اعتراضات انتخاباتی سال ۱۳۸۸ که حرکتی اعتراضی موسوم به جنبش سبز را پایه گذاشت، وارد دهمین سال عمر خود شد. البته سالهاست که جنبش سبز دیگر فعالیت و حیاتی ندارد و فقط یک اتفاق تاریخی است که خواستهها و مطالبات آن کماکان مطرح بوده و پاسخی نیافته است.
جنبش سبز برآمدی از جنبش کلان دموکراسیخواهی در تاریخ معاصر ایران بود. جنبش سبز نه آغاز کننده راه و نه پایانبخش آن بود. مزیت جنبش سبز در نمایندگی غلیان مطالبات و خواستههای دیرینه مردم ایران در مقطع سالهای آخر دهه هشتاد و اوایل نود بود که تقریبا در سال ۱۳۹۲ به پایان راه خود رسید. این جنبش بر تلاشها و جنبشهای ناکام قبلی تکیه داشت و رکورد جدیدی از فعالیت اعتراضی مسالمتآمیز و جنبشی را به یادگار گذاشت.
تحرک مستمر، اتخاذ شیوههای عقلانی، شجاعت مدنی، استفاده از تکنولوژیهای نوین اطلاعاتی، تنوع نیروهای درگیر و پیدا کردن ابعاد بینالمللی از نقاط قوت این جنبش بود.
اما درعین حال، جنبشی ناهمگون نیز بود که گستردگی دامنه خواستهها و مطالبات آن اجازه نداد تا چهارچوبی معین پیدا کند. البته به نحو شگفتانگیزی این حرکت با همه تفاوتها توانسته بقاء خود را تا سالها حفظ کرده، بر مبنای همفکری و وحدت در صحنه عمل به مبارزه خود ادامه دهد.
فقدان سازمانیافتگی مطلوب، رهبری ضعیف، نبود برنامه مبارزاتی کارآمد، عدم تناسب بین بدنه و رهبری حرکت و مشخص نبودن مطالبات فراگیر و معین به عنوان اهداف آنی و کوتاه مدت، ایرادات عمدهای هستند که باعث شدند تا جنبش به اهداف اعلام شده خود دست پیدا نکند.
اگر چه تعاریف و نوع تصورات از جنبش سبز طیف متنوع و گستردهای را تشکیل میدهد، اما در اصل نیروهای حامل آن را در سه سطح میتوان تفکیک کرد:
سطح اول، نیروهایی وابسته به جمهوری اسلامی بودند که نسبت به تحولات قدرت و نوع چینش کارگزاران رده اول توسط رهبری در آن مقطع زمانی معترض بودند. نیروهای حاضر در این سطح، انگیزههای متفاوتی داشتند. برخی از اینکه به حاشیه رانده شدهاند، مسالهدار شده بودند و میخواستند دوباره در مناصب اصلی قدرت قرار بگیرند. برخی دیگر موقعیت و منزلت از دسترفته را میجستند. گروه دیگر تفسیر و قرائت متفاوتی از جمهوری اسلامی و مبانی مشروعیت حکومت داشتند و تداوم روند موجود را برای نظام و آرمانهای انفلاب خطرناک میدانستند. عدهای نیز در تکاپوی اصلاحات بودند تا بتوانند ظرفیت نظام را بهگونهای توسعه بدهند که پذیرای خواستهها و مطالبات مردم شود. برخی از روحانیونی که در گذشته محل توجه بودند، از نفوذ روزافزون نظامیان و مهدویتگراهای افراطی و ستیزهجو احساس خطر کرده بودند.
در سطح دوم، نیروهای اجتماعی فعال بودند که فرصت پیش آمده را مناسب دیده بودند تا فرایند تحقق مطالبات تاریخی ملت در رسیدن به حکومتی مدرن، دموکراتیک، توسعهگرا و مقتدر و شکلگیری جامعه مدنی قدرتمند را تحرکی جدید ببخشند. خواسته این نیروها در امتداد نهضت مشروطه بود که هر چند سال یکبار مطالبات پاسخ نیافته خود را در قالب خیزشهای اجتماعی دنبال کرده است. در این سطح، بیشتر جنبشهای اجتماعی و جوانان فعال و از تنوع ایدئولوژیک، فرهنگی و نسلی غنی برخورداربودند. طیف رنگارنگی از نیروهای لائیک گرفته تا نوگرایان مذهبی، روشنفکران و روحانیت مستقل، کارفرمایان بخش خصوصی، نیروهای مردمی بازار و استادان دانشگاه در این سطح تحرک داشتند.
سطح سوم، برخی از گروهها و افراد سیاسی در اپوزیسیون را دربرمیگرفت که شرایط کنونی را برای تعقیب اهداف خود در تغییر نظام سیاسی و تسخیر قدرت مساعد میپنداشتند. غایت اصلی این جریان فتح حکومت بود تا از این طریق برنامههای خود را که داعیه رهایی ملت ایران و سعادت آنها را دارند، اجرا کنند. در واقع این جریان میکوشید تا با سرنگونی جمهوری اسلامی به جای آن بر سریر قدرت تکیه زند.
جنبش سبز پیش از انتخابات بر اساس احیای پروژه اصلاحطلبی دوم خرداد حرکت میکرد تا با فتح قوه مجریه به ترمیم سیاسی نظام پرداخته، از ظرفیتهای موجود در قانون اساسی برای تغییرات استفاده کند.
برنامههای ارایه شده از سوی دو کاندیدای اصلاحطلب، ضمن اینکه سویههای مشترکی داشت، اما از تفاوتهای جدی نیز برخوردار بود. برنامههای مهدی کروبی از لحن و محتوای رادیکال و مدرنتری برخوردار بود. در حالی که خواست اولیه میر حسین موسوی حرکت در مرز اصولگرایی و اصلاحطلبی بود. مسیر شتابان مبارزات انتخاباتی، سمتگیریهای دو کاندیدا را متحول کرد؛ بهگونهای که موسوی کاملا در حوزه اصلاحطلبی قرار گرفت و مهدی کروبی از چهارچوب متعارف نظام و قانون اساسی خارج شد.
همراهی با بهار عربی، جنبش سبز را از چارچوب متعارف سیاستورزی درون نظام خارج ساخت و باعث شد تا نظام مجبور به حصر میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد شود. از این مقطع به بعد ایستادگی تحسین برانگیز و شجاعانه رهبران نمادین جنبش سبز سرمایه معنوی برای این جنبش شد، اما این سرمایه برای حفظ بقای جنبش و تحرک آن کافی نبود و بهتدریج پتانسیل جنبش سبز تخلیه شد و در سال ۱۳۹۲ با بازگشت دوباره اصلاحطلبان به رویکردهای انتخاباتی عملا به پایان راه خود رسید.
رهبران نمادین جنبش سبز بهخصوص بعد از سال ۱۳۹۴ که با رویکردهای انتخاباتی همراهی کردند، برنامه سیاسی ویژهای طرح نکردهاند. نیروهای میدانی و فعالان آن جنبش نیز عمدتا یا جذب حرکتهای متفاوت دیگر شدهاند و یا در صحنه حضور ندارند. میرحسین موسوی و رهنورد سکوت اختیار کردند و کروبی نیز فقط بر حقانیت مواضع خود و تقاضا برای برگزاری دادگاه علنی پافشاری کرد. ناکامی دولت اعتدال در برآوردن مطالبات و وعدهها نیز فضای سیاسی ایران را به سمت دیگری برد و شکلگیری حرکت اجتماعی جدید در قالب اعتراضات سراسری دی ماه ۱۳۹۶ جامعه ایران را در مسیری متفاوت از جنبش سبز قرار داده است.
بنابراین، در حال حاضر زمینهای برای احیای جنبش سبز وجود ندارد. یک جنبش بمانند هر پدیده اجتماعی و محیطی پویایی خاص خودش را دارد و ممکن است سیر تحولات از تولد تا مرگ را بپیماید.
اما حالت دشوار جنبشهای ناکام هستند که از موضعی حقطلبانه هدف و باوری را بیان میکنند، اما در تحقق آن اهداف ناکام میمانند. معمولا برخورد احساسی و عاطفی پیروان، پذیرش این واقعیت را سخت میکند. جنبش سبز نیز با این وضعیت مواجه است و بحث در این خصوص در زیر بار فشار عاطفی هواداران آن قرار دارد.
اما جنبش سبز یک منبع الهامبخش برای آزادیخواهی و گذار به دمکراسی در ایران است. پیامدهای این جنبش، اصل حرکت برای تغییرات مثبت سیاسی در ایران را تقویت کرده است. راهپیمایی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بزرگترین نمود عینی و میدانی حرکت معطوف به دمکراسی و فضای باز سیاسی است که در مسیری مسالمتآمیز خواستههای خود را دنبال کرد. همچنین فرجام این جنبش نشان داد نهاد ولایت فقیه اجازه اصلاحات سیاسی و فرهنگی در ایران را نمیدهد.
برجسته شدن نقش حقیقی و حقوقی خامنهای و مخاطرات دیکتاتوری وی از تاثیرات مهم جنبش سبز است. این اتفاق باعث شد بلوک قدرت بخش دیگری از کارگزاران نظام را به بیرون از حلقه خودیها براند و بخشی از آنها را زندانی کند. تحکیم انسداد سیاسی و تلاش برای جایگزین کردن بخشی از کارگزاران نظام (اعتدالی ها) به جای اصلاحطلبان دیگر پسامد جنبش سبز است. جنبش سبز نشان داد ظرفیت برای تعامل و همکاری بین گرایشهای مختلف سیاسی و مدنی برای پیافکنی یک ابرجنبش اجتماعی وجود دارد و از این زاویه همبستگی ملی را تقویت کرد.
در آینده ممکن است آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد فرصت تحرک سیاسی پیدا کنند و حرکتی را سازمان بدهند. اما آن حرکت که قطعیتی ندارد و فقط یک احتمال در بین گزینههای متعدد محتمل است، دیگر جنبش سبز نخواهد بود بلکه حرکت جدیدی خواهد بود که رهبران نمادین جنبش سبز در پیشانی آن قرار میگیرند.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.