فهیمه فرسایی: نوشتن به آلمانی را ادامه میدهم
۱۳۹۸ مرداد ۱۸, جمعهفهیمه فرسایی، نویسنده و روزنامهنگار ساکن آلمان که چندی قبل جایزه ۱۰هزار یورویی "بنیاد هنر" ایالت نوردراین وستفالن را برای نوشتن رمان "دختری با دو چهره" دریافت کرده، این روزها در شهر استانبول اقامت دارد. اداره فرهنگ شهر کلن به او بورس ادبی سه ماههای داده تا از نزدیک با بخشی از جامعه هنری - فرهنگی این کلانشهر آشنا شود.
فهیمه فرسایی از اعضای کانون نویسندگان آلمان و انجمن جهانی قلم است و افزون بر انتشار شش رمان و مجموعه داستان به زبان آلمانی، یک نمایشنامه رادیویی و دو فیلمنامه نیز نوشته است. شماری از رمانهای او به فارسی، انگلیسی و اسپانیایی ترجمه شدهاند؛ از جمله رمان "از مردها حذر کن پسرم" که ترجمه فارسی آن به نام "پیش از تردید" منتشر شده است.
فهیمه فرسایی روزهای ۲۰ و ۲۱ سپتامبر نیز در استانبول همراه با هفت نویسنده زن دیگر، داستانخوانی خواهد داشت که با ابتکار و هماهنگی مسعود مافان، مدیر انتشارات "باران" برگزار میشود. ناهید کشاورز از آلمان، سرور کسمایی از فرانسه، بیتا ملکوتی از جمهوری چک، عصمت صوفیه از نروژ، رامش صفوی، سعیده محمدی و شکوفه تقی از سوئد، شرکت کنندگان این کتابخوانی هستند.
او در گفتوگو با دویچه وله به آشناییهای فرهنگی تازه در استانبول، رماننویسی به زبان آلمانی و دلایل پرهیز از تعلق جغرافیایی و فرهنگی یه یک مرز و بوم معین میپردازد. این نویسنده میگوید به جا و مکان و فرهنگ خاصی وابسته نیست؛ چون هیچ خطه و فرهنگی را کاملا با ارزشهای انسانی- فرهنگی مورد نظرش همخوان نمیبیند.
دویچه وله: شما بورس ادبی سه ماههای از سوی اداره فرهنگ کلن دریافت کردید برای اقامت در استانبول. این اقامت سه ماهه به چه منظوری است؟
فهیمه فرسایی: عنوان این بورس "گالری گالاتا" است؛ چون در محلهای در استانبول قرار دارد که به هالیوود استانبول معروف است. محله فرهنگی بیوگلو یا بیولو. هدف بورس این است که من با صحنه هنر و ادب استانبول آشنا شوم و با دستاندرکاران فرهنگی - هنری شهر ارتباط برقرار کنم، جلسات بحث و گفتوگو داشته باشیم و در بازگشت به کلن حاصل دیدارها و تجربهها را با صحنه ادبی-هنری کلن در میان بگذارم؛ به صورتی که الهام بخش باشد و آنها بتوانند این تبادلات ادبی هنری را ادامه بدهند.
شما بهعنوان نویسنده آلمانی آنجا هستید یا ایرانی یا آلمانی - ایرانی. کدامیک را نمایندگی میکنید؟
من بهعنوان نویسنده آلمانی اینجا هستم و نمایندگی صحنه ادب و هنر آلمان به عهده من گذاشته نشده چون صحنه خیلی متنوعی است و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که میتواند آن را نمایندگی کند. من به عنوان نویسندهای که به زبان آلمانی مینویسد و با فرهنگ و ادب جامعه آلمان آشناست، اینجا حضور دارم. اینجا در دیدار و تبادل نظر با هنرمندان و نویسندگان هم نظر شخصی خودم را مطرح میکنم.
مراودات شما در این چند هفته چه بوده، با چه کسانی آشنا شدهاید؟
من اول با منقد تئاتر، آیلین اژدر آشنا شدم و در واقع از طریق ایشان با گرایشهای مسلط صحنه تئاتری استانبول آشنا شدم. با خانم صنم یاردنچی رئیس کتابخانه انستیتو گوته، گفتوگو کردم. با پیا انته مان، رئیس آکادمی تارابیا که وابسته به انستیتو گوته است، آشنا شدم. با خانم دمت ایلدیز، رئیس بخش عکاسی موزه مدرن استانبول، آشنا شدم که در باره شکلگیری این موزه خصوصی که خیلی هم پربار است گپ زدیم. من هم در مورد حمایتهای مالی دولتی در رابطه با موزهها و نمایشگاههای آلمان در شهر کلن حرف زدم. با یوخن پروهل، نقاش آلمانی هم که استاد هنر عکاسی در دانشگاه استانبول است، در جریان بازدید از نمایشگاهش آشنا شدم.
هم چنین با یکی از نویسندگان مطرح ترک، پینار اوگنج، دیدار داشتم که روزنامهنگار و نویسندهای است که پس از کودتای ۲۰۱۶ از کار برکنار شد و مدتی در لندن بود و تازه برگشته و یکی از همکاران انستیتو گوته هم هست. در جلسه بحث و گفتوگویی که ما در رزیدنت تابستانی سفارت آلمان داشتیم، او هم شرکت داشت و در باره دوره اقامتش در لندن حرف زد. من هم در باره ادبیات تبعید، سانسور و خودسانسوری، تعلق به یک کشور و فرهنگ خاص صحبت کردم.
جالب است این را میگویید. شما در پاسخ سوال اول گفتید به عنوان یک نویسنده آلمانی آنجا هستید، اما طبعا شما به عنوان یک ایرانی که مسئله را چشیده، از تبعید و سانسور و خودسانسوری حرف میزنید. این دو را چگونه با هم پیوند میدهید؟
این به تعریفی برمیگردد که آدم از نویسنده آلمانی دارد. نویسنده آلمانی در تعریف من و کسانی که این بورس را به من دادهاند، این است که نویسنده دارد به زبان آلمانی مینویسد. حالا چه دستمایههایی دارد برای نوشتن، چه شخصیتهایی را بر میگزیند، چه موضعی دارد، تاییدی و انتقادی است یا نه، و وجوه گوناگون ادب و هنر، به آن نویسنده بستگی دارد. معیار این بوده که نویسنده جدا از این که در کجا به دنیا آمده و از کدام کشور میآید به زبان آلمانی مینویسد.
در این جلسه، تکیه من روی این برداشت عمومی بود که میگوید هر انسانی باید به جا و مکان و محدوده جغرافیایی و فرهنگ رایج یا جاری در آن تعلق داشته باشد. من گفتم که این تعلق جغرافیایی و فرهنگی، نوعی پایبندی به موازین و ارزشهایی که در آن مرز و بوم حاکم است را پیش شرط قرار میدهد که با موازین و ارزشهایی که من به آنها رسیدهام هماهنگ نیست؛ حالا میخواهد آن جا ایران باشد یا آلمان. در این رابطه چند مثال زدم و نتیجه گرفتم که هیچ خطه و فرهنگی وجود ندارد که صد در صد با ارزش های انسانی ـ اجتماعی که من به آن ها دست پیدا کردهام، همخوان باشد. از این رو دلیلی نمیبینم که به جا و مکان و فرهنگ خاصی وابسته باشم.
ببینید، شما زن هستید و از ایران آمدهاید که همیشه هزار و یک پرسش ایجاد میکند. از شما در چارچوب مسائل ایران، سیاست، خاورمیانه، حقوق بشر و این قبیل چیزها نمیپرسند؟
اصلا اینطوری نیست! بیشتر در باره زندگی در آلمان و این که یک نویسنده غیرآلمانی تبار هستم و انعکاس آن در مطبوعات و رسانهها و مخاطب آلمانی چیست، سوال میکنند. فکر میکنم آنها به اندازه کافی، اینقدر از مسائل ایران با خبر هستند که من نمیتوانم منبع دست اولی برایشان باشم. واقعیت هم همین است.
این تبادلاتی که دارید به چه زبانی است؟ آلمانی یا انگلیسی؟
برخی از این نویسندگانی که نام بردم و دست اندرکاران ادبی فرهنگی، به زبان آلمانی مسلط هستند. دیگران به زبان آلمانی تا حدی آشنایی دارند، مثل رئیس بخش عکاسی موزه مدرن استانبول که صحبتهای مقدماتیمان به آلمانی بوده است. جلسه رزیدنس تابستانی سفارت آلمان به زبان انگلیسی بود. من نتیجه گرفتم که بخش بزرگی از چهرههای جامعه فرهنگی- هنری استانبول در آلمان بزرگ شده یا با آلمان در تماس بوده یا تحصیلات دانشگاهیاش را در آلمان گذرانده؛ البته به استثنای خانم دمت ایلدیز که آمریکا درس خوانده است.
برنامه کتابخوانی هم داشتهاید؟
به آن صورت که در آلمان رایج است نه، بلکه بیشتر جلسات بحث و گفتوگوست.
یعنی کتابخوانی جزء برنامههای تنظیم شده شما نیست؟
جزء برنامههای من نبود. جلسه بحث و گفتوگوی من همان طور که توضیح دادم در رزیدنس تابستانی سفارت آلمان برگزار شد و در اینجا، گفتوگو بیشتر راجع به کلیت ادبیات بود. البته اینجا قرار است در نوامبر جلسات داستانخوانی باشد و فستیوال ادبیات برگزار میشود و از من هم دعوت کردهاند.
در این چند وقت که استانبول هستید فضای شهر را چگونه دیدهاید؟
در استانبول برنامههای زیادی هست. فستیوال موسیقی هست. در تابستان برای توریستها و گردشگران غربی و شرقی صحنه تئاتر و موسیقی خیلی گرم است. یکی از نمایشنامههای به یاد ماندنی که دیدم، در باره زندگی فروغ در موزه زکیب زابانچی بود که به زبان ترکی و در فضای باز اجرا شد. نمایش تک نفره بود و اجرا به قدری ماهرانه بود که من با وجودی که ترکی نمیدانستم به خوبی متوجه میشدم روی کدام بخش از زندگی فروغ تکیه دارد. ویژگی دیگر نمایش این بود که روبروی تنگه بسفر اجرا میشد که یک فضای سورئالیستی ایجاد کرده بود. نمایش جسورانهای بود: نه فقط به خاطر این که بخشهای مهمی از زندگی فروغ را مطرح میکرد بلکه از این جهت که بازیگر نمایش که خیلی هم معروف است، تقریبا نیمه لخت بود. او با یک زیرپوش نازک روی صحنه رفت که البته میخواست بیدفاعی و شکنندگی روحی و روانی فروغ فرخزاد را نمایش بدهد. به هر حال جسارت میخواست چنین کاری در کشوری مثل ترکیه که از سوی یک دولت مذهبی ـ محافظه کار اداره میشود.
برگردیم به موضوع بورس. آیا بورسی که گرفتید به جایزهای که قبلش برای کتاب "دختری با دو چهره" گرفتید ربط دارد؟
ارتباطش این است که دو تا از شخصیتهای مهم رمان من در استانبول با هم آشنا میشوند و من در تقاضایم برای این بورس مسئله را مطرح کردم. البته بار اول نیست که من به استانبول میآیم. بارها برای پوشش دادن فستیول بینالمللی فیلم که در آوریل برگزار می شود در استانبول بودهام و از این جهت طرح رمانم را استانبول گرفته بودم ولی برای اینکه بهتر بتوانم فضای شهر را به داستان منتقل کنم، دیدار دوبارهای با شهر لازم بود.
کتاب جدیدی از شما منتشر شده که در اصل ۲۰ سال قبل به زبان آلمانی منتشر شده است، اما ترجمه فارسیاش الان با عنوان دیگری در دسترس مخاطب قرار دارد. دلیلش چیست؟
عنوان فارسی این رمان هست "پیش از تردید". واقعیتش این است که در این ۲۰ سال، هر وقت مسئولان و گردانندگان فصلنامهها و گاهنامهها از من داستان کوتاهی میخواستند، میگفتم متاسفانه کار کوتاه ندارم اما اگر بخواهید میتوانم بخشهایی از کارهایی که قبلا به آلمانی منتشر شده را برایتان ترجمه کنم و در اختیارتان بگذارم. آنها هم از سر لطف پیشنهاد مرا قبول میکردند.
در طول این ۲۰ سال بخش اعظم این رمان به صورت پراکنده ترجمه شده بود. حدود یکسال و نیم قبل دوست و همکارم، اسد سیف که در جریان این تبادلات با گاهنامهها و فصلنامهها بود گفت، تقریبا دو سوم کتاب ترجمه شده و خوب است بقیه هم ترجمه شود. من علاقهای نداشتم با ناشران مختلف تماس بگیرم، از این رو ایشان این کار را انجام داد و خیلی هم در انتشار رمان و تنظیم قرارداد با ناشر کمک کرد. با پیشنهاد و پیگیری او بود که کتاب به فارسی منتشر شد، وگرنه ممکن بود ۲۰ سال دیگر هم چنین اتفاقی نیفتد.
کلا نمیخواهید به فارسی بنویسید؟
ببینید من موضوعهایی در ذهن دارم که پرداختن به آنها و در میان گذاشتنشان با دیگران برایم مهم است و فکر میکنم خوانندگان آلمانی توجه و علاقهشان به این مسائل که برای من اهمیت دارد، بیشتر است. برای همین فکر میکنم در حال حاضر به نوشتن به آلمانی ادامه بدهم.