در آستانه انقلاب ۵۷ موسیقی رزمی هرگونه موسیقی دیگر را اعدام یا دستکم تبعید کرد.
شب اگر به قصد آگاهی از آینده چشم بر آسمان بدوزی، گذشته را میبینی، کورسویی از نور ستارگانی که شاید میلیونها سال پیش نابود شدهاند و نورشان تازه به تو رسیده است.
در دهه پایانی پیش از انقلاب ۵۷ نظرپردازان فرهنگی در ایران فریاد "وای بر ما بیگانهپرستان" و آواز "بازگشت به ارزشهای گذشته و خویش" را سر میدادند و روشنفکران چهبسا نوگرایی را در گذشتهگرایی میدیدند.
روشنفکران غیرمذهبی کتابهای شریعتی میخواندند و آزادیخواهان تندرو از مولای خود حسین یاد میکردند. درباریان درویش میشدند و پزشکان به طب المفید رو میآوردند.
دست اندرکاران موسیقی هم از این جمع جدا و از این قاعده مستثنا نبودند.
آقای خمینی درباره موسیقی میگفت: «موسیقی مطرب حرام است و صداهای مشکوک مانع ندارد.»
گویی نوگرایان موسیقی ایرانی، مرجع تقلید خود را یافته بودند که همه تلاش خود را به کار گرفتند تا هر ترانهای که بوی شادی و بزم و آرامش میداد را مبتذل و مطرود بخوانند و "صداهای مشکوک" را به جای آن "موسیقی رسمی تاکنونی گلهای رادیویی" بنشانند.
نخست باید هرچه جز آن موسیقی پیشنهادی بود، فرودست خوانده شود. ترانه گونهای مبتذل از نظم بود و شعر کلاسیک فاخر باید آبروی رفته را بازمیگرداند. لطافت و زلالی و رنگ روشن آواها باید جایشان را به خشونت و تیرگی میدادند. ویولون ساز غربی بود و باید به سود کمانچه کنار میکشید. سازهای کششی خلسهای و نشئهای بودند و باید زیر صدای سازهای مضرابی و کوبهای به ویژه دف خفه میشدند و موسیقی چندآوایی بیگانه بود و باید همه یک نوا را مینواختند یا بهتر بگوییم میکوبیدند.
بیگمان همانگونه که گذشته زرین نظرپردازان گذشتهگرا برساخته ذهنشان بود و حداکثر گوشهای از تاریخ را برجسته میکرد که نماد تعصب و خشک اندیشی مذهبی بود، "بازگشت به سنتها" در موسیقی نیز همان بیراهه را میرفت.
برابرنهاده اسلام ناب محمدی، موسیقی ناب متعهد بود: موسیقی حماسی، رزمی و زنانی که "مردانه" میخواندند تا اینکه پس از انقلاب حذف شوند.
اگر چندی پیش از آن آهنگسازان بهنام ایران در کنار آهنگهای ماندگار، برای فیلمها و مناسبتها نیز ترانه میساختند، اکنون آهنگسازان متعهد، فقط بر روی شعرهای شیخ بهایی و مولانا آهنگ میگذاشتند یا سرودهای انتقادی سر میدادند.
جالبتر اینکه آهنگسازان موسیقی پاپ که پیش از آن به ساختن ترانههای شاد و ریتمیک گرایش بیشتری داشتند، برای نشان دادن "تعهد" آهنگهای اندوهناک سنگین ضرب میساختند و برعکس آهنگسازان موسیقی سنتی نوپا به جای جوش و خروش در بند خلسه و رکود بودند.
بیگمان این گونه موسیقیها میتوانستند یکی از انواع موسیقیهای رایج در ایران و پاسخگوی نیازهای دل جوانان پرجوش و خروش یا خلسهیاب باشند. بیگمان ترانههای رزمی و آهنگهای کوبهمدار نیاز بخشی از جامعه آن روز ایران بودند اما همانگونه که با بروز انقلاب انحصارطلبی به طرد و نفی کثرتگرایی انجامید، دست اندرکاران موسیقی "متعهد" راه را بر هرگونه موسیقی بستند تا با اوجگیری انقلاب اسلامی، موسیقی رزمی بتواند یکه تاز میدان هنر ایران باشد.
شاید اگر مقاومت زیرزمینی همان آهنگسازان بهنام "موسیقی گلهایی" و ضبطهای خانگی ایشان از یکسو و فرار نوازندگان و آهنگسازان موسیقی پاپ ممکن نبود، سالیان دراز بیشتری موسیقی ایرانی فقط همان موسیقی رزمی انحصاری باقی میماند.