1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

به ناخودآگاه خود آگاه شویم

MTV۱۳۹۵ مرداد ۲۸, پنجشنبه

انسان‌هایی که در یک جامعه زندگی می‌کنند اغلب به طور ناخودآگاه از کلیشه‌ها و تعصبات حاکم بر آن جامعه متاثر هستند. راه مقابله با این افکار سرکوب آنها نیست، بلکه شناخت و درک و سپس هدایت آنهاست.

https://p.dw.com/p/1JkzP
USA Proteste wegen des erschossenen Teenagers Tony Robinson
عکس: Reuters/B. Brewer

دو روان‌شناس به نام‌های "جاناتان کانتر" و "دانیل روسن"، به عنوان نویسنده‌ میهمان در سایت "روان‌شناسی امروز" مقاله‌ای نوشته و تصریح کرده‌اند، افرادی که در جوامعی با گرایش‌های نژادپرستانه رشد می‌کنند، ذهنشان از کودکی از تصاویر، عکسها، کلیشه‌ها و تعصبات نژادی انباشته می‌شود.

این افراد چه غنی باشند چه فقیر، چه روستا‌نشین و چه شهرنشین و چه از والدینی نژادپرست و چه از پدر و مادری طرفدار مارتین لوتر کینگ، خواه ناخواه در جامعه‌ای رشد می‌کنند که دیدی تبعیض‌آمیز نسبت به سیاهپوست و غیرسفید پوست دارد. جامعه‌ای که افراد رنگین پوست را در رسانه‌ها، ادبیات و هر جای دیگر افرادی خطرناک، تنبل، کودن و غیرقابل اعتماد معرفی می‌کند.

بیشتر بخوانید: پژوهشی درباره اعتقادات سیاسی و اجتماعی پناهجویان در آلمان

انسانی که در چنین جامعه‌ای رشد می‌‌کند حداقل یکی از این کلیشه‌ها را درونی می‌‌کند و این تعصبات درونی شده چنان تاثیرگذارند که می‌توانند بر آگاهی هشیار دنیای خارج از ذهن تاثیر بگذارند.

دانشمندان امروز این نگرش را تعصبات ضمنی نام نهاده‌اند. شخص دارای تعصب ضمنی هنگام عبور از خیابان با مشاهده گروهی از جوانان سیاهپوست که به سوی او در حال حرکتند واکنش نشان می‌دهد و یا ممکن است پیش‌داوری ناعادلانه‌ای نسبت به فهم و بینش یک راننده تاکسی که لهجه خارجی دارد بروز دهد و پس از آگاهی از این که این شخص در کشور خود پزشک یا مهندس بوده سریعا احساس شرمندگی کند. کلیشه‌ها و تعصبات منفی خود‌به ‌خودی که به ذهن متبادر می‌شوند با عواملی نظیر رنگ پوست، نوع لباس و برخورد اجتماعی به کار می‌افتند. انسان نمی‌تواند از دسته‌بندی، مقایسه و قضاوت خودداری کند.

انکار تعصبات طبیعی است

جالب‌ترین تکه‌ی این پازل این است که همین جامعه ‌که ذهن ما را به طور خودکار از تعصبات و کلیشه‌‌ها انباشته می‌کند، به ما می‌آموزد که داشتن چنین تفکری اشتباه است. اکنون با هجوم افکار کلیشه‌ای و متعصبانه چه ‌کنیم؟ وانمود می‌کنیم که چنین افکاری نداریم و سعی می‌کنیم آنها را سرکوب کرده و از خود برانیم یا رفتاری تهاجمی از خود بروز می‌دهیم. گاه نیز آشکارا به خود و دیگران دروغ می‌گوییم تا بد جلوه نکنیم.

روان‌شناسان معتقدند که تلاش برای سرکوب یا انکار افکار منفی کاری از پیش نمی‌برد. در حقیقت هر چه بیشتر سعی بر بیرون انداختن فکری از ذهنمان می‌کنیم، آن فکر بلندتر فریاد می‌زند. شاید هم مدتی از ذهن بیرون برود و پس از مدتی انتقام‌جویانه بازگردد. و یا حتی بدتر از آن ممکن است این افکار با روش‌های غیر‌منتظره‌ای تاثیرگذار باشند.

تصور کنید که پزشکی در حال مداوای یک سیاه‌پوست مبتلا به بیماری مزمن باشد. این فکر به ذهن پزشک می‌آید که بیمار تنها به خاطر دریافت داروی مسکن به او مراجعه کرده و در واقع معتاد به مواد مخدر است. پزشک این فکر را نمی‌خواهد. او یاد گرفته که باید مراقب این گونه افکار باشد چرا که حاکی از نژادپرستی هستند. بنابراین پزشک خوش‌نیت تلاش می‌کند آن افکار را بیرون بریزد. نتیجه چه خواهد بود؟ پزشک زمان زیادی را صرف تلاش برای مقابله با افکار نژادپرستانه می‌کند، تا آنجا که می‌تواند از ارتباط چشمی پرهیز می‌کند، لبخند‌‌های عصبی می‌زند، لحنی غیرطبیعی به خود می‌گیرد و این رفتارها بر گفت‌و‌گو با بیمار رنگین پوستش مسلط می‌شود. سپس تفکر تعاملی را رها کرده و تصور می‌کند جلوی افکار منفی نژادپرستانه خود را گرفته است و بیمار هم احساس نارضایتی و نادیده گرفته شدن می‌کند.

حال چه کنیم تا کلیشه‌ها و تعصبات ناخوشایند ما را به سوی واکنش‌های منفی سوق ندهند؟ همانطور که در مثال پزشک و بیمار سیاهپوست مشاهده شد صرف انرژی برای مقابله با افکار منفی نتیجه معکوس دارد. درنظرگرفتن چند نکته لازم است. نخست این که می‌توانیم افکاری داشته باشیم بدون آن که آن‌ها را باور کنیم. می‌توانیم با گذر زمان یاد بگیریم که به کلیشه‌ها و تعصبات ذهنی توجه کنیم و با تمرین و توجه به آنها تاثیر این افکار به تدریج کمتر و کمتر خواهد شد.

نکته مهم‌تردرک این مطلب است که فکر با عمل برابری ندارد. می‌توانیم افکار منفی را مشاهده کنیم ولی بر اساس ارزش‌ها و آنچه می‌خواهیم باشیم رفتار کنیم.

بیایید یک تمرین ساده و سریع انجام دهیم: آیا شما هنگام خواندن این متن در حالت نشسته قرار دارید؟ اگر این‌طور است، حالا به خود بگویید: «اکنون در حال راه رفتن هستم.» اگر ایستاده‌اید بگوئید: «اکنون نشسته‌ام.» آیا می‌توانید به کاری فکر کنید ولی آن را انجام ندهید؟ البته که می‌توانید. همه ما هر روز این کار را می‌کنیم.

بیشتر بخوانید: انتقاد عفو بین‌الملل از تساهل پلیس آلمان در مقابله با نژادپرستی

لازم نیست تعصبات و کلیشه‌ها را سرکوب و یا از ذهن دور کنیم تا بتوانیم رفتاری غیر منفی داشته باشیم. کنش با فکر تفاوت دارد. با گذشت زمان درمی‌یابیم که واقعیت ذهنی همیشه با واقعیت تجربی هم‌خوانی ندارد.

هدف تغییری بلند مدت است، نه انکاری کوتاه مدت

ما همواره رویای جامعه‌ای عاری از تعصبات و کلیشه‌ها در سر می‌پرورانیم اما داشتن این افکار از آن جهت طبیعی است که ذهن ما توسط اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم برنامه ‌ریزی شده است. مثل این است که به کامپیوتری برنامه بدهیم : ۵=۲+۲ ولی از این که کامپیوتر حاصل جمع را طبق برنامه ‌ریزی که خودمان به او داده‌ایم ۵ اعلام کند، عصبانی شویم. کار روی ذهن برای مقابله با واکنش‌های خودکار مستلزم تلاش زیاد برای برنامه‌ریزی مجدد حافظه ذهنی است.

درک دقیق ماهیت افکار نژادپرستانه نیازمند درون‌بینی وکنجکاوی بیشتر درباره فرایندهای اجتناب‌ناپذیر روانشناختی است. بهتر است به جای طرح این پرسش که «آیا من نژادپرست هستم؟»، به درک علمی این تفکرات بپردازیم و پرسش‌های متفاوتی طرح کنیم. پرسش‌هایی نظیر: «تعصبات من چه هستند؟»، «چگونه کنش‌هایم را هدایت می‌کنند؟» و «چطور می‌توانم انسانی بشوم که می‌خواهم؟»

به خوبی می‌دانیم که رسیدن به این آگاهی نیازمند روند و تمرینی پیگیرانه است. می‌توانیم سررشته افکار را در طول روز یا هفته در دست بگیریم و توجه کنیم که ذهن هنگام گفت‌وگوی بین‌نژادی، خواندن یک مقاله و یا اخبار چگونه عمل می‌کند. این یک آزمایش نیست. افکار خوب امتیازی محسوب نمی‌شوند و افکار بد از ما امتیازی کسر نمی‌کنند. می‌توانیم با تمرینی مستمر آگاهی خود را نسبت به چگونگی جذب افکار جهان پیرامونمان بسنجیم.