ادبیات آلمانی در لهستان
۱۳۸۶ مرداد ۱۷, چهارشنبهعلاقهمندان به ادبیات آلمانی در لهستان فراواناند و حدود بیست سال است که چنین علاقهای را میتوان مشاهده کرد.
لهستان از جمله کشورهایی است که در آن هر سال شمار بسیار زیادی کتاب از آلمانی ترجمه و منتشر میشود. این کشور در سال ۲۰۰۵ با بیش از ۶۰۰ ترجمه، در صدر جدول کشورهایی قرار گرفت که در آنها کتابهای ادبى آلمانی ترجمه میشوند.
يك سال پیش که گونتر گراس از نمایشگاه کتاب ورشو دیدن میکرد، با چنان استقبالی روبرو شد که معمولا تنها ستارگان سینما و دنیای موزیک مشابه آن را تجربه میکنند. این پیشکسوت ادبیات معاصر آلمان که زادگاه خود، شهر لهستانى دانسیگ را، در آثارش جاودانه ساخته و برای آشتی میان آلمانیها و لهستانیها پیگیرانه تلاش ورزیده است، در لهستان از جایگاهی والا برخوردار است. اما تنها نسل قدیم نویسندگان ادبیات معاصر آلمان نیست که در لهستان شناخته شده و محبوب است. در لهستان مدام بر شمار ناشران و خوانندگانی افزوده میشود که به دنبال آثار نویسندگان نسل نو نیز هستند.
نینا کلاین، رئیس مرکز اطلاعات کتاب آلمان در ورشو، که به عنوان دفتر خارجی نمایشگاه کتاب فرانکفورت بیش از ده سال است از ترجمه کتابهای آلمانی حمایت میکند، میگوید: «در لهستان علاقه زيادي به ادبیات آلمانی وجود دارد. طبق آماری که براى سال ۲۰۰۵ وجود دارد، لهستان در این سال بیشترین تعداد لیسانس ترجمه کتاب آلمانی را خریده است. علاقه بسیار زیاد است. باید توجه داشت که یک تا دو سال است که به ادبیات نسل جديد هم علاقه نشان میدهند. علت این است که بازار کتابهای ادبی ترجمه شده از زبانهای انگلیسی در لهستان اشباع شده و مردم به ادبیات زبانهای کوچکتر علاقه نشان میدهند و این موضوع فقط خاص ادبیات آلمانی نیست.»
به طور کلی میتوان گفت که ناشران لهستانی با دقت تحولات بازار بینالمللی را دنبال میکنند و آماده پذیرش تازههای جهاناند. بسیاری از آنان شبکههایی از مترجمان، منتقدان و ژورنالیستها ایجاد کردهاند که اطلاعات و برآوردهای لازم را در اختیار آنها قرار میدهند. در آن میان نه ملیت نویسندگان ، بلکه داستانی که نوشتهاند نقش اصلی را بازی میکند. اگر داستان یک نویسنده خوب باشد، دیگر مهم نیست که شهرت نخبگانی چون گونتر گراس، توماس مان یا هاینریش بول را ندارد.
آلبرشت لمپ، رئیس بنیاد فرهنگی آلمان و لهستان در این باره میگوید: «در لهستان به دنبال نسل جدید نویسندگان میگردند. ناشرانی هستند که کاملا هدفمندانه میپرسند “الان کدام نویسنده در آلمان موفق است؟“ و کسانی هستند مثل هرتا مولر که جایشان را در اینجا باز کردهاند. اگر به بروشورهای کتاب نگاه کنیم، میبینیم که ادبیات کنونی آلمان هم در اینجا راه خودش را پیدا کرده است. طبیعی است که باید همیشه پرسید که تا چه حد مردم اینجا این ادبیات را قبول میکنند. شناختی که لهستانیها از ادبیات آلمان دارند، گراس است و مان، و بعد چیزی به خاطرشان نمیآید. باید کمی فکر کنند و بعد یادشان میآید که آخ! آن نویسنده هم بود، یا آن دیگری. اما فکر کنم که این طبیعی است، چون مدتی طول میکشد تا مردم یکی را بشناسند. و در مجموع میتوانم بگویم که تبادل ادبی نسبتا با موفقیت انجام میگیرد، بهخصوص چون کمک دولتی هم برای ترجمه هست. البته این به این معنا نیست که کمک دولتی را میتوان کم کرد، بلکه باید به طور مداوم از این تبادل ادبی پاسداری نمود.»
بدیهی است که تبادل ادبی، نیاز به حفاظت و رسیدگی دائم دارد. نمونه این تلاش مداوم را میتوان در کار انتشارات چارنه (Czarne) دید که مؤسس آن Andrzej Stasiuk است. Stasiuk شهامت آن را داشته که آثار نویسندگانی را هم که گفته میشود ترجمه کارشان بسیار کار میبرد، منتشر کند که البته خوانندگان به مرور با آثارشان آشناتر شدهاند، از جمله از طریق سفرهایی که این نویسندگان به لهستان داشتهاند تا بخشهایی از آثارشان را برای علاقهمندان بخوانند. از این طریق از جمله هرتا مولر، یودیت کوکارت، ترزیا مورا، جنی ارپنبک و کارل مارکوس گاوس در لهستان شهرت یافتهاند. بنابراین آیا میتوان گفت که بازاریابی هدفمندانه برای نویسندگان، وسیله موفقیت آنان بوده است؟
آلبرشت لمپ به این پرسش چنین پاسخ میدهد: «مطمئنا چنین است. و این در پیوند است با ناشری که علاقهمند باشد و توانایی آن را داشته باشد که برای نویسنده دست به تبلیغ بزند و از او دعوت کند . چون به نظر من در این فرهنگها، مهم ارتباطی است که نویسنده با مخاطبانش و خوانندگان پیدا میکند و با آنها وارد گفتگو میشود. فرق نمیکند که زبان مردم چه باشد، مهم این است که ببینند که نویسندهای که پشت این کتاب است واقعی است و موجودیت دارد و این به طور اعجاب آوری کمک میکند.»