يادی از امانوئل ملیک اصلانیان، اندیشمند موسیقی ایران
۱۳۹۵ تیر ۲۴, پنجشنبهامانوئل ملیک اصلانیان در سال ۱۹۱۵ در شهر روستوف روسیه متولد شد. او پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ همراه با خانوادهاش به شهر تبریز مهاجرت کرد؛ از سن ۱۰ سالگی نواختن پیانو را نزد خانم آماتونی، از معلمان این شهر که تحصیلکرده سوئیس بود، آغاز کرد. ملیک اصلانیان در سن ۱۴ سالگی عازم آلمان شد و ۲۴ سال در این کشور ماند. او پس از دریافت دیپلم پیانو از کنسرواتوار هامبورگ، با هدف فراگیری شیوههای علمی آهنگسازی و رهبری ارکستر در مدرسه عالی موسیقی برلین، رهسپار این شهر شد؛ سپس به ایران بازگشت و استاد موسیقی دانشگاه تهران و هنرستان عالی موسیقی شد.
اصلانیان خالق آثاری چون "منظومه سمفونیک گلبانگ" بر اساس داستان کوتاهی از غلامحسین غریب، "افسانهآفرینش"، "پروانه"، "فانتزی برای تار"، "تنبک"، "سنتور و ارکستر"، و "آذربایجانی کنسرتو پیانو" بوده است. آثار او را بارها ارکسترهای بزرگ جهان و ارکستر سمفونیک تهران اجرا کردهاند.
امانوئل مليک اصلانيان بدون شک از مهمترین آهنگسازان و نوازندگان پیانو در تاریخ معاصر ایران بود که با وجود شهرتش در میان طرفداران موسیقی کلاسیک غربی در ایران، در میان نخبگان فرهنگی و هنری ایران چندان شناخته شده نیست. بخشی از این ناشناختگی به روش فکری این هنرمند برمیگردد. او موسیقی را وسیلهای برای خودشناسی میدانست نه برای نمایش مهارت. او معتقد بود که کار یک نوازنده تنها انتقال نتهای اثر خلقشده به ساز نیست، بلکه او باید چنان با قطعه یکی شود که گویا خود آن را ساخته است: «من به یاری این وسیله قصد خودسازی دارم .موسیقی فتوکپیهایی است که باید مرا به اصل برساند. من بوسیله قطعهای از باخ وبتهوون میخواهم به ریشه خودم برسم ... هنوز در موسیقی کسی راه عرفانی نرفته است در حالی که در ادبیات بسیارند کسانی که از این طریق به هدف رسیدهاند. مولوی، حافظ، گوته و شیلر بیشترین تاثیر را در رسیدن من به هدف داشتهاند».
ملیک اصلانیان در زمینه نوازندگی پیانو هم دارای اندیشهای منحصر به فرد بود. او میگوید: «میدانم چرا مولانا نیز میرقصید. وقتی برگ درخت در هوا میرقصد، این خواسته خودش نیست. نیرویی آن برگ سبک را میرقصاند. مولانا هم از طریق گذشتن از نفس چنان سبک میشد که به رقص در میآمد. در موسیقی هم باید به این سبکی رسید.»
او در پاسخ به ناقدانی که رپرتووار نوازندگی او را محدود و رسیتالهای او را تکراری ارزیابی میکردند، هم میگوید: «این تکرارها نیز برای رسیدن به عمق است. من بعد از هر اجرا، باز جور دیگری مینوازم. من همیشه در سفرم. آن هم سفری که انتهایی برایش متصور نیست».
روش او در تمرین آثار نیز متفاوت بود. او میگوید: «وقتی روی قطعهای کار میکنم تا زمانی که مطمئن نشوم که همه زوایای آن را بیواسطه و بدون کوچکترین شکی میشناسم، آن را به معرض نمایش نمیگذارم. برای این کار ابتدا نتها را بر روی شاسیهای پیانو منتقل میکنم سپس آن شاسیها را با وجود خود یکی میکنم. این تمرین را تا مرحلهای ادامه میدهم که گویی قطعه را خود ساختهام.». او معتقد بود که یک نوازنده خوب باید کاری کند که به جای این که انگشتان دستش بر او فرمان برانند، خود با نیروی ذهنش بر انگشتان فرمان دهد. به همین دلیل در تمرینهای پیشرفته هنرجویان را وادار میکرد که به جای نوازندگی عادی بر روی ساز، روی پیانوی بیصدا یا بدون استفاده از ساز و فقط با نیروی ذهنی و تخیل تمرین کنند.
اصلانیان تفاوت موسیقی کلاسیک غربی و شرقی را اینگونه بیان میکند: «پلیفونی غربی یک نوع موسیقی منظم و اندیشیده است که در آن ملودی و صدای مخالف با حفظ کمال استقلال خود بر اساس یک دستگاه هارمونی به همدیگر مربوط و پیوسته است. اما موسیقی شرقی برخلاف آن هرگز به نحوی آگاهانه ساخته و پرداخته نشده بلکه زاییده الهام است. این موسیقی در هیچ جا ثبت و تدوین نشده و باز به همین دلیل این نوع موسیقی هیچگاه چیز واحدی نیست. یعنی معمولا با یک ملودی ساده یک صدایی آغاز شده که به تدریج صداهای دیگر به آن میپیوندند و البته نه به معنای کنتر پوان بلکه به صورت آزاد چنانکه هریک به راه خود میرود».
امانوئل ملیک اصلانیان علاوه بر شناخت موسیقی کلاسیک غربی به موسیقی ایرانی هم توجه داشت و پس از بازگشت به ایران با بزرگترین موسیقیدانهای سنتی ایرانی به خصوص ابوالحسن صبا در ارتباط بود. او به این واسطه با ردیفها و دستگاههای ایرانی آشنا شد که نتیجه آن تصنیف قطعاتی بر مبنای موسیقی ایرانی چه برای پیانو و چه در سطح ارکستر بود. او معتقد بود که برای موسیقی ایرانی باید هماهنگی و فرم مخصوصی انتخاب کرد تا متناسب با بیان حالات و چگونگی آن باشد و اصولا درست نیست زیر ملودیهای ایرانی بدون دقت هارمونی غربی گذاشته شود. او این عمل را مانند این میدانست که بخواهند فارسی را با دستور زبان فرانسه و انگلیسی تطبیق دهند.
امانوئل ملیک اصلانیان روز ۱۴ ژوئیه ۲۰۰۳ در سن ۸۸ سالگی با زندگی وداع کرد. او همواره میگفت:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما