پایانی دلپذیر با دو نمایشنامه
میدانستیم که در "دعوت" غلامحسین ساعدی، دو خواهر بازی میکنند که بازیگران حرفهای تئاتر هستند. انتظارها بسیار بود، اما شنیده بودیم که هنرپیشه اصلی در آخرین لحظه نتوانسته خود را برای ایفای نقش برساند. در نتیجه، این "سوسن فرخ نیا" خواهر "سودابه فرخنیا" بود که باید با عجله باید نقش را تمرین میکرد و به روی صحنه میآمد. فکر میکردیم اجرا نقصهائی خواهد داشت که میتواند با نبود هنرپیشه اصلی پذیرفتنی باشد.
"دعوت" ساعدی از جمله نمایشنامههای اوست که بر روی آن خیلی کم کار شده است. طنز تلخی است در باره زنی تنها، که ظاهرا به یک میهمانی دعوت شده است. اتاقی در هم ریخته و شلوغ که همه چیز در آن گم میشود.
زن به دنبال لباسی مناسب میگردد تا خود را برای میهمانیای که "آدم های حسابی" در آن شرکت دارند آماده کند. از مستخدم خانه، "آسیه"، کمک میخواهد. آسیه وارد اتاق میشود. زنی که او را در نقشهای جدی، اروتیک و کمدی دیده بودیم، حالا در قالب یک کلفت آنچنان ظاهر میشود که گویا در تمام مدت عمرش تنها همین نقش را بازی کرده است.
زن گیج شده بود و نمیدانست چه بپوشد، موهای خود را چگونه درست کند، دوش بگیرد یا نه؟ اول صفحهی "عقرب زلف کجت" را بگذارد، یا از خوشحالی برقصد. از همه مهمتر، از آینه چگونه دل بکند. پری رو و جدائی از آینه؟!
آسیه اما در همه حال پیشنهادهای خود را به او میدهد. ترجیعبند نیز این است که "خانم زود باشین، دیر میشهها". انتخاب لباس هم بر عهده آسیه است. کلفتی که خود نیز میخواهد لباس خانم را و کفشهای زرشکی قشنگی را که در این فاصله از دوستش قرض کرده، امتحان کند. سوسن فرخنیا همان زنی بود که باید؛ بدون یک حرکت مصنوعی و غیرقابل باور. و کلفت همانی که باید باشد؛ با همان لچک و دامن چینبالاچین و رفتارهای ساده یک زن روستایی.
سرانجام زن پس از تلفنهای بسیار آماده رفتن به میهمانی میشود. اما هنوز نرفته، بازمیگردد. "آسیه من کجا دعوت شدم؟!" حالا این آسیه است که به تقلا میافتد و انواع شماره تلفنها را برای خانم ردیف میکند. اما واقعیت این است که دعوتی در کار نیست. تلفن "هما" بغض زن را میترکاند. "آی هما چکار کنم!" همائی که اگر چه فرشته نجات نیست، اما شاید رهائیبخش باشد.
تماشاگران همه راضی سالن تئاتر را ترک کردند. نیم ساعتی تا شروع نمایشنامه بعدی فاصله بود.
مجدآبادی و هیاهوی بسیار
نمایشنامه بعدی، اثری از داریو فو، نویسنده، بازیگر، طراح و کارگردان بزرگ ایتالیایی به نام "هیاهوی بسیار برای همه چیز" بود که تجربه بسیار در زمینه تئاترهای خیابانی دارد. داریو فو نیز در زمان خود دربند سانسور بوده و به همین دلیل نمایشنامههایش را از ترس گزمهها حتا در خیابانها اجرا میکرده است.
هیاهوی بسیار، بر سر گرانی مواد غذائی و اعتراض مردم به این گرانیها بود. مردم سوپرمارکتها را در اعتراض به این گرانی خالی کرده بودند. آنتونیا (مرضیه علیوردی) نیز. اما همسرش، جووانی (علی کامرانی) مرد زودباوری بود که باید همه کارها را قانونی انجام میداد.
مارگریتا (ستاره سهیلی) دوست آنتونیا نیز رفتار و کردارش بیشتر شبیه به همسر آنتونیا بود. همسرش اما همعقیده آنتونیا بود. زنها اجناس دزدی شده را مخفی میکنند تا شوهران بوئی نبرند. در پایان اما شوهران نیز به زنان میپیوندند و در اعتراض کیسههای آرد را میدزدند و با مردمی که به خیابانها ریخته بودند همزبان میشوند.
نکته جالب حامله شدن همه زنهای محله در آن واحد بود. کیسههای دزدی شده بود که به شکم ها بسته میشد و درد زایمان سراسر محله را فرا میگرفت.
کارگردانی فرهاد مجدآبادی از نمایشنامه داریو فو یک طنز تلخ سیاسی ساخته بود که به خوبی به تماشاگر منتقل میشد، اگر چه بعضی از بازیگران آن گونه که باید نبودند و بازیها گاه با تصنع همراه بود.
بر خلاف بازیگر "دعوت"، ما به پایان خوب جشنواره دعوت شده بودیم؛ جشنوارهای که با آغاز و پایانی دلنشین، مفهوم واقعی تئاتر را به همراه داشت.
الهه خوشنام
تحریریه: مهیندخت مصباح