نگاهی به جایگاه سیمین بهبهانی در هشتاد و پنج سالگی شاعر
۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبهنوجوان بود و در مدرسه مامائی درس می خواند. دستی بر قلم داشت و هواخواه حزب توده بود. دست اندرکاران مدرسه می دانستند و عاقبت همین دانستن پس از انتشار مقاله ای انتقادی درباره وضعیت مدرسه، گریبان او را گرفت. سیمین و چهار تن دیگر از همدورههای او به دفتر دکتر جهانشاه صالح، رئیس مدرسه احضار شدند. انگشت اتهام بلافاصله به سوی سیمین رفت و پاسخ از سوی سیمین داده شد. چه کسی جرات داشت در برابر رئیس بایستد و بگوید که شما حق تهمت زدن بدون دلیل را ندارید؟
رئیس این دفاع به حق را تاب نیاورد و کشیدهای بر گوش دختر نوجوان نواخت. پاسخ اما این بار کشیده سیمین بود بر گوش رئیس.
اخراج از مدرسه مامائی و پاسخ مثبت به نخستین خواستگاری که در خانه را می زند، سیمین را بدون عشق به خانه بخت می فرستد. بعدها مینویسد: «از دوزخ به زمهریری گریخته بودم که خاکسترم نمی کرد، اما یخبندان جاودانه را در سرگردانی امیدهایم می آزمود. از آینده هیچ تصویری نداشتم، الا سرزمینی سترون و خفته در پوشش بی رحم برف.»
سیمین اما نمیتواند ایستا بماند. میایستد اما راکد نمیماند. کاری را که از نوجوانی آغاز کرده و نمونهاش با تشویق پروین اعتصامی روبرو شده و در مجله "نو بهار" به چاپ رسیده بود، ادامه میدهد:
«من از اولین روزی که شروع کردم به شعر گفتن، اولین بیت این بوده که:
ای توده گرسنه و نالان چه می کنی/ ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی؟
بشنوید: گفتوگو با سیمین بهبهانی
این را در ۱۴ سالگی گفتم. حالا شعر اگر آن استحکام اولیه را نداشته، نقص فنی هم نداشته. ولی اولین شعر من که یادم هست نوجوانی بودم، قاعدتاً باید متوجه مسائل عاشقانه یا این که لطیفتر باشد. ولی میبینید که با این شروع کردم. البته هیچ وقت ازعشق و ازحالت درونی خودم هم دور نیفتادم. به آنها هم توجه داشتم. ولی از اول بچگی تا حالا تمام مسائل کشورم را زیر نظر داشتم و آنها را به صورت شعر درآوردم و نه به صورت شعار.
گاهی اوقات تابلوها و پردههایی بوده، داستانی بوده، گاهی از اوقات مثلاً فرض کنید خود واقعه بوده. اینها ولی همهاش به صورت شعر است. و خصوصیت دیگری که دارد، مشابهت با هیچ کدام از شعرهای غزلسراهای زمانه ندارد. حقیقتاً ما خیلی غزلسراهای خوب در ایران داریم. بسیار غزلهای زیبایی میسازند.
ولی من خودم یک وقت گفته بودم که در واقع شعر من ضد غزل است. یعنی نکاتی که در شعرهای دیگران مینشیند و غزل را بهوجود میآورد، آن در شعر من خیلی کم میآید و من شعرم متنوع است. یعنی از هر نوع اتفاقی که در کشورم یا در جهان بیافتد میتوانم استفاده کنم و میتوانم مسائل سیاسی، اجتماعی و آنهایی را که به نفع وطنم هست در شعرم به کار برم. شعرم هیچ شبیه شعر دیگران نیست. از لحاظ درون مایه بسیار تنوع دارد.»
زندگی، تجربه پشت تجربه
غزل اوج قدرت اوست و او همچنان می سراید. «برای من زندگی همیشه تجربه است، تجربه ای پشت تجربه دیگر. شعر من هم بر پایه تجربه و آزمایش است. از غزل ساده شروع کردم به دو بیتی های نیمائی رسیدم. از چهار پاره های نیمائی باز به غزل پخته تری دست یافتم. قانع شدم به آن و به غزل هائی با وزن های تازه تر دست یافتم. مضامین روز با آن وزنهائی که اخت شده بود با مضامین عرفانی یا عشقی یا... هماهنگی نداشت. غریبگی می کرد. من دست به شکستن فرم موسیقی غزل زدم. سعی کردم آن ها را از حالت مالوف بیرون بیاورم. اوزان تازه ناگهان خودش آمد.»
من دیده ام رنگین کمان را/ من دیده ام در ذات باران/
از نگاه نادر نادرپور
اوزان تازه ضمن آن که در آغاز غریبه می نمود، اما کم کم جای خود را باز کرد. دیگر شعر سیمین نیاز به امضاء ندارد. مهر او را بر پیشانی دارد.
نادر نادرپور اما معتقد بود که شاعران پیشین ما نیز این اوزان را می شناختند، اما چون آنها را نازیبا می دانستند، به کارش هم نمیبردند.
سیمین بهبهانی ضمن آن که مهر تائید بر حرف نادرپور می زند، می گوید:«من فکر میکنم نظر نادرپور صائب بوده و فکر میکردند که اینها برای غزل مناسب نیست و همان چند وزنی را که سعدی، حافظ،، رودکی، عنصری و فرخی یا خاقانی بهکار میبردند برای غزلهاشان انتخاب کردند. من بارها شنیدهام که گفتهاند اگر خوب بود که تا حالا گفته بودند. این وزنها نه این که نبوده، بوده. کسی به طرفش نرفته. میدانید اختراع یعنی چیزی که نبوده تا حالا، آدم سراغ میکند و میسازد. ولی کشف یعنی چیزی که بوده، پنهان بوده، آدم آن را رو میکند. من واقعاً اسم کشف گذاشتم بر این اوزان. در حالی که بعضی از اوقات هم خود من میسازم آنها را. شاید اصلاً سابقه هم نداشته باشد. ولی بههرحال چون ساخته است، من به آن میگویم که اینها کشف شده.»
آینده سبک بهبهانی
به کار گیری اوزان تازه چه بسا تنها ویژه خود اوست، اما آیا این سبک سیمین پیروانی هم در آینده خواهد داشت؟
مهدی برهانی منتقد ادبی می گوید:«سیمین و همچنین احمد شاملو، از آن دسته شاعرانی هستند که شعرشان با وجودشان یکی است و باید از آن در زمان حیات پاسداری کنند، چه بعدها، کسی چه می داند صرافان روزگار، سمند سخن را به کدام گستره می رانند؟»
کار سیمین بهبهانی در حوزه ی غزل را هم سنخ کار نیما در عرصه ی شعر پارسی می دانند. برهانی اما این تعبیر را درست نمی داند:«نیما با بدعتگری در اوزان عروضی، به عادتزدائی از کلِ شعر پارسی رسید و سیمین با بدعتگری در اوزانِ عروض، به آشنائی زدائی در غزل راه برد.»
برهانی شعر سیمین را با "مایاکوفسکی به قیاس می گیرد که "ایزایا برلین" در مورد او گفته بود: «مایاکوفسکی سخنرانی بود بسیار ماهر، و مبتکری جسور و انقلابییی اصیل، اما شعرش مثل شعر "پاسترناک" با من سخن نمی گوید.»
برهانی می گوید:«شعر سیمین دلچسب است. او ممکن است مبتکری جسور و اصیل نیز باشد، اما نه شعرش برانگیزاننده است و نه تکرار زیبائی های شعرش امکان پذیر. آن چه از او به وجود آمده متعلق به خود اوست و آن قدرها وسیع نیست که قابل تقسیم باشد. با خودش آمده است و همیشه نیز با خودش خواهد بود.»
پدیده ناموزونی عصر ما
رضا براهنی، نویسنده و شاعر و منتقد دیگر ادبی، شعر سیمین بهبهانی را بخشی از ساختار ناموزونی عصر ما می داند: «محتوای جدید شعرهای خانم بهبهانی در شکل کهنِ غزل تصوری است از ناموزونیِ مثبت، مثل محتوای زندگی جدید در کوچه های تنگ و باریک تهران. تنها در عصر جدید میشد به این صورت ناموزون بود. فرم غزل برای مضامین نو ناموزون است، و با وجود آن که ناموزون است، چون سر و کار عصر ما با ناموزونی است و بزرگ ترین خصیصه عصر ما از نظر جهان بینیِ تاریخی و هنری و فرهنگی ناموزونی است، پس شعر خانم بهبهانی هم خواننده دارد، چون که بالاخره بخشی از ساختار ناموزونی عصر ما را درونی خود کرده است. سیمین کهنه را در عصر نو تنفس می کند. ولی ضمن آن، عصرِ ما را هم تنفس می کند. سیمین با قراین موضوعی دیروز زن را تعریف می کند.»
روح شکیبای زنم/ زشت است اگر صورت من/
خود را در او می نگری/ هی ها! سنگم نزنی آیینه ام می شکنم/
شعر "سنگسار" سیمین، شاهدی است بر ادعای براهنی. مضمون نو در عصر ناموزون ما، با قالب کهنه. ماجرای سنگسار را به شعر می آورد و خود را در جای همان زنی می بیند که سنگسارش می کنند:
«انگار من زادم تان/ ماری که نیشم بزند/ با پاره جان و تنم؟/ گورم به خاک وطنم/»
براهنی در مقایسه میان فروغ و سیمین از مزیت متفاوت بودن می گوید: «متفاوت بودن به مراتب مهم تر از برتر و بهتر بودن است. بهتر است دو زن شاعر متفاوت داشته باشیم، تا دو زن، یکی کمی برتر یا کمی فروتر. سیمین بهبهانی در شعرِ نو گفتن کم می آورد و آن کم را در ابداع خاص خود در غزل جبران می کند.»
سیمین، قله ای سرافرازتر از پروین و فروغ
دکتر اسماعیل خوئیِ شاعر اما سیمین را گردن فرازتر از فروغ و پروین می داند:«سیمین خانم هم شاعر بزرگیست و هم انسان بزرگواری. سیمین در زمینهی چگونه گفتن یکی از بزرگترین شاعران این روزگار است و در زمینهی چه گفتن یکی از بزرگوارترینهای ما.
سیمین بانو یکی از قلههای نوآوری شعر امروز ایران بهویژه در غزل و یکی از پیشتازان آزادیخواهی و آزادگیست در جامعه امروز ایران. من سیمین خانم را در حقیقت آمیزهای میبینم یا یگانهشدگییی میبینم از دو جان. یکی پروین اعتصامی و دیگری فروغ فرخزاد. در ریشه داشتن در شعر کلاسیک ما و در استادی در زمینهی سرایش سیمین بانو هم راستاست با پروین اعتصامی و در نو بودن، نوگرا بودن و امروزین بودن همدوش و همخروش است با فروغ فرخزاد. البته پیش از انقلاب فکر میکردم که نخست پروین اعتصامی را داریم و سپس فروغفرخزاد را. چون دو قله از شعر را، آزادگی و آزادیخواهی. ولی اکنون قلهی سرافراز دیگری نیز در کنار این دو میبینم به نام سیمین بانو بهبهانی و به گمان من این قلهی سومین از دو قلهی پیشین بسی سرافرازتر است.»
براهنی سیمین و فروغ را با هم قیاس می کند. و سیمین نثر شاعرانه "ابراهیم گلستان" را در شعرِ فروغ می بیند: «گلستان خود انسان فرزانه ای بود و چون به استعداد فروغ اعتقاد داشت در رشد و هدایت آن کوشید و به یقین "تولدی دیگرِ" فروغ در شعر معاصر، بیش از هر کسی مدیون گلستان است. البته گلستان نمی توانست از هر کسِ دیگری هم فروغ بسازد. فروغ استعدادی کم نظیر بود.»
سیمین و لعبت، دو روح در یک بدن
لعبت والا، غزلسرای دیگر ما از آغاز آشنائی خود با سیمین و فروغ میگوید. آشنائی که با سیمین به بیش از شصت سال دوستی منجر شد و همچنان ادامه دارد، اما با فروغ به جدائی پیوست و آخرین کوشش ها برای به هم پیوستن آنان با مرگ فروغ همزمان شد.
بشنوید: گفتوگو با لعبت والا در باره سیمین بهبهانی
لعبت والا میگوید: «آشنائی من و سیمین و فروغ با مصاحبهای که من برای مجلهی تهران مصور در مورد شاعره ها قرار بود انجام دهم، آغاز شد. من برای مصاحبه به منزل سیمین و فروغ رفتم و از آنجا آشنایی و بعد دوستی ما ادامه پیدا کرد. البته من سه سال آخر زندگیفروغ از او رنجیده بودم و یکمقدار جدایی بینمان بود، ولی با سیمین همیشه مثل یک روح در دو بدن بههم نزدیک بودیم و هستیم.»
بشنوید: شعری از لعبت والا برای سیمین بهبهانی با صدای شاعر
و اما براهنی حرف آخر را درباره غزل "حرف آخرِ" سیمین می زند: «غزل سیمین مثل غزل حرفِ آخر روزی بر زبان ها آواز خواهد شد»:
حالی است حالم نگفتنی/ امروز سیمین دیگرم/
گویی خورشید پیش از این/ هرگز نتابیده بر سرم/
ای چنگی دلنواز من/ در مایه راهی دگر بزن/
راه وطن، راه آمدن/ این است، این، حرف آخرم/
سیمین، شاعر واقعه نگار
دکتر صدرالدین الهی، نویسنده و روزنامه نگار، سال های درازی است که با سیمین بهبهانی دوستی دارد. دکتر الهی را می توان پرده بردار شعرهای بزرگ بانوی غزل ایران دانست. در این سیوچند سال دوری از وطن، او همیشه نخستین کسی بوده که پرده از روی شعرهای تازه ی سیمین برداشته است.
بشنوید: گفتوگو با صدرالدین الهی در باره سیمین بهبهانی
دکتر الهی میگوید:«به نظر من این کار خانم بهبهانی که در قالب شعر به اصطلاح کلاسیک ما هست، یک قدم بزرگ بوده که ایشان برداشته تا خطی بکشد میان شعر کلاسیک و شعر امروزی، که میتواند بیانکنندهی اوضاع و احوال روز باشد. در حقیقت شعر امروز خانم بهبهانی یک نوع بیان زندگی روزمرهی سیاسی ما است که این را در زبان شعر قدیم و به این شکل کمتر و اصلاً نگفتهاند و به اصطلاح حادثه مرکز یک شعر نبوده. هر وقت اتفاق خاصی در تهران میافتد و خانم بهبهانی را تکان میدهد، ایشان یک شعری میسازد و بلافاصله هم برای من میفرستد.
همین هفتهی پیش خانم بهبهانی از تهران نامه خیلی کوتاهی همراه با یک شعر برایم فرستادند. نامه خطاب به من است که موضوعش نامهی مادر شعلهسعدیهاست. ایشان می نویسند: «نامه در اول هر فرگرد یک اعلیحضرتا داشت که با طعنه ادا میشد. بههرحال متن غمانگیز و تأثیرگذاری بود که مرا برانگیخت که شعری بسرایم.» شعر اسمش هست "تکرار تاریخ" خطاب به مادر شعلهسعدیها:
مادر گشود به گفتن لب/ برخاست شعله ز گفتارش/ سرتا بهپا تن و جانم سوخت از گفتههای شرربارش/ برآن خطابه که شکوا بود/ عنوان حضرت و اعلاء بود/ بیپرده شرح ستمها بود در هر کلام شرربارش/ گویای حال دو تن فرزند/ این کشته و آن دگری در بند/ هر واژه داشت حکایتها/ داغ بر دل بیمارش/ اعلاء کجا شد و حضرت کو/ دیگر نشان ز مروت کو/ از برتری چه خبر اینجا/ وز برتران نکو کارش/ ای مدعی به نکو کاری/ حجت چه شد که نمیآری/ بگسل کمند دلآزاری/ کس را مخواه گرفتارش/ قومی که بیخبر از خویش است/ سازشپذیر و خطاپیشهاست/ باشد که حضرت و اعلائی/ سازد به قصر گرفتارش/ نه، نه، اگرچه پریشانم/ گوئی که یک تن از ایشانم/ بس ماجرا گذراند از سر/ تاریخ شاهد تکرارش/ مادر به درد صبوری کن/ از يأس و واهمه دوری کن/ آید کنار تو فرزندت/ زندان شکافته دیوارش/
با این شعر شما میفهمید که شاعر در متن واقعهی روز است، حرف روز را میزند و بعد امیدیست که همیشه در شعر خانم بهبهانی شما با چشم میبینید. بند آخرین: مادر به درد صبوری کن/ از یأس و واهمه دوری کن/ آید کنار تو فرزندت/ زندان شکافته دیوارش! یعنی دیگر کار را باید به امید گذاشت و به این مطلب توجه کرد که دیوار زندان شکسته.»
شاعری مستقل، مسئول و مردمی
شیرین رضویان، غزلسرای جوان مقیم بریتانیا، سیمین را شاعری ملی و ماندگار در دل مردم ایران می داند، زیرا هیچ گاه رویش را از رنج های مردم برنگردانده و حرف آن ها را مطرح کرده است: «در ادبیات معاصر ما شاعران بسیاری بودند که همیشه در شعرشان پیام ارزندهی اجتماعی یا سیاسی بوده.
بشنوید: گفتوگو با شیرین رضویان در باره سیمین بهبهانی
اما بسیاری از اینها پیرو یا حتی عضو نهادهای ایدئولوژیک بودند. اما سیمین تفاوتش این است که یک تنه و بدون تکیه به هیچ سازمان و نهادی فقط با وجدان بیدار یک شاعر مسئول و مردمی در برابر بیدادهای جاری جامعهی امروز ایران واقعاً ایستادگی میکند و این واقعاً برای من قابل تحسین و احترام است.»
و اما هادی خرسندی، پیش از فرا رسیدن تولد سیمین بهخانه دکتر اسماعیل خوئی رفته تا در جمع کوچک دوستان جشن بگیرد:
آهسته و دربسته و بی داریه تنبک/ میلاد تو بانوی پر آوازه مبارک/
بهر تو گرفتیم کنون جشن تولد/ در خانه یک دوست و با عده اندک/
فوت از من و استاد خوئی بود و برآمد/ از عهده ما کشتن آن شمع چه کوچک!/
آن روز که ملت بشود بانی جشن ات/ بینی که صف از شابدولعظیم است به قلهک/
تا بهر تو آماده کنیم استادیوم را/ میلاد تو ای شاعر آزاده مبارک/
بشنوید: برنامه ویژه دویچه وله به مناسبت هشتاد و پنجمین سالگرد تولد سیمین بهبهانی