جشنواره برلین، در معبر سکس و خشونت
۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبهدر این آخرین روزهای برلیناله، میتوان در یک تصویر دورنما، تمها یا مضامین اصلی آن را بازشناخت. در شصتمین دورهی جشنواره، روابط جنسی بر پردهی سینما مسلط است، گاه در پشت خانواده و گاه در خدمت خشونت.
چند نمونه
فیلم "یک خانواده" با یک مهمانی گرم و دلنشین شروع میشود. فیلم را پرنیل فیشر کریستنسن، سینماگر دانمارکی ساخته است. با این حساب نباید به فضای دلچسب مهمانی اعتماد کرد؛ آرامش قبل از توفان؟ الآن است که بحران شروع شود و رگ و ریشهی خانواده را در گردابی از دروغ و فریب فرو برد!
این "بلایی" بود که چند سال پیش توماس وینتربرگ بر سرمان آورد، با فیلم "مهمانی"، تا یکی از بهترین کارهای مکتب دُگما را عرضه کند. او در این جشنواره هم فیلم دارد، که بعد به آن میرسیم.
اما داستان فیلم "یک خانواده" در فضای دیگری پیش میرود: خانوادهای آبرومند با سنتها و ریشههای دیرین در معرض آزمونی دشوار قرار میگیرد. پدر خانواده به بیماری مرگباری دچار شده و به همدلی و یاری فرزندان خود نیازمند است. اما آیا از "خانواده" هنوز چیزی باقی است؟ میدانیم که این خانواده با گذشت روزگار بارها شقه شده است.
"یک خانواده"ی خانم پرنیل فیشر کریستنسن، نظرگاهی تازه اتخاذ میکند. فیلم ساختار بستگیهای قراردادی را در هم میریزد، اما ریشهها را در خلأ رها نمیکند، تا بخشکند و بسوزند. فیلم به جای علقههای دیرین که دیگر کارآیی ندارند، ارزشهایی زنده و پرمایه مینشاند، که با زندگی مدرن همساز هستند. بر پایهی هنجارهای مدرن، خانواده رهایی و استقلال افراد را به رسمیت میشناسد، بی آنکه همبستگی درونی خود را از دست بدهد.
در این ترکیب مدرن، همسران قبلی و فعلی به خوبی با هم کنار میآیند. خواهران و برادران تنی و ناتنی همدیگر را درک میکنند، پشت به هم میدهند و از هم نیرو و گرمی میگیرند.
خانواده، هم ریشه و هم پناه
"اینجا خانوادهی من است، اگر تو هم به خانواده نیاز داری، برو برای خودت یکی درست کن!" این جمله را نیکول توی چشم پل میگوید، و در خانه را محکم به روی او میبندد؛ درق! صحنهای تکاندهنده در فیلم هالیوودی "بچهها خوب هستند" به کارگردانی لیزا کالودنکو.
نیکول و جول (آنت بنینگ و جولین مور) دو زن میانسال هستند که از سالها پیش با هم زندگی میکنند. آنها با زادن و بزرگ کردن دو بچه (دختری ۱۸ ساله و پسری ۱۵ ساله) یک "خانواده" ساختهاند، که البته با هنجارهای آشنای اجتماعی نمیخواند، اما با وجود این، میتواند به چهار عضو خود خوشبختی و شادابی بدهد. این فضای هماهنگ ادامه دارد، تا روزی که دو بچهی خانواده تصمیم میگیرند، پدر "واقعی" خود را پیدا کنند.
پدر آنها مردی سرزنده و پرنشاط است به نام پل (مارک رافالو) که در سالهای جوانی با اهدای تخم مردانه (اسپرم) دو زن را باردار کرده است. او پس از آشنایی با دو "مادر"، با یکی از آنها (جول) روی هم میریزد و با او رابطه برقرار میکند. بحرانی جدی، نه تنها سعادت، بلکه هستی خانواده را تهدید میکند. اما در نهایت "خانواده" پیروز میشود: همه دست به دست هم میدهند، پل را از جمع خود طرد میکنند و جول را به "آغوش خانواده" برمیگردانند.
بسته شدن در خانه به روی پل، نمایانگر گسستی بنیادین با یک ساختار کهنه است: طرد مفهوم سنتی و قراردادی خانواده، پشت کردن به آیین مردسالاری و سکسگرایی. در این برداشت مدرن، "پدر" دیگر ستون اصلی و رئیس خانواده نیست، آفت آن است.
مرد به مثابۀ "ماشین سکس"
فیلمی از نروژ به نام "یک آقای حسابی" سکس و خانواده را در مسیرهای معکوس پیش میبرد. اولریک پس از ۱۲ سال زندان به جامعه بر میگردد. مرد افسرده و تنها، در پاسخ به غریزه جنسی، با سه زن همآغوش میشود. اولی همسر سابق اوست، که یک بار با او همبستر میشود و سپس او را از خود میراند. دومی موجر اوست: زنی میانسال و نه چندان دلربا که به اولریک اتاقی میدهد و برایش غذا میپزد، و از او فقط انتظار "مردی" دارد! و سومی دختر همکاری است که در نزدیکی به اولریک، از همسر قلدر و خشن خود انتقام میگیرد.
اولریک از سوی باند تبهکاران زیر فشار است تا با آنها همکاری کند. او میداند که تنها در پناه خانواده است که میتواند از زندگی خطرناک پیشین دور شود و به آرامش برسد. در نهایت، زمانی که تمام درها به روی او بسته شده، راهی به روی او باز میشود. اما جالب این است که رستگاری نه از سوی "زنان" (سکس)، بلکه از جای دیگری بر زندگی او پرتو میاندازد. او که با مأموریت قتل به راه افتاده، با کمک به تولد نوهی خود، راه زندگی را انتخاب میکند؛ نوزادی از گوشت و خون او که او را به خانواده برمیگرداند.
چیرگی غریزه
تنش عذابآلود جنسی را یک فیلم ژاپنی به نهایت میرساند: "هزارپا" به کارگردانی کوجی واکاماتسو. بافت دراماتیک فیلم چنگی به دل نمیزند، اما مضمون آن تازه و جسورانه است.
خلال جنگ جهانی دوم سربازی با تنی معلول از جبهه به خانه برمیگردد. او همه اعضای خود را در جنگ از دست داده و به جانوری خزنده و خاموش بدل شده است. اما این "جانباز" یا "شهید زنده"، با چند مدال قهرمانی از جنگ برگشته و حالا همه از همسر صبور و فداکارش انتظار دارند که از او پرستاری کند. زن نیز تمام تلاش خود را میکند تا "سرباز ارتش امپراتوری" کم و کسری نداشته باشد. اما "شهید زنده" روزگار همسر خود را سیاه میکند، زیرا دم به دقیقه از او سکس میخواهد!
فیلم "هزارپا" در برخی از لحظات خوب، به فیلم "در قلمرو احساس" اثر معروف ناگاسی اوشیما نزدیک میشود، که از قضا در همین فستیوال در بخش "مرور بر آثار" به نمایش در آمد.
سکس و بحران هویت
فیلم "شهادت" تنشهای جنسی را در پرتو تضادهای فرهنگی طرح میکند. این فیلم نخستین ساختهی سینمایی برهان قربانی است، که در یک خانواده مهاجر افغان در آلمان به دنیا آمده است. فیلم سه داستان پیوسته را روایت میکند، که به موازات هم پیش میروند، هرچند نه خیلی ماهرانه.
اسماعیل، یک مأمور پلیس با تبار ترک، در کنار همسر آلمانی و فرزند خود زندگی میکند. حادثهای زندگی خانوادگی اسماعیل را از هم میپاشد. خطای او در یک درگیری مسلحانه باعث میشود که زنی مهاجر طفل خود را از دست بدهد. اسماعیل در کشاکش عذاب وجدان از خانوادهی خود جدا میشود و به زن مهاجر میپیوندد.
داستان دوم سرگذشت سمیر را روایت میکند، مهاجر سیاهپوست اهل نیجریه که با کشمکش درونی روبروست. او از طرفی مسلمانی معتقد است و قصد دارد دوست آلمانی خود را به کیش اسلام دعوت کند، اما از طرف دیگر به همین دوست کشش جنسی دارد. هنگامی که "گناه کبیره" را با امام مسجد در میان میگذارد، این مرد که مسلمانی آزادمنش است، به او دلداری میدهد که نباید از لطف و مرحمت خداوند نومید باشد.
اما امام مسجد در خانهی خود با معضلی بزرگتر روبروست. دختر او به نام مریم، که نقش او را مریم زارع بازیگر ایرانی ایفا میکند، به دنبال رابطهای "نامشروع" باردار شده و سپس سقط جنین کرده است. زن جوان در واکنش به عذاب روحی و کشمکش اعتقادی، به تعصبات افراطی روی میآورد و در برابر پدر خود قرار میگیرد.
در فیلمهایی که ذکر شد، تازه با وجه "خوشخیم" سکس روبرو هستیم، و گرنه مکافات خواهیم داشت! به زبان فروید: "لیبیدو" اگر کام نگیرد و ارضا نشود، در سرکوفتگی و واخوردگی، وجه ویرانگر خود را نشان میدهد، که میتواند با "کشش مرگ" قرین شود.
علی امینی
تحریریه: فرهاد پایار
(برای خواندن مطالب پیشین به لینکهای زیر مراجعه کنید!)