1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

واگن عکاسان: روزی در این واگن‌ها زندگی جریان داشت

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

گروهی از عکاسان برای پوشش سیل به خوزستان رفتند. حاصل کار هفده عکس از چهار عکاس در یک واگن باری و نمایشگاهی با عنوان "خط یک" شد. همان‌واگن‌هایی که مدتی میزبان سیل‌زدگان بودند. گزارشی از : مرجان مستور

https://p.dw.com/p/3IOw4
Fotografieausstellung über Hochwasser in Süd-Iran
عکس: M. Mastour

روی تنه فلزی یکی از واگن‌ها با گچ سفید نوشته شده بود" بارگیری نشود". این پیام یعنی اینکه این سه واگن برای مدتی در ایستگاه بمانند، بمانند تا داستانی را مصور روایت کنند؛ داستانی که از ۱۴ تا ۱۶ اردیبهشت در نمایشگاهی تحت عنوان "خط یک" روایت شد. 

واگن‌ها در منتهی‌الیه ایستگاه راه آهن اهواز متوقف شده بودند با پوستری با عنوان خط یک. امین نظری، عکاس، مدرس عکاسی و دبیر سرویس عکس خبرگزاری ایسنا می‌گوید: «این اسم را از روی شماره خطی انتخاب کردیم که در ایام سیل قطارها از آن به سمت ایستگاه بامدژ و برای کمک به سیل زدگان حرکت می‌کردند.» سه ایستگاه بعد از ایستگاه اصلی اهواز. ایستگاه بامدژ یا به گفته اهالی منطقه بامدز.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

 بامدژ را به تالابش می‌شناسند. تالابی که روزگاری منبع اقتصادی منطقه پیرامون خود بود و از سرریز رودهای دز و شاوور سیراب می‌شد. تالاب چسبیده به منطقه میناو یا آهودشت که روزگاری نه چندان دور زیست‌گاه آهو بود. این تالاب در مدت خشکسالی اخیر به طور کامل خشک شد. اما با آغاز سیلاب‌ها و طغیان رودخانه‌ها در ابتدای سال جدید نه تنها تالاب پرآب شد، بلکه همه روستاهای اطراف نیز از سرریز آن تهدید شدند.

روز سوم فروردین دستور تخلیه روستاها صادر شد. مردم به فکر مقاومت بودند بلکه با بستن سیل‌بند بتوانند رودرروی سیل بایستند و خانه و مزرعه‌شان را نجات دهند، اما دز طوفنده بود و سرعت و قدرت سیلابش بالاتر از آن بود که بتوان اقدامی جدی کرد. مردم که می‌دیدند همه زندگی‌شان را آب و سیلاب می‌شوید به ایستگاه قطار پناه بردند؛ ایستگاه بامدژ مرتفع‌ترین نقطه در منطقه. رئیس ایستگاه از مرکز کمک خواست و چند واگن باری از خط یک به سمت بامدژ راهی شدند تا به خانه موقت روستائیان بدل شود. واگن‌هایی که برای مدتی نبض زندگی در آنها زد. واگن‌های ساکنی که زندگی به تمامی در آنها جریان داشت.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

 گروهی از عکاسان برای پوشش حادثه به منطقه رفتند. هاشم حمید یکی از شرکت‌کنندگان در نمایشگاه خط یک می‌گوید: «من تقریبا چهار بار به منطقه رفتم. می‌خواستم در اولین تجربه عکاسی بحران شرکت کنم. روزها می‌رفتم و شب‌ها برمی‌گشتم. گاهی با قطار و گاهی هم با ماشین و قایق.»

تعداد زیادی از عکاسان جوان حادثه سیل را پوشش دادند؛ از جمله در منطقه بامدژ و شعیبیه در ساحل شرقی رود دز و در موقعیت مقابل بامدژ. از میان آن عکاسان چهار نفر به ایده خانم عکاس جوانی پاسخ مثبت دادند که گفته بود، تعدادی از عکس‌ها را در واگن قطار به نمایش بگذارند. 

ثنا احمدی که پیش از این سرگرم کار عکاسی هنری بود، برای اولین بار عکاسی بحران را تجربه کرد. او می‌گوید: «از همان اول که برای عکاسی رفتم این ایده توی ذهنم بود که نمایشگاهی از عکاس‌هایی که تهیه می‌کنیم در واگن برپا کنیم» و تأکید می‌کند: «در همان واگن‌هایی که مدتی خانه مردم شده بودند». احمدی می‌گوید از کودکی به قطار و واگن علاقه داشتم. او حتی یک شب را در میان سیل‌زده‌ها و در واگن گذرانده بود. 

در نمایشگاه خط یک هفده عکس به مدت سه روز به نمایش درآمد. امین نظری درباره انتخاب عکس‌ها می‌گوید: «هر چهار عکاس در این کار نقش داشتند. فقط با هم توافق کردیم تصاویر تصویری کامل و گویا نشان دهند از زندگی مردم.»

یکی از عکس‌های ثنا احمدی نظرم را جلب کرد. پیرمردی ایستاده در آستانه در واگن و پشت به نور. با دشداشه‌ای به رنگ آسمان. دست‌هایش را به دو طرف باز کرده، گویی داد می‌زند از دست دادن را. انگار می‌خواهد بگوید همه چیزمان از بین رفت. با نگاهی که مستقیم به مخاطب دوخته شده و او را میخکوب می‌کند تا کمی درنگ کند و به داستانش گوش دهد، داستانی که در دستانش خلاصه می‌شود. در یکی از دست‌هایش سیگاری چسبیده و در دست دیگر فندکی. 

عبدالامیر عبیداوی که تجربیات بیشتری در عکاسی مستند داشته و در نمایشگاه‌های متعددی شرکت کرده می‌گوید: «تجربه این سیل منحصر به فرد بود. ناگهان زمین به دریا بدل شده بود. او چند روزی را در منطقه گذرانده و از زوایای مختلف زندگی خیس خورده عکس گرفته است. خانه‌ای که حیاطش تا یک متر زیر آب رفته و در میان آن رخت‌هایی که بر طناب پهن شده و همانطور مانده‌اند؛ آیا ساکنان آن خانه فرصت جمع کردن همین اندک را هم نیافته بودند؟» 

عرب‌های منطقه برای بیان از دست دادن ناگهانی همه داشته‌ها (که اتفاقا به آن عادت دارند و در سیل‌های متعدد و جنگ از سرگذرانده‌اند) وقتی با دست خالی فقط جان خود را نجات می‌دهند می‌گویند: "طلعنا بملابسنا!" با لباسی که به تن داشتیم بیرون زدیم؛ با تک جامه و دست خالی. این عکس عمق فاجعه را انگار می‌خواهد بیشتر نشان دهد؛ ساکنان خانه زیر آب لباس‌های روی رخت را هم نتوانسته‌اند جمع کنند. 

دو عکس دیگر عبدالامیر عبیداوی هم جلب توجه می‌کنند؛ قایقی محلی با تور ماهیگیری که در شکمش جا داده‌اند و به گوشه واگن سراند‌ه‌اند؛ همه یک زندگی در این فرم خلاصه شده است. دوم عکس جوانی است کتاب به دست که از روی فاصله دو واگن می‌پرد. عکاس درباره این عکس می‌گوید: «در تمام مدت یک هفته‌ای که آنجا مشغول کار عکاسی بودم متوجه شدم این جوان کتاب به دست، به دور از هیاهوی سیل نقطه‌ای در بالای واگن برای خود انتخاب کرده و درسش را می‌خواند؛ شاید خود را آماده کنکور می‌کرد! ادامه جریان زندگی.»
 
یکی از عکس‌های هاشم حمید نظر بازدیدکنندگان را در روز اول نمایشگاه به خود جلب کرده بود و در فضای مجازی درباره آن گفت‌وگو شد؛ نجات جاموس. در این عکس گروه شش نفره‌ای از اهالی را می‌بینیم که تلاش می‌کنند گاومیشی را از غرق شدن نجات دهند. دست‌های کاملا کشیده مردان، می‌خواهند گره طنابی را که گاومیش را گرفتار کرده و قدرت شنایش را از او گرفته باز کنند. عکاس خوب می‌داند گاومیش برای مردم محلی چه معنایی دارد. ثروت و منبع مطمئن زندگی. 

علی مردانی عکاس و مدرس عکاسی می‌گوید، کارهای هاشم حمید بر رابطه‌های عاطفی متمرکز شده است. به عکس دختری اشاره می‌کند که بالای واگن نشسته و لبخندی پهن صورتش را گرفته و پای همین لبخند تصویر رؤیایی از عروسکی می‌بینیم که بر پیراهن دخترک نشسته. لبخند ملیح این دخترک سبزه رو در یکی دیگر از عکس‌های هاشم حمید تکرار شده، جایی که همین دخترک با برادر بزرگ‌ترش کنار پلکان واگن به خوش و بش مشغول‌اند.

در میان عکس‌های امین نظری یک فرم با مضمونی اساطیری به چشم می‌خورد؛ سیزیف بامدژ. سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد.در تصویری که نظری ثبت کرده زنی دیده می‌شود که فرشی لوله شده را بر دوش می‌کشد. زنی شکسته در میان‌سالی که گویی زیر فشار آن باری که به دوش می‌کشد خم شده و پشت سرش راه بی انتها. ریلی که می‌رود تا در نقطه‌ای از تصویر خارج می‌شود.

هفده عکس از چهار عکاس در یک واگن باری. همه این نمایشگاه را می‌توان در نیم ساعت دید. با تأمل و گفت‌وگو. در همین مدت اما نفس بازدید کننده به تنگ می‌آید و تنش داغ می‌شود. واگنی که در طول روز با تابش مستقیم آفتاب بدل به تنوری می‌شود و در شب‌های سرد فروردین به یخچال می‌ماند. می‌توان اصرار گروه بر برپایی نمایشگاه در واگن را فهمید. بازسازی خود زندگی روزهای سیلابی. تصویر همه تناقضات. قطاری که از حرکت می‌ایستد تا محلی باشد برای سکون و آرامش زندگی، زندگی که میان از دست دادن و داشتن و لبخند و غم تقسیم شده و سیلابی که سکون و آرامشش را در ساعاتی شسته است.