نبرد بر سر باورها، نه بر سر واقعیتها
۱۳۹۷ آبان ۱۵, سهشنبهشرطبندیهایی هستند که شخص هیچ علاقهای به بردن آنها ندارد. پس از یک سال سفرهای متعدد کاری به جای جای ایالات متحده آمریکا برای تهیه گزارش، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری پیشین پیشبینی من از نتایج با عقیده غالب در جامعه تفاوت فاحشی یافت. در آن زمان برای من روشن بود که دونالد ترامپ شانس بسیار زیادی برای ورود به کاخ سفید دارد. همینطور هم شد. من هم یک بطری ویسکی بوربن بردم.
دوست و دشمن
حال، دو سال بعد، روز سهشنبه بار دیگر در ایالات متحده انتخابات برگزار میشود. این بار موضوع بر سر انتخاب رئیس جمهوری نیست، بلکه نمایندگان محلی که به دو مجلس نمایندگان و سنا راه مییابند. اما در آمریکای دونالد ترامپ هر آنچه در صحنه سیاسی رخ میدهد، به او ارتباط پیدا میکند. او هم به همین نسبت در مبارزات انتخاباتی حاضر شده و در هفتههای گذشته فشردهتر در راستای برنامههای خود کار کرده است؛ برنامههایی که دنیا را به دوستان و دشمنان تقسیم میکنند. به عنوان نمونه از این طریق که شمار سربازانی که او به مرز مکزیک گسیل کرده، بیشتر از تعداد سربازان آمریکایی مستقر در عراق است.
این رئیس جمهوری با چنین روشی کار را بر مخالفان خود ساده میکند. رفتار پرشور و تهاجمی او، غلوهای او، دروغهای او بهطور مؤثر تحریککننده است؛ اهداف او به ندرت حملهای به ریاست جمهوری را بیپاسخ میگذارند. این او را در متن نگه میدارد و این فرصت را هم از دمکراتها میگیرد که بر بازآرایی نیروها و برنامههای خود متمرکز شوند. وقتی دائم از توییتهای ترامپ برافروخته میشوند، این فرصت را از دست میدهند که نامزدی آماده کنند که دو سال دیگر با شخصیتی گیرا و برنامهای درست از آغاز دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ جلوگیری کند.
این پدیده در سیستمی دو حزبی که از نقطه شروع دوقطبی ایجاد میکند خطرناک است، زیرا در چنین سیستمی نیازی به ائتلاف وجود ندارد تا حزبها تا حدودی به سازشپذیری وادار شوند. وقتی بین جناحها چنان انشقاقی وجود دارد که دیگر به حرف یکدیگر گوش هم نمیدهند و هرگز نمیپذیرند که طرف مقابل هم گاه حق دارد، دمکراسی هم متضرر میشود.
نزاع بر سر استدلالهای قویتر نیست
اما پایدارترین مشکلی که دونالد ترامپ برای کشورش برجا خواهد گذاشت، نابودی توان بحثوجدل بر سر استدلالهاست – و نه بر سر باورها. این همان است که استاد توییتنویسی و وخیمکردن اوضاع آفریده است: مردم میخواهند آنچه او میگوید را باور کنند. آنها میخواهند باور کنند که او کشورشان را به شکوه گذشته میرساند. و میخواهند باور کنند که رئیس جمهوری قدرتمند آنها را از چالشهای دنیایی پیچیده و درگیر روند جهانیشدن در امان میدارد و مشکلات را حل میکند.
اعتقاد آگاهی نیست. واقعیتها، تشخیص حقیقت از دروغ، همواره بیشتر اهمیت خود را از دست میدهند. این واقعیتِ تلخ حاصل از یک سال مبارزه انتخاباتی و دو سال ریاست جمهوری ترامپ است. حتی اگر فضاهای پژواک صدای خویشتن در فیسبوک یا فاکسنیوز یکباره مختل شوند، یا سرسختترین طرفدار هم متوجه شود که ترامپ به سادگی دروغ میگوید، باز هم تاثیری نخواهد داشت. زیرا دیگر واقعیتها تعیینکننده نیستند. این مشکل اصلی آمریکاست.
زیرا وقتی تلاش برای یافتن حقیقت و اهمیت واقعیتها مطرح نباشد و از کنار دروغگویی همچون خطایی کوچک عبور شود، امکان شکلگیری عقاید از طریق دمکراتیک از بین میرود. نتیجه نهایی این روند چیزی نخواهد بود جز تخریب تدریجی پایههای درک ما از حکومت و دمکراسی و اینکه مستبدان نه تنها قدرت را به دست میگیرند، بلکه میتوانند آن را در درازمدت هم حفظ کنند.