«مردم هم در ساختار و پرورش نقش صمد مشارکت داشتند» · گپی با پرویز صیاد
۱۳۸۶ آذر ۹, جمعهدویچه وله: شما در کنار نقش صمد نقشهای دیگری هم بازی کردهاید در سریالهای تلویزیونی و حتا فیلمها که آنها هم هرکدام در زمان خودش مطرح بوده. چطور این نقش صمد این چهلسال همچنان با شما بوده، که چه بسا همچنان خواهد بود، ماندگاری صمد را شما در چه میبینید، در مخاطبان خودتان یا درخودتان؟
پرویز صیاد: دلیل ماندگاری این صمد روستایی را من در این میبینم که در ساختار و پرورش او، خود مردم هم مشارکت داشتند. یعنی در واقع خواست آنها بوده که این شخصیت به عمرش استمرار بدهد. به همین دلیل هر وقت نمایشی یا فیلمی از او دیدهاند، اگر استقبالشان بیشتر نشده باشد، کمتر نیز نشده. و این یکی از دلایلیست که یک شخصیت نمایشی کارش استمرار پیدا میکند. شما در غرب هم اگر نگاه کنید، میبینید یک بازیگر یا یک شخصیت نمایشی مدام که بتواند آن ارتباط تنگاتنگاش را با مردم داشته باشد، یعنی ارتباط دو طرفه وجود داشته باشد، به زندگیاش ادامه میدهند. اما به محض اینکه احساس بکنند درحال تنزل هست، حالا اگر سریال تلویزیونی باشد و یا مثلا یک سری کمیک حتا کارتون باشد، به کارش پایان میدهند و میروند سراغ شخصیت دیگر. دلیلش را من همین میبینم و چیزی جز این نیست. یعنی اگر یکروزی من مثلا یک فیلم از صمد میساختم و با استقبال همگان مواجه نمیشد، طبعا به من یک کدی داده میشد که دامنهی فعالیت او دیگر به انتها رسیده است. توی این سالها خوشبختانه آن انرژیی که من از مردم گرفتم برای بازسازی صمد تا بحال توانسته هم من را جلو بکشد و هم، بیرودروایستی بگویم، زندگی و معاش من را تامین بکند. چون من در خارج از کشور در این سهدههی گذشته جز کار نمایش کار دیگری نکردهام و شاید یکی از معدود آدمهایی بودم که شانس این را داشتم از حرفهی خودم استفاده بکنم و زندگیام را با آن اداره بکنم و همین را مرهون شخصیت صمد هستم.
دویچه وله: هنرمندی هستید که چند چهره است و نقشهای بسیاری هم بازی کردهاید و، همانطور که گفتم، این نقشهای شما مخاطبان فراوانی نیز داشته. برای شما، برای پرویز صیاد، آیا این خوشایند است که پرویز صیاد را فقط در نقش صمد ببینند؟
پرویز صیاد: حقیقتاش را به شما بگویم، اوایل این طور نبود. اوایل من دوست داشتم تماشاگران ما توجه داشته باشند که من کارهای دیگری هم میتوانم بکنم و قابلیتهای نمایشی دیگری در من هست و از اینکه فقط من را در قفس صمد میدیدند، من خودم احساس قفس میکردم. یعنی من از این قفس خلاصی نخواهم داشت، یعنی من هرکاری بکنم، باز دومرتبه برایشان صمد هستم. ولی بتدریج پی بردم که شاید این حسن کار است، این امتیاز این کار است. در واقع باز این مردم هستند که دارند به من کد میدهند که اگر من با چه زبانی صحبت کنم، آنها بیشتر مشتاق شنیدنش هستند. پس خودبخود آن اهدافی را که داشتم دنبال میکردم در قالب نمایشهای جدی یا فیلمهای جدیتر، فکر کردم که اگر منظورم این است یک چیزی بسازم که برای خانهی خودم یا برای فامیل خودم باشد که آن یک بحث دیگر است. اما اگر من میخواهم چیزی بسازم و هدفم این است که مخاطب وسیعتر و بیشتری داشته باشم، خب چرا از این وسیلهی نمایشی آماده و گستردهشده که پیش پای من است استفاده نکنم. پس همین خودبخود به من کمک کرد، حتا، در نمایشهای بعد از انقلاب که موضوعات موضوعات اجتماعی و پیچیدهای هستند و وقتی به آن میپردازیم و درنوع خودش هم خیلی جدی است. مثلا مسئلهی جنگ که یک مسئلهی بسیار جدیست برای هر جامعهای و برای هر دورهی تاریخی و اگر اتفاقی مثل جنگ در جامعهای رخ بدهد، خب در تاریخ آن کشور و آن سرزمین یک زمان بسیار حساس است که نسبت به آن بایست باز با حساسیت بیشتری رفتار کرد. ولی وقتی من این دو نمایش «صمد به جنگ میرود» یا «صمد از جنگ برمیگردد» را به صحنه آوردم، بخاطر جدیبودن قضیه شاید اوایل برای خودم هم یک ریسک بود و برای تماشاگر هم باز تجربهی جدیدی بود که بخواهد یک شخصیت کمدی را در یک قالب خیلی خیلی تلخ دردناک تراژیک ببیند. در واقع هم خودم را به مخاطره انداختم و هم اینکه تماشاگر عادت نداشت. ولی بتدریج دیدیم که این زمینه... مثلا در ایتالیا، در سینمای ایتالیا و یا حتا در سینمای آمریکا هم فیلمهایی ساخته شده با مضامین جنگی، ولی با لفافی از هیومر و طنز توانستهاند از آن تلخی بکاهند و در عینحال بتوانند آن مضامین مورد نظر نویسنده یا کارگردان را هم به قشر وسیعی از مردم منتقل بکنند. حتا در این موضوعات جدی هم صمد به کمک من آمد که بتوانم همان ارتباط خودم را با ایرانیان مخاطب من حفظ کنم.
دویچه وله: شما نقشهای بسیاری بازی کردهاید، هم در سینما و هم در تئاتر و نویسندهی اغلب اینها نیز بیشتر خودتان بودید. آیا تصمیم ندارید، فرض کنید، یک مدت زمانی این تیپ صمد را رها کنید و قطعه تئاتری بیاورید که پرویز صیاد نقش دیگری داشته باشد؟
پرویز صیاد: ببینید، من این کارها را در عرض این سالهای گذشته کردهام، یعنی تئاترهای دیگری به صحنه آوردهام. مثل «فالگوش»، «نمایشنامه خر»، «محاکمهی سینما رکس» و یک نمایشنامه که حتا ترجمه شده بود. من یک نمایشنامه از بیژن مفید را به صحنه آوردم بنام «جاننثار» و یک نمایشنامه هم ترجمه بود، یکی از دوستان ترجمه کرده بود از زبان انگلیسی به فارسی که ما آن را اجرا کردیم و این نقشهای خب متفاوتی داشت. ولی شما از آنها شما الان اطلاع ندارید. به همین دلیل! به همین دلیل که وقتی من در زمینههای دیگر فعالیتهایی میکنم، آن انعکاس وسیع خودش را ندارد و یا خاصیت این را هم ندارد که من آن را بردارم دور دنیا با خودم بچرخانم. چون یا بازیگر تعدادش زیاد است، یا خود نمایش طوریست که چندان مورد استقبال وسیع قرار نمیگیرد و هزینههای رفتوآمد و سفر ما را نمیتواند تامین بکند. این است که ما نمیتوانیم با چنین نمایشنامههایی سفر بکنیم. پس دلیلش این نیست که من نکردم و مایل هم نیستم که بکنم. ولی اصولا... خب من شاید بیشتر از ۸تا فیلم سینمایی ندارم، ولی هرجای دنیا میروم مردم راجع به این فیلمها صحبت میکنند. این فیلمها هنوز توی خانهها نمایش داده میشود و مردم ازش لذت میبرند، میخندند و از اینکه مردم شادمان میشوند یک احساس رضایتی به من دست میدهد. یا وقتی یک پدر و مادری به من میگویند، آقا ما این بچهمان که آمده در خارج از کشور، این زبان فارسی را به کمک همین فیلمهای صمد، فیلمهای قدیمی صمد آموخته. خب خیلی برای من شنیدنش رضایتخاطر ایجاد میکند. خیلی خوشحال میشوم وقتی میبینم من توانستهام به یک پدر و مادر مهاجر کمک بکنم که تنها نباشند که بخاطر اینکه زبان فارسی را حفظ بکنند، مدام به بچهشان فشار میآورند. فیلمهای دیگری که ساختم برای خودم هم در زمان خودش خیلی ارزش داشته، ولی هیچکس ویدئویش را توی خانه ندارد. یک زمانی میآید و میگذرد و آن دورهاش تمام میشود. حالا مثلا یک نفر که خیلی علاقمند به سینماست، گاهی هم اشارهای به فیلم «بنبست» میکند. یا مثلا کسی که خیلی علاقه به تئاتر دارد، اشاره میکند به «چشم به راه گودو». یادش مانده که مثلا من در جوانی این نقش را بازی کردم. خب اینها خیلی بندرت پیش میآید و جریان مستمری نیست.
مصاحبهگر: شهرام میریان