری از مزار جواد رضایی
تصویری از مزار جواد رضاییعکس: Privat

شجاعتی آشکار؛ از شبکه‌های مجازی تا خیابان

نگاهی به صفحات شخصی جواد رضایی در شبکه‌های مجازی نشان می‌دهد که او آشکارا مخالف جمهوری اسلامی بوده است. به عنوان مثال، این جان‌باخته درباره صدا و سیمای جمهوری اسلامی نوشته بود: «از دروغت خنده آمد خلق را». او همچنین بارها نسبت به شستشوی مغزی کودکان در مدارس بویژه درباره قاسم سلیمانی و همچنین امضای سند همکاری‌۲۵ ساله میان ایران و چین اعتراض کرده بود.

در صفحات جواد رضایی، مطالب زیادی در مخالفت با اعدام و بازداشت نخبگان و دانشجویان دیده می‌شود. او همچنین بارها شجاعانه نسبت به فروریزی ساختمان متروپل در آبادان و بی‌کفایتی مقام‌های جمهوری اسلامی اعتراض کرده و در واکنش به سانسور موی رومینا اشرفی -دختر ۱۴ ساله‌ای که توسط پدرش به قتل رسید - توسط روزنامه‌های داخلی نوشته بود: «تفکری که موهای یک دختربچه را سانسور می‌کند فرقی با داسی که او را کشت ندارد.»

حالا جواد رضایی در گورستان آسیدمحمد آرمیده است؛ با همسری داغدار و هومن و همایون که چشم‌به‌راه پدر هستند؛ پدری که جملاتش ساعاتی پیش از جان‌باختن گویای آن است که چقدر شجاعانه و آگاهانه به خیابان رفته بود: «من اگه نرم تو خیابون، تو اگه نری، پس کی بره؟ بالاترین افتخارم می‌شه که حتی همین امشب کشته بشم.»

یوحنا نجدی روزنامه‌نگار