ایده پردازان نظام برآمده از انقلاب بهمن ۵۷ از ابتدای تشکیل تا امروز سرگرم گفتمان سازی بودهاند، هم واژه ابداع کردهاند و هم مفهوم. کلمات و مفاهیمی چون "شیطان بزرگ، مستضعفان و پابرهنگان، ابرقدرتها، امت حزبالله، وحدت کلمه، دفاع مقدس، مردمسالاری دینی، معاند، محارب، فتنه، منشور حقوق شهروندی" و حتی کلیدواژهها یا تعابیری مانند "گروه ب" که اخیرا جواد ظریف وزیر خارجه حکومت جمهوری اسلامی به کار برده، همه و همه در همین چهار دهه اخیر ساخته و پرداخته شدهاند. از "برادر و خواهر" خطاب کردن یکدیگر گرفته تا نام گذاری کودکان به نامهای شخصیتهای صدر اسلام، نشانه تلاش حکومتی نوپا بود که قصد ماندن داشت و برای آینده و بقای خود برنامه ریزی کرده بود.
شعارهای ایدئولوژیک مانند "جنگ جنگ تا پیروزی، فتح قدس از طریق کربلا،" جایگزینی تواشیح و قرائت قرآن به جای موسیقی، تغییر نام موسیقی به سرود و آهنگهای انقلابی همه و همه بخشی از فرایند گفتمان سازی در حکومت جمهوری اسلامی و مرزبندی با دشمنانش بود.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
با گذر زمان این کلمات و مفاهیم به تدریج و یکی پس از دیگری کارکرد خود را در بین تودههای مردم از دست دادند و طبیعتا نظریه پردازان رژیم جمهوری اسلامی نیز مفاهیم را یکی پس از دیگری به روز رسانی کردند و با تغییر کاربری مفاهیم، استراتژیها وشعارها و گفتمان سازیهای جدیدی ارائه دادند. واقعیت این است که این گفتمان سازی جدید لااقل از دوم خرداد ۱۳۷۶ به این سو، عمر حکومت را تاکنون لااقل بیش از دو دهه طولانیتر کرده است. با این وجود، دوگانه اصلاح طلب و اصولگرا، استراتژیهایی چون فشار از پایین و چانه زنی از بالا، انتخاب بین بد و بدتر، حذف مثلث جیم و بسیاری از اصطلاحات این سالها اینک با گذشت بیش از ۲۰ سال از آغاز آنچه اصلاحات خوانده میشود، حتی در حد ورود زنان به ورزشگاهها یا پخش مناجات مشهور ربّنا ازصداوسیما نیز دستاوردی نداشته است.
در تمام این سالها نه تنها اوضاع اقتصادی بهبود نیافته بلکه کشور بیش از هر زمان در معرض تحریم و زیر سایه جنگ و ویرانی قرار گرفته است. در چنین شرایطی، بسیاری شعار "اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" در جریان تظاهرات دی ماه ۹۶ را نشانهای مبنی بر پایان گفتمان جمهوری اسلامی می دانند؛ گفتمانی که دیگر ظرفیت به روزرسانی ندارد و هیچ طرح و استراتژی تازهای برای بقای آن متصور نیست. آیا رژیم جمهوری اسلامی به مثابه یک گفتمان سیاسی، به بن بست نهایی و به مرحله سقوط و فروپاشی رسیده است؟
انبان خالی ایدئولوژی
علی خامنهای در ماههای اخیر با انتشار بیانیهای به نام "گام دوم انقلاب" که به نوعی مانیفست جمهوری اسلامی برای آینده محسوب میشود، اعلام کرد که انقلاب وارد دوّمین مرحله خودسازی و جامعه پردازی و تمدّن سازی شده است و حال باید به سوی تحقق آرمان ایجاد "تمدن نوین اسلامی" رفت.
رویاپردازی با کلمات ایدئولوژیک برای آینده آن هم در شرایطی که کشور در لبه پرتگاه سقوط قرار گرفته بیانگر این است که هسته اصلی قدرت حکومت، هنوز هم در پی ارائه نسخههای جدید و به روزرسانی شده از خود است. از دیگر سو جناح موسوم به اصلاح طلب نیز به سختی میتواند پایان دو دهه بیحاصل گفتمان اصلاح طلبی را هضم کند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
حمیدرضا جلاییپور در یک مصاحبه در فروردین ۹۸ می گوید: «بررسی که کردیم سال۹۶ زیر۱۰۰ نفر شعار دادند اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا.» این مقاومت در برابر پذیرفتن تحولات جامعه ایران (و همچنین در برابر تغییر شرایط بین المللی) به نوعی نشان دهنده این است که هر دو جناح حکومت، از گفتمان سازی تهی شدهاند و در آنها ظرفیت و توانی برای اقناع جامعه و پاسخگویی به مسائل جامعه باقی نمانده است. به بیان دیگر، هر دو جناح حکومتی چنان از ظرفیت گفتمان سازی تهی شدهاند که یا به رویاپردازی و یا به انکار روی آوردهاند.
بن بست در دوراهی کاذب
از فلسفه و منطق گرفته تا جامعه و سیاست، مثالها و مصداقهای بسیاری وجود دارد که انسان را در برابر دوراهه انتخاب قرار می دهد. حتی در ورزش و سرگرمی (برای نمونه هواداری از تیمهای فوتبال) نیز داربی (شهرآورد) مردم شهر را به دو دسته هوادار تیم الف و تیم ب تقسیم میکند. به بیان دیگر، دوراهی سرگرم کننده و جذابی که فرد را در معرض دو انتخاب قرار میدهد؛ یا الف یا ب.
در سیاست اما وضع به شکل آشکاری با آنچه در داربیها رخ می دهد متفاوت است. سیاست کلی جمهوری اسلامی در تمام این سال ها مبتنی بر یک سنخ مغالطه دوراهی کاذب False Dilemma بوده است. مغالطه ای که به جامعه می گوید به غیر از انتخاب اصلاح طلب و اصولگرا، هیچ گزینه دیگری نه وجود دارد و نه ممکن است. از این طریق افراد تحت فشار قرار گرفته و مجبور به انتخاب یکی از دو گزینه پیش رو میشوند. این چرخه ممکن است بارها و بارها تکرار شود. چیزی شبیه به قاعده فقهی "دفع افسد به فاسد" یا به زبان ساده، انتخاب بین بد و بدتر که در نظام انتخاباتی حکومت ایران، الگوی استدلالی آشنایی است.
کاذب بودن این دوراهه دستکم با گذشت ۲۰ سال از شروع اصلاحات، اینک در عمل به اثبات رسیده و مشخص شده چه محمود احمدی نژاد بر سر کار باشد چه حسن روحانی، تورم افسارگسیخته و تحریم و خطر جنگ بر سر جای خود باقی است. تقلیل سلایق سیاسی موجود در ایران به دو جناح یک حزب واحد، نمونه بارز یک دوراهی کاذب است. محمد خاتمی در آبان ۸۸ در باب اینکه روح الله خمینی به حضور و فعالیت گرایشها و "سلایق مختلف" اصرار داشت میگوید: «امام همواره بر حضور و فعالیت گرایشها و سلایق مختلف اصرار داشتند، به طور مثال خود امام تأکید داشتند که "مجمع روحانیون مبارز" در کنار "جامعه روحانیت مبارز" فعالیت داشته باشد». به بیان دیگر مقصود از تضارب آراء و سلایق گوناگون سیاسی در اینجا صرفا دایره بستهای بین مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز است.
نکته عجیب آنجاست که دوراهی اصلاح طلب و اصولگرا، نه در داخل که بیشتر در بین برخی سیاستمداران اروپایی یا آمریکایی به عنوان یک فکت مسلم در نظر گرفته میشود (ر.ک به مصاحبه ۲۰۱۸ جان کری با سیانان که میگوید خروج از برجام منجر به روی کارآمدن تندروها در ایران میشود). لیکن تعبیر درست تر از وضعیت سیاسی حکومت ایران بیشتر شبیه تعبیری است که مارک دوبوویتز، مدیر بنیاد "دفاع از دموکراسیها" (FDD) در گفتگوی خود با فاکس نیوز می گوید: «در حکومت ایران فقط اصولگرا (به معنی hardliners) وجود دارد و خیلی اصولگرا hard-hardliners ، نه اصولگرا و رفرمیست (اصلاح طلب).»
خطابه پایانی
کاربست واژه خطابه در عنوان این یادداشت کاملا عامدانه است. هدف از خطابه که یکی از انواع صناعات خمس در منطق به شمار می رود به بیان خلاصه، اقناع شنونده است و فریفتن مخاطب با زیر و بمهای زبانی. به عبارتی روشی که سوفسطائیان در یونان باستان با بهره گیری از مغالطات منطقی و فریب با مقاصد مالی یا سیاسی به کار میبستند. این دقیقا همان روشی است که سالهاست در مانیفست فکری جمهوری اسلامی نیز مورد استفاده قرار میگیرد؛ روشی استدلالی که برای چند دهه بقای سیستمی ناکارآمد را تضمین کرد، لیکن دوام آن به شکل کنونی عملا ناممکن شده است.
جمهوری اسلامی برای بقا با مشکلات بسیاری روبروست؛ از مساله موشکی گرفته تا مناقشه هستهای و مشکلات فراوان مدیریتی و زیست محیطی و اقتصادی. اما به نظر می رسد حتی به فرض حصول توافقی جدید با ایالات متحده و نوشیدن جام زهر یا نرمشی قهرمانانه، گرهی گشوده نخواهد شد. حکومت در سطح داخلی نیازمند ارائه خطابهای نو یا نوشتن مانیفستی جدید است. لیکن ارائه یک مانیفست جدید، مستلزم بهرهمندی از ظرفیت و پتانسیل تئوریک است، ظرفیتی که در ساختمان فکری نظریه پردازان حکومت در هر دو جناح دیده نمیشود و از همین رو به نظر میرسد، برای حکومت ۴۰ ساله جمهوری اسلامی راهی جز ایراد خطابه پایانی باقی نمانده است.