«پوشیدگى در فرهنگ ایران بسیار ریشهدار است» · گفتوگویی با امیر حسن چهلتن
۱۳۸۶ خرداد ۸, سهشنبهچندى قبل امیرحسن چهلتن نویسنده ایرانى به دیدار همكاران بخش فارسى دویچه وله آمد. مصاحبه زیر، خلاصهاى است از گفتگوى طولانى با امیرحسن چهلتن در استودیوی دویچه وله در بن.
*************
آقاى چهلتن مدتى قبل، گونتر گراس نویسنده شهیر آلمانى كه همیشه معروف بوده به چپ گرایى، در كتاب خاطرات خود اعتراف كرد در نوجوانى عضو حزب نازى ها بوده. آیا نویسندگان ایران هم كه فراز و نشیب هاى زیادى در زندگى اجتماعى داشته اند، این شهامت را دارند تا هویت و گذشته خود را شفاف، بازنگرى و تعریف كنند؟
امیر حسن چهلتن: به طور كلى میتوانم بگویم چنین سنتى در ایران وجود ندارد. شاید به این دلیل كه افراد فكر میکنند گذشته آنها به اندازه كافى توسط دیگران مورد نقد قرار گرفته و دیگر نیازى نیست. آنچه شما مىگویید، مىتواند براى كسانى كه در عالم سیاست فعال هستند، معناى بیشترى داشته باشد. وقتى ما در باره شخصیتهاى برجسته سیاسى در ایران مطالعه میکنیم، به ندرت برمىخوریم كه چنین شخصیتى، پیشینه خود را كه با مصالح سیاسى یك ملت سر و كار دارد مورد نقد قرار داده باشد. این در باره هنرمندان و نویسندگان هم وجود دارد. گاهى اوقات مىتواند این موضوع منحصر به روبط اجتماعى هم نباشد. آدم میتواند در زندگى شخصى خودش هم اشتباهاتى بكند و بعد خاطرات خود را كه مىنویسد، به این اشتباهات اعتراف بكند. این را ما نمىبینیم. چنین سنتى در ایران نیست.
شما در جمع ما گفتید كه مى بینید درآلمان مردم با هم مدارا مىكنند و آرام هستند.... با توجه به خوانده ها و شنیده ها، شاید بتوان گفت چنین سطحى از مدارا و احترام بین روشنفكران و اهل قلم ما نباشد. این برداشت را مىپذیرید؟ اگر آرى، چرا چنین است؟
فكر مىكنم تا حدودى عناصر آگاه در ایران رفتار اجتماعى بهترى دارند. ولى باید بگویم به نظر من، در جامعه ایران خشونت نهادینه شده است. در كودكى روزى نبود كه من با موضوع سربریدن مرغ، یا گوسفند یا قربانى كردن مواجهه نشوم. این مسئله شاید عادى سازى كند ذهن بیننده را و اتفاقى درون آدمها بیفتد. بهر حال جامعه ایران، جامعهاى آسوده و آرام نیست.
كاملا پوشیده جواب مرا دادید! پرسش دیگر اینكه چرا نویسندگان ما این قدر درگیرمسائل سیاسى اند و هویت خود را گاه بیشتر با موضعگیرى هاى سیاسى بیان مىكنند تا با آفرینش ادبى و فرهنگى؟
سیاست در ایران چیزی روزمره و همیشگى است. وقتى نوع پوشش آدم ها مىتواند به یك مسئله سیاسى تبدیل شود، نویسنده ایرانى راجع به چه بنویسد كه سیاسى نباشد؟ روشى كه از بالا دیكته مىشود اعم از ساده یا پیچیده، با سیاست فصل مشترك دارد. ما وقتى از زندگى روزانه و تجربیات شخصى و اجتماعىمان مىنویسیم، عنصر سیاست در آن پررنگ است، چون در زندگى ما این عنصر پررنگ است. این یك انتخاب نیست. من فكر مىكنم سكوى پرش به سوى هر تخیلى، واقعیت اجتماعى است. لااقل این ادبیاتى است كه من به آن اعتقاد دارم و مى پسندم. در نتیجه شما نمى توانید عنصر سیاست را از آن حذف كنید.
منظور اینست كه چرا نویسنده ایرانى مىخواهد نقش سازمان ها یا تشكل هایى را كه وجود ندارند یا او معرف آنهاست، بر عهده بگیرد؟
این مسایل البته هست. باید كمى به عقب برگردیم. به دور و بر مشروطه كه ادبیات مدرن ایران پا مىگیرد. در كشورهاى دیگر ادبیات جدید و رمان بعد از نو شدن جامعه پدید آمده اما این ادبیات یكى ازعلت هاى وجودى اش نو كردن جامعه است، نه این كه جامعه نو شده باشد و بعد رمان پدید آمده باشد. اینست كه یك جور تعهد اعلام نشده بر عهده این ادبیات از صدر مشروطه به این طرف گذاشته شده است. البته من فكر میكنم در دهه اخیر این موضوع تا حدودى تعدیل شده. با تعبیر شما هم موافق نیستم. مثلا فروغ كجایش سیاسى است؟ شاید همه جایش.... در عین حال این برمىگردد به مفاهیمى كه من و شما از سیاست در ذهن داریم. براى خود من بیشتر از همه، ادبیات نویسنده مهم است، كارى كه بازبان كرده است. اما در عین حال من نمىتوانم كتمان كنم كه دقت هاى سیاسى در این ادبیات وجود دارد و گاه بسیار پررنگ است. براى اینكه از جامعهاى بحران زده صحبت مىكند. من با شما هم موافقم و هم مخالف.
آقاى چهلتن چند سال قبل شما اظهار نظرى كردید در رابطه با آقاى دریابندرى كه شاید در چارچوب همین صحبت بگنجد. ایشان در شرایطى كه قتل هاىزنجیره اى اتفاق افتاده بود مصاحبه مفصلى كرده و در معرفى كتاب آشپزى خود حرف زده بودند و شما اعتراض كردید كه چرا ایشان شرایط سیاسى اجتماعى موجود را نقد نمىكند. الان به این قضیه چگونه نگاه مىكنید؟
احتمالا اگر دوباره چنین اتفاقى بیفتد، من این عكس العمل را نخواهم داشت. آن موضوع هم به صورت یك یادداشت طنزگونه مطرح شد. شاید علت این واكنش من، رفتار ژورنالیستى با صحبت هاى ایشان بود. درست در همان روزهاى تیره، مجله اى در تهران منتشر شد كه عكس پشت جلدش آقاى دریابندرى بود با نعلبكى و فنجانى در دست و خنده اى شوق انگیز. شاید یك شیطنت ژورنالیستی هم در كار بود. اما من چندان از نوشته خودم راضى نیستم و الان نمىتوانم از آن دفاع كنم.
از سانسور همه گله مىكنند، اما سوال اینجاست كه چه بخش خودسانسورى درون نویسنده هست كه از ممیزى و ارشاد نیامده. چقدر نویسنده تحت تاثیر الگوها، تابوها، تربیت، خانواده، ارزش های اجتماعی و فرهنگی و تمام عواملى است كه برایش مانع اند. شما خودتان چقدر درگیر این نگرانى ها و پرهیزها هستید؟
احتمالا بسیار زیاد!!! سانسور یك جور پوشیدگى است. پوشیدگى در فرهنگ ایران بسیار ریشه دار است. یكى از نشانههایش را ما در دیوارهاى بلند خانه ها مىبینیم. پوشش آدمها، مسئله دیگرى است. نه حتى در جنس مخالف، بلكه در جنس موافق تا آنجا که حتى پرهیز مىشود از نشان دادن بدن لخت به دیگرى. شاید در مورد آقایان این پررنگ تر باشد. مسائل فرهنگى مختلفى در سانسور عمل مىكند. در جامعه ایران افراد بخشى چیز ها رانمى توانند بگویند و بنویسند و منتشركنند، شاید بخاطر این كه همسرشان نباید خبردار شود. برخى دیگر، چیزهایى است كه لابد همسایه و آشنایان نباید بفهمند و در انتها چیزهایى كه حكومت ها دوست نداشته باشند. این نوع سانسور ریشه هاى ذهنى، روانى و تربیتى عمیقى دارد كه تا زمینه هاى فرهنگى تغییر نكند، صراحت و بازبودن خود را نشان نخواهد داد.
برخى آثار جدید نویسندگان مهاجر ایرانى كه در فرنگ هستند، به شكل اغراق آمبزى در مورد سكس هستند. گاه نویسنده پردهدرىهایى مىكند و از تجربه ها یا فانتزىهایى حرف میزند كه شهامت زیادى مىطلبد. برخى میگویند مشكلات پایهاى ما از محرومیت جنسى ناشى مىشود و میخواهند این تابوها را بشكنند. اگر شما در موقعیت راحتترى قرار بگیرید، آیا سوژه هاى این چنینى دارید كه بخاطر ممنوعیت ها و تابوهاى فردى یا دولتى، تا بحال آنها را نپرداخته باشید؟
من در نوشتن از بعضى چیزها بیزارم. با بعضى چیزها میانه ندارم، بعضى چیزها را هم دوست ندارم. یكى از این چیزها هم تصنع است در نوشتن. من فكر میكنم نوشته آدم كه جهان ذهنى و فرهنگى اش را به نمایش مىگذارد، باید از ریشه هاى خود آن آدم مایه بگیرد. اگر در آثارى كه شما اشاره مىكنید، این اتفاق افتاده باشد، اگر به بیان هنرى تبدیل شده باشند، حتما با ارزش هستند. اما اگر بیان هنرى نداشته باشند و تنها تصنع و اغراق باشند، آنوقت روى دیگر همان سكه است. این مستلزم اینست كه یك انقلاب درونى در هنرمند اتفاق افتاده باشد. تغییر جغرافیایى در هنرمند نمىتواند جهان فرهنگى نویسنده را عوض كند.
مصاحبه گر: مهیندخت مصباح