1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«آن سه‌شنبه‌اى كه مادرم تصميم گرفت آلمانى شود»

شیرین جزایری۱۳۸۵ خرداد ۱۹, جمعه

«آن سه شنبه‌اى كه مادرم تصميم گرفت آلمانى شود» نام رمان جديد خانم فهيمه فرسايى، نويسنده ايرانى ساكن كلن است كه بتازگى در آلمان منتشر شده است. اين كتاب كه پنجمين رمان خانم فرسايى به زبان آلمانى ست، از زبان دختر خانواده بيان مى‌شود و درآن با لحن طنزگونه‌اى نه تنها به مشكلات زندگى ايرانيان مهاجر، زندگى فرهنگ‌ها و نسل‌هاى گوناگون در كنارهم و همينطور تطابق فرهنگى جنسيت‌هاى مختلف با جامعه جديد مى‌پردازد، بلكه ب

https://p.dw.com/p/A6FZ
فهيمه فرسايى
فهيمه فرسايىعکس: DW

رخورد جامعه آلمان را نيز با جلوه‌هاى گوناگون فرهنگ ايرانى نشان مى‌دهد. با خانم فهيمه فرسايى در مورد كتاب جديدش گفتگويى را انجام داده‌ايم:

”....دردسر ما از آن روزى شروع شد كه مادرم تصميم گرفت آلمانى شود. اولين كسى كه نواى مخالفت سر داد پدرم بود. عباس آقا، پدرم، سخت به اينكه ايرانى است افتخار مى‌كند. هميشه، همه جا و در هر حالتى. مثلا وقتى در نقش داش آكل و عمر شريف ظاهر مى‌شود، يا وقتى كه از همان صبح سحر، به نور غروبى كه از آسمان مى‌چكد زل مى‌زند و يا وقتى پشت دخل، توى هواى چرب مغازه‌اش مى‌نشيند و براى وقت كشى با در صندوق پول بازى مى‌كند. عباس آقا بدون داشتن حس ايرانيت، مثل گربه بى‌سبيلى، تعادلش را از دست مى‌دهد...“

دویچه‌وله: شما چرا این عنوان را برای کتابتان انتخاب کردید ، «آن سه‌شنبه‌ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود»؟

فهیمه فرسایی: دلیل ساده‌اش این است که آن‌موقعی که قهرمان کتابم تصمیم گرفت آلمانی بشود روز سه‌شنبه بود. فلسفه‌ی اینکه چرا روز سه‌شنبه بود هم در کتاب آمده. به نظر کسی که این داستان را تعریف می‌کند و یک دختر ۲۰ ساله است، سه‌شنبه بی‌نورترین و بی‌معنی‌ترین روز هفته است. دلایلش را هم آنجا می‌آورد. اسمی که اول من برای کتاب انتخاب کرده بودم این عنوان نبود. عنوانش بود «پارادیس دویچلند»، یعنی «بهشت روی زمین، آلمان». ناشرم فکر می‌کرد که این عنوان بیشتر به کتاب‌های تخصصی و علمی می‌خورد تا به یک رمان. از همینجا می‌توانیم تفاوت بین طنز ایرانی و آلمانی را تشخیص بدهیم. چون به نظر من «بهشت روی زمین، آلمان» عنوانی‌ست که طنزش در خودش هست، ولی از نظر آلمانی‌ها شوخ‌طبعی‌ را که من در نظر داشتم منتقل نمی‌کرد. از آنجایی که روز سه‌شنبه برای قهرمان داستان من خیلی مهم است، پیشنهاد ناشرم را قبول کردم.

دویچه‌وله: شاید پیشنهاد بدی هم نبود... ولی شما همینطور به بهشتی بنام آلمان اشاره کردید. آنچه كه در كتاب شما به نظر من ‌آمد نشان‌دادن تقابل و رودررویی دو فرهنگ ست که به عنوان موضوع اصلی مطرح مى شود. سیما خانم و عباس آقا بعنوان دو شخصیت متفاوت و کسانیکه تلاش می‌کنند دو هویت گوناگون را نگه دارند و عرضه بکنند. آیا مقصود شما اين بوده، یعنی عرضه کردن رودررویی دو فرهنگ متفاوت؟

فهیمه فرسایی: در این کتاب من بیش از آنکه به رودررویی فرهنگ‌ها اشاره داشته باشم، به تفاهم و نقاط مشترکی که فرهنگ‌های متفاوت اصولا می‌توانند با هم داشته باشند تکیه کرده‌ام، بويژه خواسته‌ام با نشا‌ن‌دادن نوانس‌هاى مختلف این فرهنگ‌ها، این معنا را منتقل بکنم که بعضی موقع‌ها، سوء تفاهم‌ها نسبت به برداشت‌های شاید خصمانه از این فرهنگهاست كه به دشمنى‌ها و یا به پیشداوری‌ها دامن می‌زند، تا اینکه خود فرهنگها در مقابله و در رویارویی با همدیگر قرار گرفته باشند. یعنی اگر ما بخواهیم بدون هیچگونه پیشداوری با این و آن فرهنگ آشنا بشویم، قاعدتا این سوءتفاهم‌ها پیش نمی‌آیند که احتمالا بتوانند به خصومت‌ها یا رویارویی این فرهنگ‌ها منجر بشوند. من در واقع خواستم در قالب طنز این نکته را منتقل بکنم که هیچ چیزی در رویارویی یا در کنارهم قرارگرفتن فرهنگها آنقدر جدی نیست که آدم بخواهد احساسات انسانی خودش را کنار بزند.

دویچه‌وله: در کتاب شما سیما خانم، زن ایرانی، که می‌خواهد آلمانی بشود و عباس‌آقا، همسرش، که به ”هویت ایرانی“ و آنچیزی که لااقل به‌عنوان قالب هویت ایرانی شناخته شده است، پایبند می‌ماند و تا حدی که به درویش شدن روی می‌آورد. آیا شما در اینجا مسئله زن و مرد بودن این دو شخصیت هم برایتان مهم بوده؟ یعنی اینکه به نظر شما آیا زن ایرانی‌ای که در اینجاست سرعت بیشتری در تطابق با جامعه جدید دارد تا مرد؟

فهیمه فرسایی: من فکر می‌کنم یک تفاوت‌هایی بین نوع مرد، حالا نگوییم مردها، نوع مرد و نوع زن براى اينكه خودش را با جلوه‌های مختلف فرهنگی جوامع غربی آشنا بکنند یا درگیر بکنند وجود دارد و همین تفاوت‌ها از آنجایی که برای زنان امکانات بهتر و انسانی‌تری را فراهم می‌آورد، برایشان ساده‌تر و آسان‌تر است. حالا، اینکه سریع‌تراست، این چیزی‌ست که براساس آمار و مدارک مختلف بايد ثابت شود، ولی من فکر می‌کنم زنان در شکل‌دادن به هویت و شخصیت‌شان در جوامع غرب امکانات بهتر و بيشترى دارند. به همین خاطر هم هست که بیشتر از این موهبت، اینکه می‌گویم موهبت از اینجاست که زنان از این جهت كه محرومیت کشیده‌اند، پس می‌توان واقعا از آن بعنوان موهبت هم نام برد، از این خاطر هست که زنان استفاده بیشتری از این موهبت‌های انسانی و دمکراتیکی که بعنوان اصل اساسی یک چنین جوامعی مطرح می‌شود، استفاده ببرند.

دویچه‌وله: کتاب از دید دختر خانواده نوشته شده. آیا شما در اینجا مسئله‌ی نسل دوم، یعنی نسلی که با خانواده به اینجا آمده و رشد کرده،‌ آیا شما رودررویی دو نسل را هم درنظر داشتید؟

فهیمه فرسایی: بله، دقیقا! من در واقع می‌خواستم بر موضع نسل دوم تکیه بکنم. چون مرکز ثقل ادبیات مهاجرت در واقع پرداختن به زندگی نسل اول بوده، یکجور آیینه‌ سرنوشت و زندگی کسانی بوده که مجبور به ترک وطن‌شان شدند یا به دلایل خاصی داوطلبانه به این جوامع رو کردند. از اینرو فکر می‌کنم دیدگاه و برداشتهای نسل دوم ندیده گرفته شده است. این یک پرسپکتیو جدیدی‌ست که نسل دوم را در ادبیات خارج از کشور مطرح می‌کند. این به نظر من یک موضع، یک خواستگاه و یک دیدی ست که با نظریه‌ی نسل اول هم خیلی متفاوت است. اين تفاوتها را حتا در رابطه با ملیت‌های دیگر هم می‌توانیم ببینیم. ولى فقط این موضوع می‌تواند یک دیدگاه خاص جوان‌های نسل دوم ایرانی‌ها باشد و همين درهایی را به روی من باز کرد که بتوانم در قالب طنز و در قالب شوخ‌طبعی این مسایل را مطرح بکنم.

دویچه‌وله: خانم فرسایی این اولین کتابی نیست که شما به آلمانی نوشته‌اید، کتابهای دیگرتان چهها بودند؟

فهیمه فرسایی: کتابهای دیگرم رمان و داستانهای کوتاه بودند. کتاب اولم اسمش هست «میهن شیشه‌ای»، کتاب دومم «زمانه‌ی مسموم»، کتاب سومم «گریز و داستانهای دیگر»، رمان چهارم «مواظب مردها باش، پسرم» و کتاب پنجمم همین کتابی هست که با هم معرفی‌اش کردیم. البته بعضی از این کتابها و داستانها به زبانهای دیگر هم منتشر شده، از جمله انتشار کتاب «زمانه‌ی مسموم‌» به زبان اسپانیایی در بارسلونا توسط یک انتشاراتی اسپانیایی، و بعضی از داستانهای کوتاه هم به زبان انگلیسی منتشر شده‌اند.

دویچه‌وله: خانم فرسایی برایتان آرزوی موفقیت می‌کنم و با سپاس از اینکه وقت در اختیار ما قرار دادید.